در فبروری ۲۰۲۲، وقتی که ولودومیر زلنسکی، رییسجمهور اکراین، به مردم آن کشور گفت که در وطن خود خواهد ماند و در برابر تهاجم روسیه خواهد ایستاد، اکراین هنوز ویران نشده بود و صدها هزار نفر هنوز کشته و زخمی نشده بودند. تنها چند ماه قبل از اعلام مقاومت زلنسکی در برابر روسیه، محمداشرف غنی، رییسجمهور افغانستان، در برابر طالبان از وطن خود فرار کرده بود. در آن ایام، هیچ چیزی به اندازهی ماندن زلنسکی در اکراین و فرار اشرف غنی از افغانستان فاصلهی وطندوستی و عافیتطلبی دو رهبر را خوب نشان نمیداد. همه میگفتند «آن ماندن غیورانه را ببین و این فرار ذلیلانه را». اما این کل قصه نبود. آنچه کمتر کسی در بارهاش سخن میگفت این بود که زلنسکی و غنی، با همهی تفاوتها، در یک چیز مشترک بودند: هردو ریسمان حمایت امریکا را بر گردن داشتند؛ اینقدر بود که در مورد غنی زمان بریدن آن ریسمان فرا رسیده بود و در مورد زلنسکی هنوز فرصت بیشتری باقی بود.
امریکا غنی را در افغانستان به قدرت رساند و در قدرت نگه داشت (تا آنجا که لازم بود نگه داشته شود). به حکومت غنی قولی هم داده بود که در عنوانش صفت «استراتژیک» ذکر شده بود. طبق آن توافق، امریکا از دولت افغانستان در برابر نیروهای مخالف و برانداز (مثلا گروه طالبان) حمایت میکرد. اما زمانش که رسید، امریکایی ها گفتند کدام توافق؟ کدام تعهد؟ و چنان به حکومت جمهوری پشت کردند که گویی آنان را از روز اول با این نظام هیچ آشنایی نبوده است.
وقتی که زلنسکی در برابر حملهی روسیه به مقاومت آغاز کرد (با اشاره و تایید و حمایت امریکا)، امریکا با حجم بزرگی از تسلیحات و پول و ابزارهای ارتباطی و کمکهای اطلاعاتی به یاری اکراین شتافت. اکراین ویران شد، اما سقوط نکرد. زلنسکی که قبل از جنگ نتوانسته بود از سایهی «کمدین» بودن خود در گذشته بیرون بیاید، تبدیل شد به یک قهرمان سختروی و نترس که با یکی از قدرتهای بزرگ جهان پنجه انداخته است.
اما با همهی نشانههای امیدوارکنندهای که اکراینیهای جنگزده از رهبران خود دریافت میکردند، یک متغیر تجربهشده و آزمودهشده (در جاهای دیگر) هنوز احوالش معلوم نبود: این که امریکا تا کجا با اکراین خواهد ایستاد. کُردها وفای امریکا را دیده بودند؛ همین طور افغانستانیها. این دو تجربه چندان دور نبودند. اما زلنسکی باید به چشم خود میدید که با تار خام امریکا به چاه رفتن چه گونه چیزی است. وقتی که دونالد ترمپ رییسجمهور شد، امریکا با اکراین همان کاری را کرد که با افغانستان کرده بود. زلنسکی ناگهان خود را در جایگاه اشرف غنی یافت.
حالا امریکای ترمپ قصد دارد این سر ریسمانی را که آن سرش به گردن زلنسکی بسته بود، رها کند و او را به حال خودش واگذارد. بدتر از این، حتا متهمش کند که آغازگر جنگ بوده و با دیکتاتوری حکومت میکند. ترمپ به یاد زلنسکی آورد که او دوباره یک کمدین است نه یک قهرمان جنگ میهنی. بعضی خواهند گفت که ترمپ یک استثنا است. این سخن درست نیست. چرا که نمایندگان کنگره و سنای امریکا، همانها که قبلا روسیه را دشمن شمارهیک یا حداقل شمارهدوی امریکا میدانستند، حالا پشت ترمپ صف بستهاند و برای هر چه او میگوید کف میزنند. اکنون اگر زلنسکی کنار گذاشته شود (چنان که غنی کنار گذاشته شد)، بعید نیست که زلنسکی نیز مجبور شود ردای قهرمانی را بیندازد و همکاسهی غنی شود. امریکا وفا ندارد.