عبدالله عبدالله که به تازگی از آنطرف دنیا از نشست عمومی سازمان ملل برگشته، یک نشست عمومی برای سازمان و علل فاجعه قندوز برگزار کرد. وی در این نشست عمومی خاطر نشان کرد که تلاش میشود که جنایت در قندوز از تریبون دولت توجیه میشود. البته قبل از این سخن گفت که حکومت وظیفه خود را در قبال قندوز به خوبی انجام نداده است. وی علاوه کرد که ماهها پیش حمله بر قندوز متصور بود، اینکه چرا از این حمله جلوگیری نشده، یا للعجب را به کار میبرم. و برخی سخنان دیگر.
گرچه عبدالله عبدالله را در شجاعت مثال میزنند و قرار است از سوی سازمان شجاعان بدون درز، تندیسی از وی ساخته شده و بر قلهی ایوریست جابهجا شود، اما آقای عبدالله در این نشست جرئت نکرد مشخصاً اسمی از کسی یا گروهی ببرد. وی گفت وضعیت حاکم بر قندوز، به این معناست که طالبان، همان طالبان سابق اند و فرقی نکرده، درست برخلاف تبصرهی برخیها! وی مشخص نکرده که این “برخیها” کی اند. آیا منظورش اشرف غنی و شورای امنیت بود؟ آیا منظورش من و سخیداد هاتف بودیم؟ آیا منظورش قربان حقجو بود؟ استادان پوهنتون بود؟ کی بود؟ لطفاً فکر نکنید که حتماً اشرف غنی و گروه خیمه زده بر گرد شباش را گفته، ممکن منظورش اوباما بوده باشد.
آقای عبدالله گفت که از هر طرفی در کار نیروهای امنیتی مداخله صورت میگیرد و این مسئله باعث تاخیر در اجرای تصامیم میشود. به نظر شما این سخن آقای عبدالله درکگیر است؟ مسئله مداخله در کار نیروهای امنیتی را همه میدانند، حتا من که هنوز هم نه ارگ را بلدم و نه ریاست اجرائیه را. چه ضرور است رییس اجرائیهی مملکت که گفته میشود پنجاه درصد قدرت در ید والایش قرار دارد، مسئلهی را که همه میدانند، چنین پر آب و لعاب بیان کند؟ من اگر رییس اجرائیه بودم، مشخصاً میگفتم که آقای فلانی یا فلانی تشکیلات دست و بال نیروهای امنیتی را بسته و عنقریب به دوازه میلیون کلدار به پاکستان میفروشد، مثلاً.
به نظر شما آقای عبدالله اعتراف میکند یا اتهام میبندد؟ اکثریت دانشمندان افغانستان بعد از این نشست عمومی آقای عبدالله در مورد سازمان و علل سقوط قندوز گیج شده اند. نمیدانند که این پارههای آتش را که از دهن آقای عبدالله خطا خورده به حساب اعتراف به ناتوانی، نادانی و ناکاری بگیرد یا به حساب مجموعه اتهامی که از سوی نصف قدرت، بر نصف دیگر قدرت وارد شده است؟ حتا دانشمندان در این زمینه دچار دو دستگی شده، یک عده خود را معتقد میکنند که متاسفانه آنچه در توافق سیاسی میان غنی و عبدالله توافق شد، شبیه بادی بوده که از تونل انتهایی یک حیوان عاجز و بارکش خارج میشود. این دسته ناتوانی و نادانی را بر ریاست اجرائیه وارد نمیدانند و میگویند که تا هنوز، هرچه بر این مملکت رفته، بهرهی تصامیمی اند که ریاست اجرائیه در اغلب موارد حتا از آن خبر ندارد و این تصامیم در حلقهی ارگنشینان صورت میگیرند. این به این معناست که سخنان آقای عبدالله را باید بیشتر به حساب اتهام بگیریم که بر آقای غنی و گروهاش وارد شده است.
دستهی دیگر از دانشمندان که هم خوشحال اند و هم وقتی که مجبور میشوند اسمی از دکتور عبدالله عبدالله ببرند، رنجی فراوانی میکشند؛ معتقد کرده اند که آقای دوکتور عبدالله از روی نادانی و ناتوانی این حرفها را به باد میدهند تا به گوش رییس جمهور برسد. اینها معتقدند هر اتفاقی که تا کنون افتاده، نتیجهی درایت یک گروه دانشمند و وطندوست اند. به باور این دسته، خیری که در سقوط قندوز نهفته است، به خدا اگر در فتح پشاور نهفته باشد. این دسته در اخیر از آقای عبدالله خواهش میکند که اینقدر برخیها برخیها نکند، بیاید یک روز هم که شده بگوید که فلانی در فلانی تاریخ تمام اختیارات را از ارگآنهای امنیتی گرفت و داد به فلانی که فلانی هم ماهانه سه میلیون کلدار از سوی کشوری مثلاً آذربایجان معاش دریافت میکند.