ایران و اسرائیل؛ چگونه تنش‌ها به این مرحله رسید؟

فرزاد شریف

بامداد جمعه، سیزدهم جون، در اقدامی بی‌سابقه و غافلگیرکننده، اسرائیل با حملات هوایی گسترده، مجموعه‌ای از اهداف نظامی و هسته‌ای را در عمق خاک ایران هدف قرار داد؛ عملیاتی که به‌گفته منابع غربی، دست‌کم جان بیست فرمانده ارشد سپاه پاسداران و چندین دانشمند کلیدی برنامه‌ی هسته‌ای را گرفت و سرتاسر ایران را به صحنه‌ی آتش و دود بدل کرد. در این حملات بی‌سابقه به مراکز هسته‌ای، مقرهای فرماندهی نظامی و نقاط مختلف  دیگر در ایران، محمد باقری، رییس ستاد کل نیروهای مسلح، حسین سلامی، فرمانده کل سپاه، غلام‌علی رشید، فرمانده قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیاء  وسرتیپ امیرعلی حاجی‌زاده کشته شدند. همچنین چند مقام دیگر، از جمله دو فرد مشهور هسته‌ای ایران، محمدمهدی طهرانچی و فریدون عباسی نیز جان باخته‌اند.

منابع رسمی اسرائیل این حمله را پاسخی «پیش‌دستانه به تهدید هسته‌ای‌» و آنچه «تهدید قریب‌الوقوع علیه موجودیت اسرائیل» خوانده‌اند، توصیف کردند. حال ‌آن‌که جمهوری اسلامی آن را تجاوز آشکار و اعلام جنگ دانست و وعده انتقامی قاطع داد. شدت و دقت این عملیات که هم‌زمان با اختلال در سامانه‌های پدافندی و مخابراتی ایران انجام شد، یادآور حملات دقیق اسرائیل به غزه، عراق و سوریه در سال‌های گذشته است.

شروع ماجرا

روابط تاریخی ایران و یهودیان منطقه، رابطه‌ای متغیر و پیچیده بوده است. از جایگاه ویژه‌ی پادشاهان ایرانی در متون دینی یهودیان تا مشارکت فعال روحانیان شیعه در مخالفت با صهیونیسم در قرن بیستم، می‌توان روند تدریجی از همزیستی تا تقابل را مشاهده کرد. با آغاز قرن بیستم و مطرح شدن ایده‌ی تشکیل دولت یهودی در فلسطین، روحانیت شیعه همانند همتایان سنی خود در دمشق و استانبول، این پروژه را ادامه‌ی سلطه «استعمار غرب بر خاور میانه» تلقی کرد. از نظر آنان، «تسلط مجدد مسیحیان بر بیت‌المقدس» پس از جنگ جهانی اول، نشانه‌ی شکست تاریخی مسلمانان در یک رقابت سه‌ هزارساله تلقی می‌شد.

با فروپاشی امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول و در پی اعلامیه بالفور (۱۹۱۷) و وعده بریتانیا برای  حمایت از «خانه ملی یهودیان در فلسطین»، سازمان جهانی صهیونیسم اقدام به تأسیس نهاد اجرایی به‌نام «آژانس یهود» (Jewish Agency) کرد تا فرآیند مهاجرت یهودیان به فلسطین و ایجاد زیرساخت‌های دولت یهودی آینده را مدیریت کند.

بیانیه آرتور جیمز بالفور / wikipedia

 آژانس یهود میان دو جنگ جهانی فعالانه در صحنه دیپلماتیک و میدانی عمل کرد و حتا در سال ۱۳۲۱ برابر با ۱۹۴۲ میلادی، در بحبوحه‌ی اشغال ایران توسط متفقین، هیأتی را با هدف رسمی «آموزش دینی یهودیان» به ایران اعزام کرد. این اقدام، گرچه ظاهری فرهنگی و آموزشی داشت، اما بخشی از راهبرد صهیونیست‌ها برای جذب یهودیان منطقه به پروژه مهاجرت به فلسطین و تقویت مشروعیت دولت آینده بود.

در این میان، ایران -به‌رغم داشتن روابط محدود و غیررسمی با نمایندگان صهیونیسم- در موضع‌گیری‌های بین‌المللی خود همواره منتقد تشکیل دولت یهودی بود. به‌ویژه در سال ۱۹۴۷ که به‌عنوان یکی از اعضای «کمیته ویژه فلسطین» در سازمان ملل انتخاب شد، ایران از معدود کشورهایی بود که با طرح تقسیم فلسطین به دو دولت یهودی و عرب مخالفت کرد و در رأی‌گیری نهایی مجمع عمومی سازمان ملل نیز رأی منفی داد.

