خبرنگار ناراضی

خالق ابراهیمی

تضاد جزو لاینفک زندگی اجتماعی است، ولی نه هر تضادی، همان‌طور که هر گِردی گردو نمی‌شود. تضاد من با دختر خسور‌م با تضاد کمیسیون انتخابات با بعضی از تازه‌نامزدهای محترم و محترمه فرقی فاحشی دارد. مثلا ما مشکل‌مان این است که به کدام رستورانت برویم و چه بخوریم و بعضی اوقات جدال بر سر این که کدام فیلم را ببینم، باعث می‌شود که چند‌روزی باهم سخن نگوییم  و مثلا قهر کنیم. اما در کمیسیون چه اتفاقاتی می‌افتد؟ مثلا عده‌ای از نام یک شخص خوشش نمی‌آیند و عده‌ای دیگر‌ از قیافه‌ی بعضی اشخاص. البته من خوش‌حال شدم وقتی شنیدم که گُل‌ آغا جان با قندی آغا و شیرین آغا از لیست حذف شده‌اند. آخر این قندی آغا در چند‌سال گذشته خودش یک چالش در برابر دولت نیم‌بند بوده و حالا چطور جرأت کرده و در انتخابات نامزد شده است. مثلا ایشان یک مدت کارشان آدم‌کُشی بود، بعد آمد و قاچاق‌بر شد؛ از این طریق پولی زیادی کمایی کرد و مشهور شد. گاهی خواننده‌ای را در دربار خود مهمان کرد و گاهی سفیر دولت بخت‌باخته‌ای که امید به دموکراسی را در لُنگی و چپن جناب می‌دیدند. اصلا یک حرف دیگر، وقتی یک نامزد نتواند در میان چهارده میلیون رای دهنده، صدهزار کارت رای‌دهی بخرد، چطور می‌تواند ‌برنده‌ی انتخابات باشد؟ آن‌هایی که ادعا می‌کنند خیلی هم غلط می‌کنند.

اما از آن‌جایی که‌ کارهای نظیر این در پشت پرده و به دستور اربابان انجام می‌شوند، آدم را ناراض می‌کند. حتا اگر اتهامات ‌قند آغا درست باشند، چون ایشان پرونده‌ای در دادگاه ندارند و بر‌اساس این، حق شرکت را در انتخابات نیز دارند. شیرین آقا را گفته‌اند که تابعیت دوگانه دارد. این مشکل در اصل قانون وجود دارد، چون طبق قانون افغانستان و سنت دیرینه‌ی آن، کسی تابعیت افغانستان را می‌تواند داشته باشد که اصالت خونی این ملک را داشته باشد، یعنی تابعیت بر‌اساس خون است و نه بر‌اساس محل پیدایش و بزرگ شدن آدم‌ها. ‌در ضمن این که در طول سال‌های جنگ افرادی زیادی مهاجر شده‌اند و اکثر در کشورهای خارجی تحصیل کرده‌اند، ازدواج و بعدش به افغانستان برگشته‌اند، ده سال کار و تلاش برای ساختن یک مملکت جدید و یک هویت جدید، باید دلیل کافی برای اثبات هویت افغانی‌شان باشد. فکر می‌کنم این متن خییلی رسمی شد.

الا شا کوکو جان غزنی‌چی ره قربان، الا شا کوکو جان. حتما متوجه شده‌اید که کوکو جان حذف شد و بعد از حذف شدنش عده‌ای حس ناموس‌کراسی‌شان بالا گرفت و گفتند که نباید یک زن از لیست کاندیدان حذف شود. سخن بنده به آنان این است که آهای‌ مردمانی که دیر می‌فهمید، باید از اول ‌چند‌کارت رای‌دهی ناقابل را قربانی می‌کردید‌ تا ایشان هم در رده‌‌ی نامزدهای قوی‌الهیکل می‌بودند و می‌ماندند. حالا که پریده و پشت آب رفته موزه کشیدن خطاست. کار از یک‌جای‌ دیگر نیز می‌لنگد، مثلی که یک بنده‌ی خدا دستش در دوران جنگ معیوب شده بود و ایشان لنگ لنگان راه می‌رفت. وقتی سوال شد که دستت آسیب دیده، حالا چرا لنگ لنگان راه می‌روی؟ ایشان گفتند که معیوب معیوب است، چه فرقی می‌کند که از دست لنگ باشی یا از سر؛ مهم این است که معیوب بودنت قابل تشخیص باشد. به‌راستی این زنان کشور و این نهاد‌های دفاع از حقوق زنان از سر گندیده‌اند و حالا عیب را بر روی پاهای‌شان می‌اندازند. اگر درست فکر می‌کردید و از شا‌کوکو جان حمایت می‌کردید، حالا همه‌چیز رو‌به‌راه  می‌بود و از عالم و آدم شکایت نمی‌داشتید. دوست خوبم نیز ببخشن که این متن را رسمی نوشته‌ام. طنز نیست، چون از شدت عصبانیت این را نوشتم و خدمت خلق‌الله تقدیم کردم.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *