پروژه‌ی طالبان

نیشن/ افراسیاب ختک ترجمه: معصومه عرفانی

حوزه‌های علمیه سابقه‌یی طولانی دارند اما طالبان (دانش‌آموزان این حوزه‌های علمیه)، در اواسط دهه‌ی 1990 به‌عنوان نهاد سیاسی مستقل و جداگانه‌یی ظهور کردند. در ابتدا، آن‌ها به‌عنوان بازیگری در صحنه‌ی سیاست افغانستان برخاستند تا خلای ایجادشده توسط کاهش چشمگیر مجاهدین سابق در اوایل دهه‌ی 1990 را پر کنند، اما جنبش طالبان به سه دلیل نشانه‌ی روشنی از تولد در پاکستان را با خود همراه داشت.
نخست، تقریباً 95 درصد آن‌ها به‌عنوان کودکان پناهنده‌ی افغان به همراه کودکان محلی که توسط شبکه‌ی گسترده‌ی حوزه‌های علمیه‌ی فعال در پاکستان جذب می‌شدند، و عمدتاً با حمایت مالی کشورهای عربی، در مدارس مذهبی پاکستان آموزش دیده بودند. خط اندیشه‌ی آموزش‌های مذهبی که توسط این حوزه‌های علمیه ارایه می‌شد را مدرسه‌ی وهابی مشخص می‌کرد.
از آن‌جا که این مدارس مذهبی توسط احزاب سیاسی مذهبی پاکستان اداره می‌شدند که از این نهادها به‌عنوان پایگاه سیاسی خود استفاده می‌کردند، دانش‌آموزان مدارس تمایلات سیاسی داشتند. احزاب سیاسی مذهبی متعلق به مدرسه‌ی دیوبندی پاکستان سردمدار پرورش طالبان بودند و آن‌ها را برای گسترش نفوذ سیاسی و فرقه‌ای خود در افغانستان استفاده کردند. تشکیل «شورای دفاع از افغانستان» توسط احزاب سیاسی مذهبی پاکستان برای دفاع از رژیم طالبان در سال 2000، شاهدی روشن بر این واقعیت بود.
دوم، طالبان نیز مانند مجاهدین پیش از خود، توسط سازمان امنیتی پاکستان حمایت می‌شدند و تسهیلات موردنیاز برای به‌دست‌گرفتن قدرت در افغانستان در اختیار آن‌ها قرار می‌گرفت. در حقیقت، طالبان به‌عنوان یک مهره‌ی استراتژیک مهم برای اجرای سیاست «نفوذ استراتژیک» در افغانستان در نظر گرفته می‌شدند.
این مسأله، حمایت طولانی‌مدت پاکستان برای سرمایه‌گذاری در این پروژه را توضیح می‌دهد. در دهه‌ی 1990، دفاتر طالبان آشکارا در تمام شهرهای مهم پاکستان فعال بودند.
سوم، طالبان پیش از آن‌که به‌شکل رسمی و سازمان‌یافته طالبانیزم را در داخل افغانستان راه‌اندازی کنند، توسط مولوی صوفی محمد رهبری می‌شدند که در پروژه‌یی آزمایشی برای اجرای «شریعت» در منطقه‌ی ملکند ایالات خیبر پاکستان فعالیت کرده بودند.
زمانی که طالبان کابل را در سال 1996 به تصرف درآورده و حکومت خود بر افغانستان را آغاز کردند، طالبانیزم نواحی قبیله‌نشین دولت فدرال پاکستان را نیز فرا گرفت. استیلای طالبان در این منطقه، پس از آن‌که رهبری این گروه پس از فروپاشی رژیم خود در کابل پس از 11 سپتامبر از افغانستان خارج شدند، افزایش یافت.
آن‌ها در آن سوی خط دیورند در پاکستان گرد هم آمده و مرحله‌ی جدیدی از جنگ در افغانستان را در سال 2003 آغاز کردند. اگرچه تحریک طالبان پاکستان از لحاظ تکنیکی یک نهاد مجزا بود، اما از رابطه‌ی ایدئولوژیک و سازمانی نزدیکی با بدنه‌ی اصلی طالبان برخوردار بود. جنگ‌جویان تحریک طالبان پاکستان، در کنار رفقای افغان خود در حال مبارزه در افغانستان هستند؛ همچنین، تحریک طالبان پاکستان برای پناهگاه‌های خود در مناطق مرزی افغانستان که اقتدار دولت افغانستان در آن‌جا در حداقل وجود دارد، به همراهان افغان خود وابسته هستند.
افسانه‌هایی در رابطه با طالبان در روایت دولتی وجود دارد که چگونه طالبان تبدیل به ستون اصلی سیاست پاکستان در رابطه با افغانستان شدند. آن‌ها به‌عنوان جنبش مقاومت علیه اشغال خارجی به تصویر کشیده شده بودند. این داستان فاصله‌ی زیادی با حقیقت دارد.
آن‌ها از زمان آغاز به کار خود در سال 1994 تا 11 سپتامبر 2001، علیه افغان‌ها می‌جنگیدند؛ در این دوران حتا یک سرباز خارجی در خاک افغانستان حضور نداشت. آن‌ها در اساس جنگی را علیه دولت افغانستان راه‌اندازی کرده بودند.
طالبان برای سرنگونی رژیم برهان‌الدین ربانی و احمدشاه مسعود می‌جنگیدند. آن‌ها همچنین به تشکیلات گلبدین حکمتیار و دیگر احزاب افغانستان حمله کردند. در واقع، روابط آن‌ها با القاعده و حمایت‌شان از اسامه بن لادن، افغانستان را به صحنه‌یی برای درگیری نظامی بین‌المللی تبدیل کرد.
به‌شکل مشابه، طالبان برای استتار این حقیقت که آن‌ها مزدور کشور بیگانه هستند، خود را به‌عنوان «نمایندگان پشتون» در برابر سلطه‌ی اتحاد شمال در افغانستان تعریف کردند. این نیز چرخشی به‌شدت گمراه‌کننده بود. نخستین تأثیر طالبانیزم، در درجه‌ی اول نابودی هویت ملی تاریخی پشتون‌ها و همچنین نشان‌دادن چهره‌ی اهریمنی از پشتون‌ها در سیاست‌های منطقه‌ای و بین‌المللی بوده است. فرهنگ پشتون‌ها قربانی اصلی یورش‌های طالبان شد.
درواقع پشتون‌ها در افغانستان بیش از همه از حملات طالبان رنج برده‌اند، و زندگی و زیرساخت‌های مناطق پشتون در این تهاجم بیش از همه از دست رفته است. همچنین، این یک تصادف نیست که ملی‌گرایان پشتون در پاکستان در معرض حملات تروریستی طالبان در آن کشور بوده‌اند.
ادعا شده است که امکان شکست طالبان در افغانستان وجود ندارد. حقیقت این است که آن‌ها هر روز در افغانستان شکست می‌خورند، اما پناهگاه‌های آن‌ها در بخش شرقی خط دیورند آن‌ها را قادر به طرح و راه‌اندازی حملات تازه می‌کند.
البته بحث در رابطه با پروژه‌ی طالبان در این‌جا به‌معنای انکار عوامل دیگر مسئول در جنگ افغانستان نیست. افغانستان قربانی دسیسه‌های امپریالیستی «بازی بزرگ» و رقابت‌های جنگ سرد بوده است. قدرت‌های بزرگی ازجمله اتحاد جماهیر شوروی سابق، امریکا و قدرت‌های اروپایی، نمی‌توانند خود را از مسئولیت خونریزی‌ها و ویرانی‌هایی که در طول چند دهه‌ی گذشته در افغانستان اتفاق افتاده است تبرئه کنند. اما بن‌بست کنونی در پایان‌بخشیدن به جنگ در افغانستان و اطراف این کشور، به طالبان بستگی دارد.
در دیدار اشرف‌غنی از پاکستان در سال 2014، رهبری پاکستان وعده داده بود تا مقدمات مذاکرات میان دولت و طالبان افغان را فراهم کند. همچنین در رابطه با این مسأله تصمیم گرفته شد همزمان با تلاش برای برقراری صلح با کسانی که تمایل به شرکت در مذاکرات دارند، هر دو کشور در کنار هم در برابر کسانی‌که حاضر به شرکت در روند صلح نمی‌شوند مبارزه کنند. طالبان از این وضعیت برای راه‌اندازی جنگی تمام‌عیار علیه دولت افغانستان استفاده کردند.
آن‌ها مسئولیت تعدادی از وحشتناک‌ترین حملات تروریستی در افغانستان، به‌ویژه در کابل را بر عهده گرفتند. افکار عمومی در افغانستان به‌شکل جدی در مخالفت با مذاکرات صلح با طالبان قرار گرفته است.
طالبان به‌دلیل ارتباط غیرقابل‌انکار خود با چنین فعالیت‌های تروریستی، نتوانسته‌اند سرمایه‌ی سیاسی قابل‌توجهی در هیچ‌یک از دو طرف خط دیورند به‌وجود بیاورند. پارادوکس سیاست پاکستان این‌جاست که این کشور طالبان را در خاک پاکستان سرکوب می‌کند اما در افغانستان از آن‌ها حمایت می‌کند. برای پاکستان بسیار دشوار است که مسئولیت خود در فعالیت‌های طالبان را انکار کند، درحالی‌که آقای سرتاج عزیز به‌شکل رسمی تأیید کرده است که رهبری طالبان در پاکستان حضور دارد.
پروژه‌ی طالبان، یکی از میراث‌های جنگ سرد، مانعی برای صلح در افغانستان است. این مسأله، بزرگ‌ترین مانع در ایجاد روابط عادی و دوستانه میان دولت‌های پاکستان و افغانستان نیز به‌حساب می‌آید. همچنین، طالبان منبع اصلی بی‌ثباتی منطقه در آسیای جنوبی و مرکزی هستند که چشم‌انداز برنامه‌های توسعه‌ی اقتصادی مهم منطقه و همکاری‌های منطقه‌ای مانند پروژه‌ی تاپی، گذرگاه اقتصادی چین و پاکستان، و طرح‌های دیگر را تهدید می‌کنند. پاکستان باید سیاست خود در رابطه با پروژه‌ی طالبان را مورد تجدیدنظر قرار دهد.