بااین‌حال، پس از خروج نیروهای بریتانیایی از فلسطین، رهبران یهودی در ۱۴ می ۱۹۴۸ (۲۴ ثور ۱۳۲۷) با استناد به طرح تقسیم سازمان ملل، موجودیت کشور اسرائیل را اعلام کردند. بلافاصله پس از آن، جنگ میان دولت تازه‌تأسیس اسرائیل و اعراب آغاز شد. ایران نیز همراه با بسیاری از کشورهای اسلامی، نه‌تنها اسرائیل را به‌رسمیت نشناخت، بلکه در سازمان ملل با عضویت آن مخالفت کرد.

در سال ۱۳۳۰، در زمان زمامداری دکتر مصدق، ایران، اسرائیل را «دو فاکتو» به‌رسمیت شناخت؛ این یعنی بدون رسمیت حقوقی، مناسبات دیپلماتیک محدود برقرار شد. با وجود مخالفت‌های مذهبی و مردمی، شاه ایران پس از کودتای ۲۸ اسد ۱۳۳۲ در چارچوب دکترین امنیتی امریکا و اسرائیل، رابطه‌ای غیررسمی با تل‌آویو برقرار کرد. شاه با اتکا به مصلحت‌سنجی‌های ژئوپلتیک، اسرائیل را شریک اقتصادی و امنیتی می‌دید که در خاور میانه، با دشمنان عرب ایران در رقابت بود. این تصمیم، علی‌رغم مخالفت شدید روحانیانی چون آیت‌الله کاشانی و چهره‌هایی مانند دکتر مصدق، گرفته شد.

با گذشت زمان، همکاری‌های اطلاعاتی میان ساواک ایران و موساد اسرائیل عمق بیشتری یافت؛ از جمله پروژه‌ی امنیتی مشترک با ترکیه موسوم به «نیزه سه‌شاخ». ایران پهلوی که خود را هم‌راستا با غرب و در مسیر توسعه می‌دانست، اسرائیل را الگوی پیشرفت می‌دید.

اما در طرف مقابل، آیت‌الله روح‌الله خمینی به ‌تدریج اسرائیل را به مرکز حملات سیاسی و ایدئولوژیک خود تبدیل کرد. او از سال ۱۳۴۲، اسرائیل را عامل فساد، دشمن قرآن، دشمن اسلام و ستون فقرات سلطه‌ی‌ غرب بر جوامع مسلمان توصیف کرد. در سخنرانی معروف آن سال، خمینی ۱۸ بار به اسرائیل اشاره کرد اما تنها یک بار از امریکا نام برد؛ این نشان از عمق نگاه ایدئولوژیک ضداسرائیلی او داشت.

با پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ خورشیدی مطابق با ۱۹۹۷ میلادی، خط‌‌مشی‌های ضداسرائیلی خمینی به سیاست رسمی کشور بدل شد. روابط دیپلماتیک با اسرائیل قطع شد، سفارت آن به جنبش فتح فلسطین واگذار گردید و نام «اسرائیل» در گفتمان رسمی با عنوان «رژیم اشغالگر قدس» جایگزین شد. از آن زمان، دشمنی با اسرائیل، برخلاف بسیاری از سیاست‌های دیگر جمهوری اسلامی که در گذر زمان تعدیل شدند، همچنان رادیکال باقی مانده و حتا تشدید نیز شده است.

از دید حکومت ایران، اسرائیل نه صرفا یک دولت یهودی بلکه تجسم ایدئولوژیک یک پروژه‌ی مدرن، استعماری و صهیونیستی است که با اسلام شیعی و آرمان‌های انقلابی در تضاد بنیادین قرار دارد. برای نظام جمهوری اسلامی، تقابل با اسرائیل تنها یک موضوع سیاسی نیست بلکه بخش بنیادین از هویت انقلابی و مذهبی آن است. به همین دلیل، تغییر این سیاست طی چهاردهه به یکی از تابوهای اصلی نظام بدل شده است.

پس از انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹، تهران به‌طور رسمی رابطه‌ی دیپلماتیک خود با اسرائیل را قطع کرد و مشروعیت موجودیت آن را به‌رسمیت نشناخت. این تصمیم، از یک‌سو واکنشی به آنچه «اشغال سرزمین فلسطین» خوانده می‌شد بود و از سوی دیگر، به‌باور عده‌ای از تحلیل‌گران، ابزاری برای تقویت مشروعیت داخلی نظام نوپا به شمار می‌رفت. قطع رابطه‌ی رسمی سبب شد زمینه برای شکل‌گیری رقابت ایدئولوژیک و امنیتی میان دو کشور فراهم شود، به‌ویژه که ایران بعد از انقلاب، به‌دنبال صدور ایدئولوژی خود در منطقه و حمایت از گروه‌های مسلح ضداسرائیلی بود.

در دهه‎ی ۱۹۸۰، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با حمایت از تأسیس و تقویت گروه‌های شیعه منطقه‌ای مثل حزب‌الله لبنان، تلاش کرد حضور خود را در مرزهای شمالی سرزمین‌های فلسطینی تحت کنترل اسرائیل تثبیت کند. این گسترش نیابتی، در چارچوب راهبرد کلان تهران برای مهار اسرائیل و تقویت نفوذ منطقه‌ای تعریف می‌شد؛ اقدامی که بعدها به‌عنوان بخشی از «محور مقاومت» شناخته شد.

اما در طرف دیگر معامله در طول دهه‌های گذشته، اسرائیل توانسته با اتکا بر توان نظامی پیشرفته، دیپلماسی فعال و ائتلاف‌های راهبردی، جایگاه خود را به‌عنوان یکی از بازیگران کلیدی خاور میانه تثبیت کند. این کشور که از دهه‌ی ۱۹۴۰ میلادی تا کنون درگیر مجموعه‌ای از جنگ‌ها، درگیری‌ها و تنش‌های منطقه‌ای بوده، به ‌تدریج با توسعه‌ی صنعت نظامی، شبکه اطلاعاتی قوی و رابطه‌ی نزدیک با قدرت‌های غربی و به‌ویژه ایالات متحده، موازنه‌ی قوا را در منطقه به‌ نفع خود تغییر داده است.

اسرائیل، با برخورداری از پشتیبانی بی‌قیدوشرط امریکا، به کمک‌های نظامی و فناوری پیشرفته‌ای دست یافته که آن را به یکی از قدرت‌های نظامی برتر در منطقه بدل کرده است. کمک‌های مالی سالانه‌ی واشنگتن به اسرائیل، که رقم آن به میلیاردها دالر می‌رسد، بخش عمده‌ای از تسلیحات و تجهیزات پیشرفته‌ی این کشور را تأمین می‌کند. اسرائیل همچنین از سامانه‌های دفاع موشکی پیشرفته‌ای مانند گنبد آهنین (Iron Dome)  و پیکان (Arrow)  برخوردار است که نقش مهمی در مهار تهدیدات منطقه‌ای به‌ویژه از جانب غزه و لبنان ایفا کرده‌اند.

در کنار قدرت نظامی، موساد (سازمان اطلاعات خارجی اسرائیل) در عملیات‌های فرامرزی نقش کلیدی داشته و بسیاری از عملیات‌های پیچیده، از ترور دانشمندان هسته‌ای در ایران تا نفوذ در ساختارهای امنیتی کشورهای منطقه، به این نهاد نسبت داده می‌شود. این قدرت اطلاعاتی، همراه با توان هوایی دقیق و بدون نیاز به عملیات زمینی گسترده، به اسرائیل امکان داده تا ضربات هدفمندی را علیه رقبای منطقه‌ای وارد کند.

در عرصه‌ی دیپلماتیک، اسرائیل با بهره‌گیری از گفتمان «تهدید مشترک ایران»، موفق به ایجاد روابط جدیدی با کشورهای عربی حوزه خلیج فارس شده است. «توافق‌های ابراهیم» در سال‌های اخیر نقطه‌عطفی در عادی‌سازی روابط میان اسرائیل و کشورهایی چون امارات متحده عربی و بحرین بود. این روند حتا با گفت‌وگوهای غیررسمی با عربستان سعودی نیز ادامه یافته است.

محور مقاومت

ایران طی چهاردهه‌ی گذشته، شبکه‌ای پیچیده از گروه‌های مسلح در خاور میانه ایجاد کرده است که از جانب غرب به‌عنوان «گروه‌های نیابتی» شناخته می‌شوند. این گروه‌ها، اغلب شیعه‌مذهب یا دارای پیوند ایدئولوژیک با جمهوری اسلامی‌ اند و مأموریت آن‌ها مقابله با نفوذ امریکا، اسرائیل و متحدان منطقه‌ای آن‌ها است. بنا بر گزارش خبرگزاری رویترز، این شبکه که با هدایت نیروی قدس سپاه پاسداران اداره می‌شود، از لبنان و سوریه تا عراق، یمن و بحرین امتداد یافته است.

نخستین و مهم‌ترین گروه این شبکه، حزب‌الله لبنان است که در سال ۱۹۸۲ در پی اشغال لبنان توسط اسرائیل با کمک مستقیم ایران تأسیس شد. حزب‌الله نه‌تنها یک نیروی نظامی قدرتمند است، بلکه شبکه‌ی رسانه‌ای، رفاهی و سیاسی را نیز اداره می‌کرد. به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، ایران سالانه صدها میلیون دالر به این گروه کمک مالی و تسلیحاتی می‌کند و آموزش‌های نظامی آن توسط سپاه قدس تأمین می‌شود.

در فلسطین، ایران از دو گروه اسلامی حمایت می‌کند: جنبش جهاد اسلامی و حماس. جهاد اسلامی از دهه‌ی ۱۹۸۰، و حماس از زمان انتفاضه اول (۱۹۸۷) وارد عرصه‌ی سیاسی-نظامی فلسطین شدند. هرچند رابطه‌ی ایران با حماس در دوره‌ی جنگ داخلی سوریه تیره شد، اما در سال‌های اخیر با تمرکز مشترک بر «محو اسرائیل»، روابط مجدد تقویت شده است. به گزارش مؤسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک، ایران سالانه ده‌ها میلیون دالر به این گروه‌ها اختصاص می‌دهد و از طریق حزب‌الله مسیرهای ارسال سلاح را نیز هماهنگ می‌کند.

در عراق، گروه‌های شبه‌نظامی شیعه، به‌ویژه پس از ظهور داعش، قدرت فراوانی یافتند. گروه‌هایی مانند کتائب حزب‌الله، النجباء و عصائب اهل‌الحق، همگی با حمایت ایران و زیر چتر سازمان «الحشد الشعبی» فعالیت دارند. به گزارش اندیشکده ویلسون، این گروه‌ها با آموزش مستقیم سپاه قدس، هم در عراق و هم در سوریه در عملیات نظامی حضور داشته‌اند و برخی از آن‌ها مستقیما توسط ایران هدایت می‌شوند.

حوثی‌های یمن، که با نام رسمی «انصارالله» شناخته می‌شوند، نیز از دیگر نیروهای نیابتی ایران ‌اند. این گروه از دهه‌ی ۱۹۹۰ در شمال یمن فعال بوده اما از سال ۲۰۱۴ با تصرف صنعا وارد مرحله‌ی جدیدی از قدرت شد. ایران همواره حمایت از این گروه را رد کرده، اما گزارش‌های سازمان ملل و خبرگزاری رویترز تأیید کرده‌اند که پهپادها و موشک‌های حوثی دارای فناوری ایرانی ‌اند و کارشناسان نظامی ایران در یمن حضور دارند.

در بحرین نیز ایران از گروه‌های شیعه مسلحی مانند «سرايا الأشتر» و «سرايا المختار» حمایت کرده که هدف آن‌ها ضربه‌زدن به حکومت سنی‌مذهب این کشور است. به گزارش وزارت خزانه‌داری امریکا، این گروه‌ها تحت آموزش و حمایت مالی ایران بوده‌اند و برخی رهبران آن‌ها در تهران اقامت دارند.

مجموع این گروه‌ها، یک «محور مقاومت» را شکل داده‌اند که ایران آن را جایگزینی برای ارتش کلاسیک خود در نبردهای منطقه‌ای می‌داند. به‌باور تحلیل‌گران، مزیت اصلی این رویکرد، کاهش هزینه‌های مستقیم جنگ برای ایران، نفی مسئولیت رسمی در صورت بروز درگیری‌ها، و حفظ قدرت چانه‌زنی در مذاکرات بین‌المللی است. البته در یک سال گذشته، اسرائیل کارزار نظامی گسترده‌ای برای نابود کردن این شبکه به راه انداخت و تا حد زیادی از توان عملیاتی آن کاست.

سلاح هسته‌ای

برنامه‌ی هسته‌ای ایران با همکاری امریکا تحت عنوان «اتم برای صلح» از سال ۱۹۵۷ کلید خورد و در سال ۱۹۶۷ تأسیس «سازمان انرژی اتمی ایران» شامل توسعه واکنش‌گر تحقیقاتی و برنامه‌ریزی برای صدور انرژی هسته‌ای بود. ایران در همان سال قرارداد ان‌پی‌تی یا پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای را امضا کرد. اما پس از انقلاب ۱۹۷۹ و جنگ با عراق، فعالیت‌ها و همکاری‌ها با کشورهای غربی موقتا متوقف شد.

از دهه‌ی ۱۹۸۰، کار نهادهایی مخفی مانند پروژه‌ی آماد (Amad) برای طراحی بمب هسته‌ای آغاز شد. تجهیزات غنی‌سازی از پاکستان و چین خریداری شد. در سال ۲۰۰۲، تأسیسات نطنز فاش و زیر ذره‌بین آژانس بین‌المللی رفت. مذاکرات بین ایران و گروه پنج به علاوه یک که به‌نام «برنامه جامع اقدام مشترک (برجام-JCPOA)» یاد می‌شد، آغاز شد و در سال ۲۰۰۳ غنی‌سازی موقتا متوقف، سپس از سر گرفته شد. گروه پنج به علاوه یک شامل پنج کشور، امریکا، روسیه، چین، فرانسه و بریتانیا، اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل با حق وتو بودند. آلمان نیز به‌عنوان قدرت اقتصادی و سیاسی بزرگ اروپا عضو این گروه بود.

برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) / wikipedia

مذاکرات بی‌وقفه، امضای قطع‌نامه‌های شورای امنیت و دوره‌هایی از تحریم تعاملی صورت گرفت. جمعا شش قطع‌نامه علیه ایران تصویب شد. ایران در این دوره بدون شفافیت، برنامه‌ی زیرزمینی خود را ادامه داد. در جنوری ۲۰۱۵، ایران توافقی تحت عنوان برجام با  گروه پنج به علاوه یک امضا و تعهد کرد در مقابل رفع تحریم‌ها، سطح غنی‌سازی پایین و ذخایر محدود شود. ایالات متحده امریکا تحت ریاست‌جمهوری ترامپ در می ۲۰۱۸ از برجام خارج شد و تحریم‌ها بر ایران را افزایش داد و ایران در واکنش، گام‌به‌گام از تعهدات خارج شد و غنی‌سازی را تا سال ۲۰۲۵ به ۶۰ درصد رساند.

اما اسرائیل از دهه‌ی ۱۹۹۰ به بعد، «ممانعت فعال» را در برابر پیشرفت ایران در زمینه‌های نظامی و به‌ویژه برنامه‌ی هسته‌ای دنبال کرد. نمونه‌ی بارز این دوره، حملات سایبری و فیزیکی علیه تأسیسات هسته‌ای ایران است: ویروس استاکس‌نت که در حدود سال ۲۰۱۰ عملکرد سانتریفیوژها در نطنز را مختل کرد، و ترور دانشمندان برجسته هسته‌ای ایرانی همچون محسن فخری‌زاده در سال ۲۰۲۰، از جمله اقدامات مهم به شمار می‌روند. این عملیات‌ها با هدف کند کردن یا متوقف ساختن پیشرفت هسته‌ای ایران انجام شدند، اما هم‌زمان موجب افزایش بی‌اعتمادی تهران و تشدید تلاش‌های اطلاعاتی و امنیتی دو طرف شدند.

این تنش‌ها، در نهایت به توافق برجام (JCPOA) در جنوری ۲۰۱۵ انجامید که در آن ایران پذیرفت غنی‌سازی خود را محدود و دسترسی آژانس را تسهیل کند، در مقابل تحریم‌ها کاهش یابند. در پی خروج امریکا از برجام در سال ۲۰۱۸ و بازگشت تحریم‌ها، ایران به تدریج از برخی تعهدات هسته‌ای فاصله گرفت و روند غنی‌سازی افزایش یافت که زمینه تحریم‌های جدید و بی‌اعتمادی مضاعف را فراهم کرد. در سال ۲۰۲۰، با ترور محسن فخری‌زاده، یکی از چهره‌های کلیدی برنامه‌ی هسته‌ای ایران توسط اسرائیل، جمهوری اسلامی برنامه‌ی اتمی خود را وارد فاز امنیتی‌تری کرد و موضع سخت‌گیرانه‌تری در پیش گرفت. این رخداد، در کنار روی‌کارآمدن دولت ابراهیم رئیسی در ۲۰۲۱، باعث شد رویکرد ایران نسبت به غرب تهاجمی‌تر شود.

از سال ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۵، ایران به ‌تدریج از تعهدات برجام خود عقب‌نشینی کرد. سطح غنی‌سازی اورانیوم را از ۳.۶۷ درصد به بیش از ۶۰ درصد رساند و سانتریفیوژهای پیشرفته‌تری را به کار گرفت. آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بارها هشدار داد که دسترسی‌اش به سایت‌های هسته‌ای ایران محدود شده و همکاری تهران کاهش یافته است.

آغاز دوره‌ی جدید جنگ

جنگ داخلی سوریه از ۲۰۱۱ نقطه‌عطفی در گسترش حضور میدانی ایران و تقابل مستقیم‌تر با اسرائیل بود. ایران با اعزام مشاوران نظامی و شبه‌نظامیان تحت حمایت خود (حزب‌الله، فاطمیون و دیگر گروه‌های شیعه) به حفظ حکومت بشار اسد پرداخت، تا راه زمینی انتقال سلاح به لبنان را باز نگه دارد. در مقابل، اسرائیل کاروان‌های تسلیحاتی را در مسیر عراق-سوریه-لبنان هدف قرار داد و عملیات‌های هوایی علیه پایگاه‌های ایرانی و متحدانش در سوریه انجام داد.

هم‌زمان در یمن، حمایت ایران از حوثی‌ها از ۲۰۱۴ به بعد موجب درگیری با ائتلاف سعودی شد و توان موشکی و پهپادی حوثی‌ها به سمت دریای سرخ و منطقه هدف‌گیری شد. اگرچه حملات حوثی‌ها بر کشتی‌ها و زیرساخت‌های دریایی تأثیر داشت، اما عملیات متقابل عربستان، امارات و ائتلاف بین‌المللی تا حد زیادی توان عملیاتی آنان را کاهش داد.

در عراق، گروه‌های شبه‌نظامی شیعه تحت نفوذ تهران (کتائب حزب‌الله و عصائب اهل الحق) فعالیت داشتند که گاه حملاتی علیه نیروهای غربی و اسرائیل در منطقه طراحی کردند. بااین‎حال، پس از واکنش‌های سنگین امریکا به حملات علیه نیروهایش در عراق و سوریه، این گروه‌ها موقتا وارد آرامش نسبی شدند؛ اما زیرساخت‌های حمایت از آن‌ها همچنان در خدمت بازدارندگی تهران علیه اسرائیل و امریکا باقی ماند.

تحولات پسابرجام و تشدید تنش‌ها

پس از خروج امریکا از برجام در سال ۲۰۱۸، ایران به ‌تدریج برخی محدودیت‌های غنی‌سازی را کنار گذاشت. این اقدام واکنش‌های گسترده‌ی بین‌المللی و منطقه‌ای را برانگیخت و منجر به تشدید نظارت آژانس و صدور قطع‌نامه‌های جدید شد. به موازات این فرآیند، اسرائیل به حملات سایبری و خرابکاری علیه زیرساخت‌های هسته‌ای ایران ادامه داد و ترورهای هدفمند بیشتر شدند. فشار اقتصادی ناشی از تحریم‌ها، بر برنامه‌ی هسته‌ای تأثیر گذاشت اما نتوانست آن را به کلی متوقف کند، بلکه شفافیت را کاهش داد و شکاف را عمیق‌تر کرد.

در کنار ابعاد هسته‌ای، پروژه‌های منطقه‌ای ایران نیز دچار فشار شدند: دولت بشار اسد در سوریه دوام آورد ولی هزینه‌ی سنگینی برای تهران داشت؛ حزب‌الله لبنان پس از خسارات مکرر در جنگ سوریه و حملات اسرائیل، تضعیف شد؛ حوثی‌ها در یمن نیز با عملیات مکرر ائتلاف روبه‌رو بودند؛ گروه‌های عراقی نیز تحت فشار داخلی و خارجی قرار گرفتند. در مجموع، محور مقاومت به‌دلیل فشار نظامی و اقتصادی تدریجا تضعیف شد، هرچند همچنان توانایی عمل داشت.

در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، حمله‌ی بزرگ حماس به داخل خاک اسرائیل (هرچند نقش مستقیم ایران در طرح آن تأیید نشد) موجب واکنش شدید نظامی تل‌آویو در غزه شد. در پی آن، حزب‌الله لبنان حملاتی را به شمال اسرائیل آغاز کرد و در یمن نیز حوثی‌ها فعالیت‌های موشکی و پهپادی را افزایش دادند. این چرخه‌ی انتقام‌ها و پاسخ‌ها دامنه‌ی درگیری را از غزه فراتر برد و عملا منطقه را وارد مرحله‌ای از ناپایداری عمیق کرد.

اسرائیل در واکنش، پایگاه‌های حزب‌الله و ساختارهای لجستیکی ایران در سوریه را هدف حملات هوایی قرار داد. تهران از طریق نیروی قدس سپاه و کانال‌های پنهان، حمایت سیاسی و لجستیکی از این گروه‌ها را ادامه داد، اما آسیب‌پذیری‌های ساختاری محور مقاومت آشکار شد. همچنین، گزارش‌های مختلف از ترور فرماندهان ارشد مقاومت (از جمله رهبران حزب‌الله و حماس و دیگر متحدان) حکایت داشت که انسجام را کاهش داد.

در اوایل آپریل ۲۰۲۴، پس از حمله‌ی اسرائیل به قنسولگری ایران در دمشق که منجر به کشته‌شدن تعدادی از اعضای سپاه پاسداران شد، ایران برای نخستین‌بار به‌طور مستقیم اقدام به حمله با پهپاد و موشک بالستیک علیه اهدافی در داخل خاک اسرائیل کرد (بیش از ۱۷۰ پهپاد و ۱۰۰ موشک)؛ این رویداد نقطه‌عطفی در روند درگیری بود و نشان داد تهران حاضر است ریسک تقابل مستقیم را بپذیرد و تل‌آویو نیز آماده‌ی پاسخ‌های مشابه است.

پاسخ اسرائیل حمله‌ی محدود به سامانه‌های دفاعی ایران بود که بی‌سروصدا اما مؤثر ارزیابی شد. این برخورد مستقیم، اطمینان تهران را درباره‌ی توان بازدارندگی خود آزمایش کرد و هم‌زمان اسرائیل را متقاعد ساخت که مرحله‌ی نیابتی به پایان رسیده و باید وارد فاز جدیدی از فشار نظامی و اطلاعاتی شود.

سلسله ترورها و حملات دقیق اسرائیل به فرماندهان ارشد محور مقاومت، از جمله ترور سید حسن نصرالله در مراحل بعدی و کشته‌شدن اسماعیل هنیه طی سفر به تهران، ساختار فرماندهی و انسجام را تضعیف کرد. علاوه بر آن، سقوط بشار اسد در سوریه (دسامبر ۲۰۲۴) یکی از ستون‌های راهبردی ایران در منطقه را از میان برد. این تحولات باعث شد ایران دسترسی زمینی مطمئنی برای انتقال سلاح و نیرو نداشته باشد و گروه‌های منطقه‌ای به تنهایی با فشار مواجه شوند. بااین‌حال، ایران همچنان شبکه‌هایی در عراق و یمن در اختیار دارد که به‌صورت محدود نگه داشته شده‌اند اما توان بازدارندگی‌شان در مقایسه با گذشته کاهش یافته است.

تشدید برنامه‌ی هسته‌ای و گزارش‌های اخیر آژانس

در اواخر می ۲۰۲۵، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی گزارش جامعی از نقض احتمالی تعهدات ایران منتشر کرد. براساس گزارش هیأت کارشناسان مستقل و مصوبات اخیر هیأت حکام، فعالیت‌های غنی‌سازی با درصد بالا در تأسیسات مختلف ادامه داشت و همکاری اطلاعاتی محدود شده بود. این گزارش‌ها فشار دیپلماتیک و امنیتی بر ایران را تشدید کرد و احتمال مداخله یا حمله‌ی پیش‌دستانه علیه تأسیسات هسته‌ای را بالا برد.

تهران اما ادعا می‌کند برنامه‌اش صلح‌آمیز است و تحریم‌ها و فشار خارجی را دلیل کمبود منابع داخلی برای تحقق استقلال انرژی می‌خواند. از سوی دیگر، واکنش‌های منطقه‌ای و بین‌المللی به گزارش آژانس روند بازگشت به توافق را دشوارتر کرده بود و بهانه‌ای برای بعضی کشورها جهت حمایت از اقدام علیه تأسیسات هسته‌ای ایران تلقی می‌شد.

بالاخره در جلسه هیأت حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در ۱۲ جون سال جاری، برای نخستین‌بار از حدود بیست سال گذشته، ایران رسما به «عدم پابندی» به تعهدات تشعشع‌زدایی و توافق ان‌پی‌تی متهم شد. قطع‌نامه‌ای با ۱۹ رأی موافق و سه رأی مخالف تصویب شد که بر مبنای گزارش محرمانه‌ی ۳۱ می آژانس صادر شد. این گزارش نشان می‌دهد ایران فعالیت‌هایی با مواد هسته‌ای اعلام‌نشده در سه سایت مختلف انجام داده و همکاری لازم با آژانس را ارائه نکرده است. آژانس با هشدار دوباره برای «کمک فوری و مؤثر» از سوی تهران اعلام کرد تا زمان برطرف نشدن ابهامات، نمی‌توان اطمینان داشت برنامه‌ی ایران صرفا صلح‌آمیز باشد.

در واکنش رسمی تهران، ایران این تصمیم را «سیاسی» اعلام کرد و گفت که دست به ساخت یک تأسیسات غنی‌سازی جدید خواهد زد و سانتریفیوژهای فعلی را ارتقا خواهد داد. داده‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نشان داد ذخیره اورانیوم ۶۰ درصد ایران بین فبروری تا می ۲۰۲۵ حدود ۵۰ درصد دیگر افزایش یافته و به بیش از ۴۰۰ کیلوگرم رسیده است. مقداری که نظریه‌پردازان آن را برای تولید چندین کلاهک هسته‌ای کافی می‌دانند. این افزایش انبار موادی نزدیک به غنی‌سازی سلاح‌سازی، همراه با کاهش شفافیت و امتناع از بررسی برخی سایت‌ها، نگرانی بین‌المللی را به اوج رساند.

بن‌بست دیپلماسی و نگرانی غرب و اسرائیل از «رسیدن ایران به نقطه غیرقابل‌بازگشت»، و ابهام در مذاکرات میان امریکا و تهران باعث شد اسرائیل با اتکا به اطلاعات آژانس و هشدارهای داخلی، دست به اقدام پیش‌دستانه بزند. صبح ۱۳ جون، اسرائیل طی عملیات «شیر برخاسته» نزدیک به ۱۰۰ هدف، از جمله تأسیسات نطنز و فوردو، سیستم‌های موشکی و تیم‌های سرمایش هسته‌ای را هدف بمباران قرارداد. به‌باور ناظران، این حمله حاصل زنجیره‌ای از عدم همکاری ایران و افزایش ظرفیت‌ هسته‌ای‌اش بود که هیأت حکام آژانس را به صدور قطع‌نامه واداشت و نهایتا اسرائیل را ترغیب به اقدام نظامی کرد. حملات اسرائیل به مناطق مسکونی و دشت‌های اطراف تهران خساراتی در پی داشت. بنا بر اعلام نهادهای غیررسمی، در جریان حمله ۷۸ نفر کشته و ۳۲۹ نفر زخمی شدند.

عصر ۱۳ جون، ایران با اجرای «عملیات وعده صادق ۳» دست‌کم ۱۵۰ موشک بالستیک و بیش از ۱۰۰ پهپاد به‌سوی اسرائیل شلیک کرد. بخشی از این‌ها توسط سامانه‌های پدافند هوایی اسرائیل (با کمک امریکا) رهگیری شد. بااین‌حال، انفجارهایی در تل‌آویو و اورشلیم گزارش شد و تا زمان نگارش این گزارش حدود ۲۲ تا ۴۰ نفر زخمی شدند، که برخی جراحات جدی داشتند. همچنان تخریب گسترده در این دو شهر دیده می‌شود.

حمله گسترده‌ی هوایی اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای، اقامتگاه مقام‌های نظامی و دانشمندان هسته‌ای جمهوری اسلامی، موجی از واکنش‌ها را در جهان برانگیخت. در حالی‌ که شماری از کشورها این اقدام را محکوم کرده‌اند، بسیاری از رهبران سیاسی بین‌المللی خواستار کاهش فوری تنش‌ها و بازگشت به مسیر دیپلماتیک شدند. آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد با ابراز نگرانی شدید، هشدار داد که خاور میانه تاب ادامه‌ی چنین بحران‌هایی را ندارد.

رهبران کشورهای اروپایی و شرکای غربی اسرائیل مانند فرانسه، بریتانیا، استرالیا و جاپان بر لزوم خویشتن‌داری تأکید کردند. کی‌یر استارمر، نخست‌وزیر بریتانیا گفت که تشدید تنش به سود هیچ طرفی نیست و خواستار تلاش همه‌جانبه برای بازگرداندن آرامش شد. امانوئل مکرون، رییس‌جمهور فرانسه ضمن اعلام حمایت از حق دفاع اسرائیل، استفاده از راهکارهای دیپلماتیک را ضروری دانست. وزیر خارجه‌ی استرالیا نیز با اشاره به تهدید برنامه‌ی هسته‌ای ایران، از دو طرف خواست گفت‌وگو را بر رویارویی نظامی ترجیح دهند.

در ایالات متحده، وزیر خارجه‌ی این کشور، مارکو روبیو، تأکید کرد که اولویت واشنگتن، حفظ امنیت نیروهای امریکایی در منطقه است. اما دونالد ترامپ، رییس‌جمهور امریکا از اقدام اسرائیل دفاع کرد و آن را «موفق و هشداردهنده» خواند. او اعلام کرد که ایران ضربه‌ی سختی خورده و «اتفاقات بیشتری در راه است».

در مقابل، کشورهای متعددی در جهان اسلام و همچنین روسیه این حمله را به‌شدت محکوم کردند. ترکیه، قطر، عمان، عربستان سعودی، پاکستان و امارات متحده عربی ضمن نکوهش اسرائیل، آن را نقض حاکمیت ایران و تهدیدی برای ثبات منطقه خواندند. گروه طالبان نیز این حمله را «نقض فاحش حقوق بین‌الملل» توصیف کرد. روسیه، از طریق مقام‌های مجلس فدراسیون خود، این اقدام را غیرقابل توجیه دانست و از جامعه‌ی جهانی خواست به‌صورت یکپارچه آن را محکوم کند.

از آسیا، مالزی، اندونزیا و جاپان ضمن اعلام نگرانی عمیق از تشدید درگیری‌ها، خواهان توقف فوری عملیات نظامی شدند. کشورهای دیگر، از جمله هند، کوبا، نیوزیلند و یمن نیز در بیانیه‌هایی، بر حفظ امنیت منطقه و بازگشت به گفت‌وگو تأکید کردند.

در نهایت، خاور میانه بار دیگر در آستانه‌ی تحولی بزرگ قرار گرفته است؛ تنش‌ها میان ایران و اسرائیل به اوج رسیده، شبکه‌های دیپلماسی منطقه‌ای تضعیف و ناامید شده‌اند، و بازیگران جهانی در حالت آماده‌باش به‌سر می‌برند. در این میان، پرسش اساسی باقی می‌ماند: آیا جهان، به‌خصوص خاور میانه در آستانه‌ی یک جنگ تمام‌عیار قرار دارد یا هنوز روزنه‌ای برای بازگشت به دیپلماسی باقی مانده است؟