چند روز بامیان به عنوان پایتخت فرهنگی کشورهای عضو سارک معرفی شد. دولت افغانستان و کشورهای عضو سارک بدین مناسبت جشنی را تدارک دیده بودند. بامیان شب و روزهای جشن را شاهد مهمانهای خوانده و ناخواندهی زیادی بودند. یکی از این مهمانان من بودم، خدا ریا نکند اگر یک ثانیه در جشن بوده باشم، همه اش رفتم در دل طبیعت بامیان که هوا تازه کنم. با اجازهی شما تا که توانستم، کردم. تنها نبودم، جمعی از رفقا رفته بودیم و همهی ما هوا تازه کردیم و مثل خرسی که سیزده ماه چیزی نخورده باشد، با ولع و اشتهای خاص، اکسیجن دامنههای بابا را نفس کشیدیم و صفای طبیعت را لذت بردیم.
یکی از عادتهای زشت من این است که راجع به موضوعات جنجالی، از هر کسی که بفهمم ربطی به قضیه دارد، سوال میکنم. برای بامیان، والی شدن یا والی نشدن طاهر زهیر مسئله بود. اجازه دهید از همین اول آبروی هر دو طرف را ببرم. والی شدن طاهر زهیر برای آقای خلیلی جنبهی حیثیتی را گرفته، چون قبلاً مشخص شده که والی این ولایت را آقای خلیلی باید معرفی و اشرف غنی آن را تایید بکند؛ حال آقای خلیلی اصرار دارد که طاهر زهیر به هر قیمتی که شده باید والی بامیان شود، حتی اگر برای یک هفته!
سوی دیگر این قضیه چهار تا وکیل بامیانی پارلمان است. آنها مخالف والی شدن زهیر اند. اینکه چرا مخالف اند؟ دلیل موجهی برایش ندارند. این چهار تا وکیل، هر آدمی غیر از زهیر را والی قبول دارند، اما زهیر را نه. برای آنها هم یک مسئلهی حیثیتی شده. انگار اگر زهیر والی شود، آقای اکبری مجبور است در بامیان نان قاق و آیینای کونه جمع کند؛ آقای بهشتی که قبلاً خودش را از ساکنین بلامنازع بهشت معرفی کرده، یک راست به جهنم میرود؛ خانم ایلخانی را نمیدانم بابت چه نگران است، شاید سهمش را در پروژههای ناچیز و اندک بامیان از دست بدهد؛ آن یکی دیگر که شهیدانی است و برای من معلوم نیست که او چرا مخالف است. تعداد آدمهای که مخالف والی شدن زهیر اند، خیلی کم اند.
همانگونه که گفتم یکی از عادتهای زشت من سوال کردن است، در این خصوص از تعداد زیادی از مردم بامیان سوال کردم، تقریباً همه علیه وکلا و آقای خلیلی بودند. مردم میگفتند که نه استاد خلیلی واقعاً به فکر مردم بامیان اند و نه این چهار وکیل پفیوز! هر دو طرف نگرانی آبروی از دست رفتهی خود را دارند. خلیلی را ملامت میکردند که اگر واقعاً بامیان برایش مهم است، آدمهای به مراتب بهتر از زهیر وجود دارند، چرا آنها را معرفی نمیکنند؟ خلیلی را متهم میکردند که دنبال منافع شخصی خود هستند و استدلال میکردند که چه کسی بهتر از زهیر میتواند نقشهها و برنامههای خلیلی را لبیک گفته و شهرکها بهنامش ثبت کند؟ کاری که حبیبه سرابی در هشت سال انجام نداد و وحدت نیز دست بسته آن را نپذیرفت. وکلا را ملامت میکردند از اینکه فکر میکنند در بامیان فقط همان چهار تا آدم اند و سر شان به گپ و سرنوشت خلاص میشود و بس! ادعا داشتند که خود همین وکلا بخشی از مشکلات بامیان برای بهتر شدن است. استدلال میکردند که این وکلا باید اجازه بدهند تا زهیر به عنوان والی بیاید. اگر فرد شایستهی بود و برای بامیان کار کرد که دلیلی ندارد با او مشکل داشته باشند. اگر زهیر دزد و ناباب باشد، یکی دو هفتهی اول خودش را ثابت میکند، آن وقت این وکلای محترم با همکاری شورای ولایتی بامیان و بقیهی مردم از یخن این زهیر بگیرند و پس شوتش کنند به کابل! آن وقت دست خلیلی و اشرف غنی یکجا خلاص!
این تنها من نیستم که به عنوان مهمان ناخوانده دلم به حال بامیان میسوزد. اگر زهیر والی نشود، دل خلیلی هم خواهد سوخت. اگر زهیر والی شود، وکلای پارلمان با سوزش مضاعف مواجه خواهند شد. اگر این کشمکش احمقانه وکلا و استاد خلیلی ادامه پیدا کند، خود بامیان خواهد سوخت. بامیان نیاز به کار دارد، کارهای که برنامه اش باید ریخته شود و بودجهاش تخصیص یابد. نگاه حیثیتی به مقام ولایت بامیان، فقط رسوایی بار میآورد. تا حالا هم که استاد خلیلی و وکلای بامیان شهرهی شهر شده اند. وکلای بامیان تمام مردم بامیان را به چهار وکیل و چند محافظ تقلیل داده و وسط جادهای خیمهی تحصن برپا کرده، فکر میکنند بقیه خر اند و نمیفهمند. داستان سوار شدن خلیلی بر خر لجاجت، تقریباً به گوش همهی بامیانیها رسیده و اینک کابل را هم کر خواهد کرد.
ظاهراً نه خلیلی حاضر است از عقلش استفاده کند و نه وکلای بامیان! توصیه میکنم طاهر زهیر این وسط بامیان را درک کند. هرچند که بعید میدانم.