شبکه‌ی حقانی

من سابق فکر می‌کردم شبکه‌ی حقانی اسم یک گروه افراطی مسلمان است که از پاکستان و در پاکستان رهبری می‌شود. اما امروز صبح نظرم تغییر خورد. قصه از این قرار است که رفته بودم سر کوچه‌ی‌مان در کارته چهار. شیر می‌خریدم. شیر را خریدم و یادم آمد که به من گفته‌اند نان هم بیاورم. شیر را پیش شیرفروش گذاشتم و رفتم به نانوایی. صف نانوایی طولانی بود. خود این صف هم قصه‌ی طولانی دارد، اما من جهت جلوگیری از اطاله‌ی کلام و به‌خاطر پابندی شدید به اصل بلاغت در گفتار، فقط همین‌قدر عرض می‌کنم که من 10 نان خواسته بودم و هر بار که کسی بعد از من می‌آمد صاحب نانوایی یکی- دو نان از نان‌های من می‌گرفت و به او می‌داد و طرف من نگاه می‌کرد و می‌گفت: «از شما زود پوره می‌شود، این مرده‌گاو رفیق پدرم است، این بی‌ناموس زیاد عجله دارد…». گفتم خیر است به مردم دشنام نده، من صبر می‌کنم. آخر پس از چهل‌و‌پنج دقیقه نان را گرفته و به دکان شیرفروشی برگشتم. شیرفروش پلاستیک کوچکی به‌دستم داد که فقط یک پیاله شیر درونش بود. گفتم ببخشید این همان دو کیلو شیری است که من خریده بودم؟ گفت نه، آن شیر نیست. گفتم پس شیر من کجاست؟ گفت: «برادر، در همین فاصله‌یی که تو رفتی، یکی از افراد شبکه‌ی حقانی این‌جا آمد و تهدید کرد که اگر آن دو کیلو شیر را به او ندهم، دکانم را منفجر خواهد کرد. مجبور شدم شیر شما را به او بدهم». گفتم خیلی خوب، پس دو کیلوی دیگر بده. گفت ندارم. گفتم پولم را پس بده. گفت پول چیز شده، آن نامرد پول را هم برد. آن‌وقت متوجه شدم که شبکه‌ی حقانی اسم رمز به‌جان‌زدن است.
به‌همین خاطر هم هست که هر وقت امنیت ملی ما می‌خواهد در حق برادران تروریست، یعنی طالبان، لطفی بکند، همه‌ی انفجارها و انتحارها را بر گردن شبکه‌ی حقانی می‌اندازد. انصافاً این خوب می‌چسپد هم. من دیروز ساعت مادرکلانم را برده بودم که بندش را بدل کنم. پولی را که ایشان داده بود آیسکریم خوردم و در نتیجه نتوانستم بند ساعت را بدل کنم. وقتی که برگشتم، حیران مانده بودم پیش مادر کلانم چه عذری بیاورم. ناگهان ذهنم جرقه‌یی زد و مشکل حل شد. شبکه‌ی حقانی. مادر کلان عزیز، می‌خواستم بند ساعت‌تان را بدل کنم، اما کل شهر را شبکه‌ی حقانی گرفته بود. نشد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *