رابین لاکوف
مترجم: معصومه عرفانی
بخش نهم
صحبت کردن از زنان-3
همین مفهوم ادب است که توضیح میدهد چرا ما «بانوی پاککار» داریم، اما غالبا اصطلاح «بانوی پزشک» استفاده نمیشود؛ چرا که نیازی به بالا بردن رتبۀ یک دکتر وجود ندارد: او (پزشک زن) به قدر کافی به دلیل جایگاه شغلیاش از اعتبار برخوردار است اما یک «زن پاککار»، به دلیل جایگاهی که طبقه بندی شغلیاش به او میدهد، نیاز به ترفیع دارد. پس احتمالا میتوانیم بگوییم در واقع این خود ایدۀ «زنانگی» است که برخلاف «مردانگی» نیاز به بالابردن اعتباری دارد که منزلت ذاتیاش فاقد آن است: بنابراین واژۀ «زن» نیاز به حسن تعبیری دارد مانند «بانو». اما آنچه «بانو» بر آن دلالت میکند، اگرچه به نظر میآید قرار بوده است نشانی از ادب و رعایت نزاکت باشد، با این حال برداشت خطرناک دیگری نیز از آن وجود دارد: یک «بانو» فردی درمانده است و هیچ کاری را نمیتواند به تنهایی انجام دهد. چنین استفادهای از واژۀ «بانو»، برابر است با عمل بازکردن در برای زنان یا «بانوان». در ابتدا به نظر میآید تملق و ادای احترام باشد: آن زن احساس میکند گرامی داشته شده است. اما در همین حال، او به عنوان انسانی درمانده، به عنوان کسی در نظر گرفته میشود که قادر به کنترل سرنوشت خود نمیباشد. زنانی که در اینجا اعتراض میکنند که آنها از مواجهه با چنین برخوردهایی «خوششان میآید»، و علاقهای به رها شدن از آنها ندارند، باید کمی بیشتر در مورد معانی عمیقتر آنها بیندیشند و ببیند چقدر از این معانی خوششان میآید.
این مسئله ما را به اندیشیدن به جایگزین رایج دیگری برای «زن» وا میدارد: «دختر، girl». کمتر میشنویم که به مردان پیش از سن بلوغ، با عبارت «پسر» خطاب شود، که بیمسئولیتی یا سبکسری و بی تجربگی را برساند. اما زنان در تمام سنها میتوانند «دختران» باشند. ممکن است «دختر» در این معنا، مانند «بانو»، یک حسن تعبیر باشد: با تاکید بر ایدۀ بالغ نبودن، برداشتهای جنسی پنهان در واژۀ «زن» را حذف میکند. میتوان گفت «دختر» به جای بالا بردن مقام زنان (مانند «بانو»)، بخاطر تاکید آن بر جوانی، بعنوان تملقی برای زنان استفاده میشود. اینجا دام خطرناک دیگری وجود دارد: در این یادآوری جوانی، کودکی، غیر بالغ بودن، واژۀ «دختر»، بیمسئولیتی و سبکسری را نیز به ذهن میآورد: شما یک دختر را برای انجام کاری که به یک زن (یا حتا در این مورد، یک پسر) سپرده شده است، نمیفرستید. پس در اینجا باز هم استفاده کنندگان از این عبارت، جایگاه غیر محترمی برای زنان در ذهن خود در نظر دارند: زن، شخصی است نابالغ، خام، و دور از جهان واقعی، که نمیتوان برای انجام مسئولیتها و تصمیمهایی با ماهیتی جدی به آنها اطمینان کرد. آیا شما رییس جمهوری انتخاب میکنید که نتواند از عهدۀ کارهای خودش برآید؟ (البته اگر قرار بود یک رییس جمهور زن متاهل داشته باشیم، عبارتی معادل «بانوی اول» برای شوهرش وجود ندارد. به نظر شما چرا اینگونه است؟).
***
احتمالا احساس ناخوشایندی که مردان در هنگام اندیشیدن (کمی تا قسمتی ناخودآگاه) به ویژگیهای جنسی زنان دارند را میتوان ناشی از احساس گناه دانست. به نظر من، این احساس گناه، نه تنها برخاسته از باور نسبی آنها به ناپاک بودن ذاتی رابطۀ جنسی است (که خود مشکل دیگریست)، بلکه به این دلیل است که وقتی کسی با زنان به عنوان موضوع جنسی مقابل میشود، تاثیر مستقیم آن به شکل اتوماتیک این است که آنها را در مقام یک شیء تنزیل دهد. اگر زنان تنها برای استفاده و لذت مردان وجود دارند، آنها به تنهایی یک موجود انسانی کامل نیستند. با این حال، زنان مشخصا از بسیاری جنبههای دیگر، یک انسان هستند. پس یک مرد همیشه تا حدی احساسی دوگانه دارد (کمی تا قسمتی ناخودآگاه)، و بیش از همه به همین دلیل به شدت واکنش نشان میدهد.
به هر صورت، در سراسر زبان انگلیسی میتوان شواهد بسیاری از این اندیشه یافت که زنان به شیوههایی متفاوت به عنوان انسآنهایی درجه دوم (از طرف زنان به اندازۀ مردان) دیده میشوند: دارای وجودی که تنها با یک مرد تعریف میشود. از نگاه جامعه شناسی، احتمالا این مسئله نسبتا آشکار ست که جایگاهی که یک زن در بیشتر خرده فرهنگها در جامعۀ ما به دست میآورد، تنها از طریق پدر و همسرش و یا در نقش یک معشوقه است. آنچه قابل توجه است این است که این حقایق به شیوههایی غیر آشکار در نمودهای زبانی نشان داده میشود.
ما دو واژه را در نظر میگیریم که در گذشته، همتراز بوده اند؛ اما به دلایلی مستقل، جامعه به گونهای تغییر کرده است که معانی اصلی حالا نامربوط هستند. اکنون اگرچه این واژهها هنوز مطرود نشده اند، اما از طریق استعاره، معانی جدیدی کسب کرده اند. فرض میکنیم این استفادههای استعاری دیگر همتراز نیستند. با بررسی اینکه این برابری در کجا میشکند، میتوانیم مسایلی در رابطه با نقشهای متفاوتی که توسط مردان و زنان در آن فرهنگ بر عهده دارند بفهمیم. یک مثال خوب چنین دگرسانی که در طول زمان پیش آمده را در این جفت واژها در زبان انگلیسی میتوان یافت: آقا/ ارباب (Master)، خانم/ ارباب (Mistress) که برای اشاره به قدرت فردی بر دیگری استفاده میشده است. این کلمات، همچنان که رابطۀ خدمتکار و ارباب از بین میرود، غیر استفاده میشوند. با این حال هنوز هر دو این واژهها رایج هستند در مفاهیمی متفاوت: «ماهر، استادMaster:»، «معشوقهMistress:».