[۱]دکتر کفایت حمیدی
بیش از سه سال از فروپاشی نظم سیاسی در افغانستان میگذرد، اما آنچه همزمان و در سکوت در حال شکلگیری است، تحولی عمیق در میدان ارتباطات این کشور است. روایتگری دیگر در انحصار رسانههای رسمی یا نهادهای قدرت نیست؛ ارتباطگران و کنشگران تبعیدی جمعی، با ابزارهایی ساده اما صدایی رسا، روایت افغانستان را بازنویسی میکنند. این روایتها، پراکنده، چندلایه و برخاسته از تجربههای زیستهاند. روایتهایی که نه در استودیوها، بلکه در اتاقهای کوچک در تبعید، در خیابانهای بینام شهرهای دور، و در پلتفرمهای جهانی شکل میگیرند .بااینحال، در تحلیلهای رایج از این فضا، اغلب تنها از آزادی بیان، سانسور یا سقوط رسانهها سخن میرود. بیآنکه به دگرگونیهای ساختاری در شیوههای ارتباطی و شکلگیری فضاهای عمومی جدید توجه شود. این نوشته بر آن است تا از زاویهای ارتباطی و با نگاهی علمی، به فهم پدیدهای بپردازد که افغانستان را نهتنها به موضوع، بلکه به فاعل روایت در جهانی دیجیتال و پراکنده بدل کرده است.
تحول کنونی فضای رسانهای افغانستان در دودههی گذشته
تحول کنونی فضای رسانهای افغانستان را نمیتوان بدون نگاهی به گذشتهی آن فهمید. در سالهای پس از ۲۰۰۱، آزادی بیان در افغانستان گسترش یافت و دهها رسانه در سطح ملی و محلی تأسیس شد. زمانی که با سقوط رژیم طالبان و حمایت بینالمللی، دهها رسانهی جدید در کابل و ولایات تأسیس شد، نخستین موج آزادی بیان شکل گرفت و فضای رسانهای به شکل بیسابقهای گسترش یافت. از دههی ۱۳۸۰ خورشیدی به بعد، و ورود گستردهی کمکهای بینالمللی، رسانههای خصوصی در افغانستان رشد چشمگیری یافتند. صدها شبکه تلویزیونی، رادیویی و روزنامه در سرتاسر کشور فعال شدند که در کنار خبر، به آموزش، سرگرمی و فرهنگسازی نیز پرداختند. با وجود چالشهای سیاسی و امنیتی، این رسانهها تا حدودی موفق شدند فضای نسبتا باز و متنوعی ایجاد کنند. بااینحال، آن فضا همچنان در چارچوب نهادها و سیاستهای مرکزی و عمدتا مردسالار باقی ماند. روایتها معمولا از سوی خبرنگاران حرفهای در استودیوها تولید میشدند، و صدای بسیاری از گروهها، از جمله زنان، جوانان حاشیهنشین، اقلیتهای مذهبی و قومی، یا مهاجران، یا اصلا شنیده نمیشد یا به ندرت بازتاب مییافت. از اینرو، اگرچه «آزادی بیان» در قانون و گفتمان مطرح بود، اما بسیاری از روایتهای بدیل همچنان در حاشیه باقی ماندند. این فضا بیشتر در اختیار نخبگان سیاسی، روشنفکران شهری و نهادهای بینالمللی بود. روایتها اغلب در چارچوب گفتمانهای دولتسازی، مدرنسازی و امنیتی شکل میگرفتند. مخاطب اصلی این تولیدات نیز بیشتر نخبگان شهری بودند تا عامهی مردم. در نتیجه، علیرغم گشایش نسبی، صدای گروههای حاشیهای همچنان غایب بود.
بازنویسی روایت افغانستان در عصر دیجیتال: یوتیوبرها، اینفلوئنسرها و کنشگران شبکهای
بازگشت طالبان به قدرت، به دگرگونیهای عمیق در ساختارهای ارتباطی افغانستان انجامید. با فروپاشی نظم سیاسی، بسیاری از روزنامهنگاران ناچار به ترک کشور شدند و بخش بزرگی از نهادهای رسانهای از هم پاشید. آن دسته از رسانههایی که همچنان فعال اند، تحت فشار سانسور، تنگنای مالی و تهدیدهای مستمر قرار دارند. این شرایط نهتنها تنوع و جریان آزاد اطلاعات را محدود کرده، بلکه زندگی شخصی فعالان این عرصه را نیز دگرگون ساخته است. بسیاری از آنان در تبعید، با آیندهای نامشخص و شرایطی ناپایدار روبهرو هستند.
بااینحال، در دل این فروپاشی، چشماندازهای تازهای از ارتباطات سر برآوردهاند. کنشگران تبعیدی، فراتر از چارچوبهای رسمی و بینیاز از نهادهای سنتی، با تکیه بر ابزارهای دیجیتال، شیوههای نوینی برای روایت، مستندسازی و بازنمایی خلق کردهاند. این تلاشها نهتنها واکنشی به خاموشی تحمیلشدهاند، بلکه نشانی روشن از زایش نوعی ارتباط خودجوش، از پایین و مبتنی بر مقاومت اند. ارتباطی که در دل تبعید، روایتهای تازه و چندلایهای از افغانستان را به صحنه جهانی میآورد؛ روایتی که هم به درون مینگرد و هم به بیرون. ظهور این بازیگران جدید در عرصهی ارتباطات افغانستان، صرفا یک روند تکنولوژیک نیست، بلکه نشانگر تحول اجتماعی و فرهنگی است. افرادی که پیشتر تنها بیننده یا شنوندهی رسانهها بودند، اکنون به کنشگران و فاعلان ارتباطی تبدیل شدهاند. آنان در پلتفرمهای دیجیتال بسترهای تازه ساختهاند؛ بسترهایی که در آنها خود تصمیم میگیرند چه بگویند، چگونه بگویند، و برای چهکسی بگویند. در این فضا، آزادی بیان نه از بالا، بلکه از پایین، از دل تجربهها، دغدغهها و تلاشهای فردی شکل میگیرد. این روایتگران نهتنها از سانسور رسمی فاصله گرفتهاند، بلکه نقش سنتی رسانه را نیز به چالش کشیدهاند؛ به این معنا که با ظهور ارتباطگران فردی، فرآیندهای تولید و انتشار اطلاعات تغییر یافتهاند. افراد مستقلا به تولید محتوا میپردازند و روایتهای متنوعی را در فضای عمومی منتشر میکنند. این تحول باعث شده است که ساختارهای سلسلهمراتبی سنتی تضعیف شوند و مرز میان تولیدکننده و مصرفکنندهی اطلاعات کمرنگ شود. در نتیجه، روایتهای تولیدشده توسط ارتباطگران فردی امروزه در بسیاری از زمینهها جایگاهی تقریبا همارز با روایتهای رسانههای تثبیتشده یافتهاند.
برای فهم بهتر این دگرگونی، باید به چهار مفهوم کلیدی اشاره کرد: رسانهایشدن، فراملیشدن، پلتفرممحورشدن و چندپارگیشدن فضاهای عمومی .رسانهایشدن (Mediatisation) به معنای آن است که تمامی ابعاد زندگی اجتماعی، از سیاست گرفته تا خانواده، تحت تأثیر منطق رسانهای قرار گرفتهاند. در افغانستان نیز، بسیاری از کنشها، از جمله مقاومت، اعتراض، سوگواری یا حتا زندگی روزمره، از طریق ویدیو، تصویر و روایت دیجیتال بازنمایی میشوند .فراملیشدن (Transnationalisation) به پیوندهای ارتباطی میان داخل و خارج افغانستان اشاره دارد. میلیونها انسان از افغانستان که در کشورهای مختلفی چون ایران، پاکستان، آلمان، امریکا، کانادا و دیگر نقاط جهان زندگی میکنند، نهتنها با داخل افغانستان، بلکه با یکدیگر نیز در بستری فراملی در ارتباطاند. آنان از طریق پلتفرمهایی مانند یوتیوب، اینستاگرام و ایکس شبکهای از ارتباطات پراکنده اما پویا را شکل دادهاند. این فرآیند ارتباطی، زمینهساز پیدایش نوعی فضای عمومی افغانستانی شده است که فراتر از مرزهای جغرافیایی، در دل پراکندگی و تبعید، معنا و قدرت یافته است. پلتفرممحورشدن (Platformisation) در زمینهی افغانستان به معنای دگرگونی بنیادین در قواعد و سازوکارهای ارتباطی است؛ تحولی که در آن دیگر نهادهای رسانهای رسمی، چه در داخل افغانستان و چه در دیاسپورای افغانستان، نقش اصلی را در تنظیم فضاهای عمومی ایفا نمیکنند. در عوض، پلتفرمهای جهانی مانند فیسبوک، یوتیوب، تیکتاک و ایکس (توییتر سابق) به بازیگران اصلی این عرصه تبدیل شدهاند. این پلتفرمها با الگوریتمها، سیاستهای محتوا و منطق سودمحور خود تصمیم میگیرند که چه نوع روایتهایی از افغانستان دیده و شنیده شوند، چه کسانی در شبکههای اجتماعی مخاطب پیدا کنند، و چه محتواهایی در فضای عمومی افغانستان، چه در کابل، چه در تهران، هامبورگ یا تورنتو، برجسته یا به حاشیه رانده شوند .در نتیجهی این تحول، فضای ارتباطی افغانستان نهتنها بهشدت پلتفرممحور شده، بلکه به نوعی از وابستگی دیجیتال نیز دچار گشته است. کنشگران ارتباطی افغانستان، اعم از روزنامهنگاران، تولیدکنندگان محتوا، فعالان مدنی و حتا شهروندان عادی، اکنون برای دیدهشدن، شنیدهشدن و ارتباط با دیگران، ناگزیر به کار با قواعدی هستند که خارج از افغانستان، بدون مشارکت آنان و گاه در تضاد با نیازها و ارزشهای بومی افغانستان طراحی شدهاند. این وضعیت، هم فرصتهایی تازه برای بیان و اتصال ایجاد کرده، و هم چالشهایی ژرف برای استقلال ارتباطی و روایتی افغانستان به همراه داشته است. و در نهایت، چندپارگی فضای عمومی (Segmentation) به وضعیتی اشاره دارد که در آن دیگر فضای عمومی یکپارچهای وجود ندارد، بلکه حوزههای گوناگون، گروهمحور پدید آمدهاند. در چنین فضایی، افراد نه در یک عرصهی مشترک، بلکه در مجموعهای از حلقههای بسته و همنظر به تبادل محتوا میپردازند. در بافت افغانستان، بهویژه پس از تحولات سیاسی اخیر، این چندپارگی بهوضوح قابل مشاهده است. فضای ارتباطی افغانستان، چه در داخل کشور و چه در میان جوامع پراکنده افغانستان در جهان، اکنون به حوزههای جداگانهای تقسیم شده است: برخی صرفا بر موضوعات قومی تمرکز دارند، برخی بر تجربه مهاجرت، برخی بر طنز و سرگرمی، و برخی دیگر بر تحلیلهای اجتماعی و سیاسی .هرچند این گوناگونی به ظهور صداهای متنوع کمک کرده و روایتهای مختلفی از افغانستان را برجسته میسازد، اما همزمان، خطر گسست گفتوگو، شکلگیری حبابهای ارتباطی و افزایش قطبیشدن را نیز به همراه دارد.
کنشگران نوین ارتباط: تولد فضایی تازه برای افغانستان
از دل این دگرگونی، دهها کانال و روایتخانهی جدید سر برآوردند که روزمرگیها، تجربههای مهاجرت و فرازونشیبهای امید و ناامیدی شهروندان افغانستان را برای مخاطبان فرامرزی بازتاب میدهند. در این میان، دیگر نیازی به استودیوهای حرفهای نیست و روایتگران میتوانند تنها با یک دوربین ساده و دسترسی به اینترنت، صحنه را خود در اختیار بگیرند. برای بسیاری، این پلتفرمها نهتنها منبع درآمد، بلکه فضایی برای بازآفرینی خویشتن و ساخت هویت در دل شرایط ناپایدار جهانی به شمار میآیند. این دگرگونی به ظهور روایتخانههای جدید انجامیده و چهرهی فاعلان فضای ارتباطی افغانستان را تغییر داده است.
امروز در کنار چهرههایی چون حفیظ محمدی، نذیره کریمی، انیسه شهید و رزاق مأمون، یوتیوبرها، اینفلوئنسرها، نهادهای دیاسپورایی، کنشگران فرهنگی، شبکههای زنان، پادکسترها و حتا صفحات شخصی در رسانههای اجتماعی نیز دیده میشوند. این روایتگران ممکن است از نظر نقش و تأثیرگذاری جایگاهی تقریبا همتراز با رسانههای سنتی پیدا کرده باشند. این تغییر نشاندهندهی گسترش دامنهی تولیدکنندگان محتوا و دموکراتیزهشدن روایتهای عمومی است، بهگونهای که مرز میان رسانههای سازمانی و فردمحور هر روز کمرنگتر میشود. در چنین فضایی، روایتهای شخصی و جمعی درهم تنیده میشوند و اشکال تازهای از کنش ارتباطی و بازنمایی اجتماعی شکل میگیرد که فراتر از چارچوبهای سنتی رسانهای عمل میکنند. این روند بهویژه در میان نسلهای جوانتر و جوامع مهاجر، به ابزاری برای بازآفرینی هویت، مطالبهگری اجتماعی و حضور فعال در عرصهی عمومی بدل شده است.
تحلیل، پیآمدها و چالشها
درک آنچه امروز در فضای عمومی ارتباطی و رسانهای افغانستان میگذرد، بدون نگاهی به نقش روایتگران جدید ممکن نیست. در این میان، بسیاری از کنشگران رسانهای نه فقط برای اطلاعرسانی، بلکه برای ساختن تصویری تازه از افغانستان وارد میدان شدهاند. آنان نهتنها روایتهای مسلط را نقد میکنند، بلکه با ساختن محتوای مستقل، در حال تغییر دادن درک عمومی از جامعه، سیاست و هویت هستند .این نسل تازه، دیگر صرفا کاربر شبکههای اجتماعی نیست، بلکه به کنشگران رسانهای بدل شده که خود روایتگر تجربهها، هویتها و دغدغههایشان هستند. آنان بهتنهایی رسانه اند؛ با دوربینهای ساده و گوشیهای هوشمند، اما با صدایی مستقل و جهانی. انگیزهی این کنشگری نیز چندگانه است: برای برخی، این کنش رسانهای ابعاد سیاسی و اجتماعی دارد- ابراز عقیده، مقاومت در برابر روایتهای رسمی، یا دفاع از عدالت. برای برخی دیگر، اهداف فرهنگی و هویتی در اولویتاند. بازتعریف خود، زبان و حافظه. و در بسیاری موارد، انگیزهای اقتصادی نیز به چشم میخورد .یکی از مهمترین پیآمدهای این تحول، امکان جدیدی برای مشارکت سیاسی و اجتماعی شهروندان عادی است. حالا افرادی که پیشتر تنها «مصرفکننده»ی محتوا بودند، خود به تولیدکننده تبدیل شدهاند. این دموکراتیزهشدن فضاهای ارتباطی، در کنار تمام پیچیدگیها و خطراتش، میتواند به ایجاد نهادهای جدید، و آگاهی اجتماعی بینجامد.
بااینحال، این فضاهای نو با چالشهای جدی نیز همراه اند. در کنار صدای تازهی روایتگران، صدای شایعهپراکنان نیز بلند شده است. برخی از کانالها و اینفلوئنسرها، بهجای ارائهی تحلیل دقیق یا باز کردن فضای گفتوگو، بیشتر بهدنبال جنجالآفرینی و تحریک احساسات هستند. موضوعاتی را مطرح میکنند که باعث دوقطبیشدن میشود، یا از مرزهای اخلاقی عبور میکند تا دیده شوند. در نتیجه، بسیاری از کاربران در معرض اخبار جعلی، تحلیلهای سطحی و روایتهای تحریفشده قرار میگیرند .مثلا در شبکههایی که به ظاهر سیاسی اند، گاه محتوای آن بیشتر بر توهین، تمسخر یا تئوری توطئه استوار است تا گفتوگو و روشنگری. این رویکرد نهتنها به بیاعتمادی دامن میزند، بلکه شکافهای اجتماعی را نیز عمیقتر میکند. به همین دلیل، نیاز به سواد رسانهای از همیشه بیشتر است؛ هم برای مخاطب و هم برای تولیدکننده. باید یاد بگیریم چگونه منابع را بررسی کنیم، چگونه روایتها را مقایسه کنیم و چطور با نگاه انتقادی، فضای دیجیتال را مصرف و تحلیل کنیم.
آیا این صداهای نو میتوانند به نیرویی پایدار برای بازتعریف هویت جمعی افغانستان بدل شوند؟
یکی از دگرگونیهای قابل توجه در سالهای اخیر این است که افغانستان دیگر صرفا موضوع روایتهای بیرونی نیست، بلکه به نظر میرسد خود به روایتکننده تبدیل شده باشد. این تحول میتواند بخشی از تلاش برای بازپسگیری حق روایتگری و بازتعریف هویت در چارچوب تحولات جهانی تلقی شود. روایتهای جدید ظاهرا با فاصله گرفتن از تصاویر مسلط و استعماری، بر تجربههای زیسته و تنوع درونی جامعهی افغانستان تأکید دارند و ممکن است تصویری پیچیدهتر و واقعیتر ارائه دهند. بااینحال، میتوان ظهور این روایتها را بهعنوان نشانهای از یک حرکت احتمالی بهسوی استعمارزدایی از فضای ارتباطی افغانستان در نظر گرفت.
برای دههها، افغانستان عمدتا از منظر دیگران دیده و تعریف میشد. از لنزهای ژئوپلیتیک، بحران، تروریسم یا کمکهای بشردوستانه. اما اکنون، نسلی تازه از روایتگران در حال شکلدادن به یک گفتوگوی درونی و بیرونی است؛ افغانستان در حال روایت کردن خود است. از درون و برای بیرون.
این بازگشت به خویشتن و در عین حال گشودگی به جهان، زمینهساز شکلگیری آن چیزی است که میتوان آن را «فضای سوم» نامید؛ فضایی تازه که نه بهطور کامل در درون افغانستان ریشه دارد و نه تماما در خارج از آن ساخته میشود. این فضا محصول تجربههای مهاجرت، تبعید و ارتباطهای دیجیتال است؛ جایی بین خانه و جهان، بین گذشته و آینده. در این فضا، روایتگران افغانستان تلاش میکنند تصویر تازهای از خود و جامعهیشان ترسیم کنند. آزمایشی برای روایتهای نو، گفتوگوی چندصدایی و شناخت دوبارهی خویش. آنان دیگر صرفا سوژههای خاموش یا قربانیانی منفعل نیستند، بلکه به فاعلانی فعال، خودآگاه و روایتگر بدل شدهاند. در این فضا، فرد افغانستان است که تصمیم میگیرد چه چیزی بگوید، چگونه بگوید و برای چه مخاطبی بگوید. بدون واسطه و بینیاز از تأیید نهادهای رسمی یا نگاههای بیرونی. این دگرگونی، نه فقط در سطح فرم، بلکه در معنا نیز بنیادی است و نشان میدهد که افغانستان در حال بازتعریف نقش خویش در جهان است. از حاشیهنشینی به کنشگری، از ابژه بودن به سوژه شدن. در این فضای نو، افغانستان نه صرفا بهعنوان ملتی در بحران، بلکه بهعنوان جامعهی روایتگر، خلاق و در حال بازتعریف خویش ظاهر میشود. در این چشمانداز، فضای عمومی افغانستان دیگر صرفا یک پدیدهی درونمرزی نیست، بلکه صحنهی پراکنده، چندلایه و پیوسته در حال تحول است که در آن هزاران صدا، روایت و دیدگاه به شیوهای افقی و در تعامل با یکدیگر پدید میآیند. افغانستان در جهان دیجیتال، خود را بازمیآفریند؛ مستقل، چندصدا و از درون. در همین فرآیند، گذشتهی خود را به یاد میآورد و آیندهاش را با تخیل و آگاهی بازمیسازد. این نوعی بازخوانی و بازنگری در حافظهی جمعی است که بهواسطه ابزارهای دیجیتال و روایتگری از پایین ممکن شده است؛ روندی که میتواند مسیرهای تازهای برای تصویر واقعی و هویتیابی واقعی بگشاید.
همه این پدیدهها نیازمند آن اند که بهطور جدی مطالعه و تحلیل شوند. دانشگاهها، مراکز پژوهشی، روزنامهنگاران، نویسندگان و هنرمندان، باید این صحنهی نو را نه به چشم حاشیه، بلکه بهعنوان یکی از مهمترین میدانهای کنش ارتباطی امروز افغانستان ببینند .در این مسیر، مستندسازی، بایگانی، تحلیل نظری و تولید دانش، گامهایی کلیدی اند، تا از دل این صداهای تازه، فهمی عمیقتر از جامعهی امروز و آیندهی افغانستان شکل بگیرد. تنها با بازشناسی این چشماندازهای تازه است که میتوان تصویری نو از افغانستان ترسیم کرد؛ تصویری که نه صرفا در گذشته گرفتار مانده، بلکه ظرفیت ساختن آینده را نیز در خود دارد.
این مقاله، نسخهای خلاصهشده از یک پژوهش دانشگاهی گسترده به زبان فارسی است که در بیش از ۸۰ صفحه، در دانشگاه لایپزیگ آلمان به نگارش درآمده و منتشر شده است. متن کامل این پژوهش همراه با تحلیلهای نظری، منابع علمی و دادههای تجربی از طریق این پیوند در دسترس است: اینجا کلیک کنید!
[۱] دکتر کفایت حمیدی پژوهشگر و مدرس در رشته ارتباطات در دانشگاه لایپزیگ (آلمان) است.