راهی دیگر، فراتر از منازعه

این روزها میان برخی از کاربران صفحه‌ی اجتماعی فیسبوک جدالی بر سر نام میدان هوایی حامد کرزی جریان دارد. این میدان هوایی که قبلاً عنوان «میدان هوایی کابل» را با خود داشت، به‌تاریخ 12/7/1393 در نخستین نشست اشرف‌غنی با اعضای کابینه به‌پاس زحمات و تلاش‌های حامدکرزی، شخصی که سیزده سال مداوم بر تخت ریاست‌جمهوری این کشور تکیه زده بود، به‌نام ایشان نام‌گذاری شد. از چندوچون نظریات مختلفی که در پیرامون این موضوع ابراز می‌گردد که بگذریم، حرف کسانی که بر نام فعلی این میدان هوایی اعتراض دارند، دارای دو وجه است: یک، این نام یک نام خاص قومی است و لذا نمی‌تواند بازتاب‌دهنده‌ی نسبت آن به تمامی شهروندان باشد و رساننده‌ی تصویری از کلیت مردم این کشور نیست. دو، حامد کرزی در طول دوران زمام‌داری‌اش چندان کار ماندگار و مفیدی نکرده است که درخور و مستحق چنین پاداشی باشد. حالا قضاوت به‌کنار، چه این‌که در ادبیات سیاسی این کشور نفرت و تناقض آن‌قدر بی‌لگام سلطه می‌راند که هر سخنی ولو بی‌طرفانه و فاقد جهت خاصی، به آسانی می‌تواند در ذیل همان ادبیات نفرت در یکی از جناح‌های متضاد مولد این ادبیات پرتاب گردد. باری، ابعاد این سخنان و چرایی ظهور و بروز آن‌ها اما، می‌تواند در دو نکته مورد تأمل قرار گیرد.
یک: نزاع و نفرت در این سرزمین یک مسأله‌ی تازه نیست. تاریخ سیاسی این کشور مشحون است از منازعات سیاسی و اجتماعی. اما این منازعات همواره دارای شدت و ضعف بوده، یعنی گاهی به‌دلیل مسایل بزرگتر کشوری به‌صورت موقتی و آنی به حاشیه رانده شده و گاهی هم در مرکز مناسبات اجتماعی قرار گرفته، طوری که نقش تعیین‌کننده برای دیگر موضوعات سیاسی و اجتماعی کشور را داشته است. ظهور عینی و عمومی این منازعات اما همیشه نیازمند یک بزنگاه یا فرصتی بوده که در درون کشور از دیرباز سربسته وجود دارد و هرگاه این بزنگاه در اختیار اهل منازعه قرار می‌گیرد، فرصت را غنیمت شمرده و برای عریان نمودن آن کوه یخی که فقط نوکش نمایان است، از آن استفاده می‌کنند و از بسا مسایل و موضوعات مستور و مسکوت دیگر پرده بر می‌گیرند. کشاکشی که امروزها بر سر میدان هوایی کابل صورت گرفته نیز فقط بیان‌گر همان بزنگاهی است که راه را برای مطرح نمودن بسیاری از مسایل کهنه و دیرینه‌ باز نموده است. این کشاکش نمادی‌است از عقده‌های دیرینه و فروبسته‌یی که به لطف زمامداران جاهل این سرزمین میان شهروندان آن در طول سال‌ها خلق گردیده؛ حتا به‌باور من نام‌گذاری این میدان هوایی به نام شخص خاصی که خود همیشه محل منازعه و جدل بوده، بیشتر از این‌که احترام و گرامی‌داشت یک جمع را نسبت به آن شخص بازتاب دهد، کارکرد سیاسی دارد و از رهگذر دست‌آویز ساختن آن شخص یا هر مورد دیگری، این کارکرد سیاسی عقده-منفعت را دوام‌دار می‌سازد. در سوی دیگر قضیه نیز همین داستان جریان دارد: نام‌گذاری میدان هوایی به‌نام شخص خاصی، علت ناراحتی آن‌ها و تنش‌های امروزی نیست، خود معلول یک وضعیت آشفته‌ی نزاع‌آمیز دیرینه است و صرفاً آن کینه‌ها و شکاف‌ها را از عمق به سطح آورده و عینی می‌سازد. از این‌رو من معتقدم که این تنش‌ها صرفاً نقطه‌ی انفجار آن خصومت‌ها و کینه‌هایی بوده که سال‌ها این مردم را از درون خرد می‌کرده و رنج می‌داده است.
دو: این یک واقعیت آشکار، اما بس اسفبار است که در این کشور تقریباً هیچ شخصیتی را نمی‌توان یافت که مورد پذیرش تمام مردم این سرزمین بوده و به‌نحوی آرمان و آمال مشترک و جمعی آن‌ها را در خود جمع داشته باشد. این کشور هنوز به یک روح جمعی دست نیافته و این شکافی است ویران‌گر و بنیاد برافگن. اما سرگذشت ناگوار دست‌کم چند دهه‌ی اخیر کشور این درس را هم باید به ما داده باشد که با بسط و گسترش این شکاف نمی‌توان به یک روح جمعی که تمام شهروندان این سرزمین بدون هیچ نوع احساس خودبرتربینی یا حقارت خود را در آن تعریف کنند، دست پیدا نمود. با نفرت نمی‌توان از جامعه نفرت‌زدایی کرد. نزاع بر سر نام میدان هوایی به‌دلیل انتساب آن به یک شخص قومی خاص، راهی برای فراتر رفتن از دید و نگاه قومی و استقرار یک بینش فراقومی در این کشور نیست، بلکه خود حکایت از دید و موضع قومی دیگری دارد. شاید نام این میدان هوایی همان نام سابقش بهتر از همه بوده، اما اگر می‌شد که آن را به‌نام کسی می‌کرد که همگی در انتساب خود به آن با دیگران رقابت می‌کرد، محض نمونه ابن‌سینا، مولانا، فارابی و یا حتا محمود طرزی، امان‌الله خان و دیگر کسانی که این‌گونه مورد نزاع نیستند، بدون شک که هیچ‌کس بر آن اِشکال و اعتراضی نمی‌داشت. حالا اما این مسأله نیز آشکار است که اگر ما به‌خاطر وجود نام شخصی در اخیر نام میدان هوایی اعتراض و انتقاد داریم، در عوض کس و یا کسانی را منحیث بدیل ارائه خواهیم کرد که همانقدر مورد نزاع و نپذیرفتن دیگران است که حالا این میدان هوایی دچار آن شده است. این مطلب به‌خاطر دفاع از نام فعلی میدان هوایی نیست، بل یادواره و امیدی است در جهت این‌که اگر می‌خواهیم از این وضعیت شکننده و نابه‌سامان موجود رهایی پیدا نماییم، خلق این‌گونه منازعات راه این رهایی نیست. چشم‌ها را باید شست و با دید واقع‌بینانه دید که چگونه شد که ما به این‌جا رسیدیم و آیا وجود و استمرار این منازعات خود بانی و باعث این وضعیت خردکننده نبوده؟ به‌یقین آن‌وقت راه دیگری در پیش خواهیم گرفت و به امید یافتن این راه.
سه: و اما نقش دولت در این بین چیست؟ دولت مسئول حل منازعات اجتماعی از این دست است. اما چیزی که تا حال در قضایا دیده شده، دولت جز آتش‌بیاری در معرکه و این‌که خود عملاً منبعی برای زایش و پرورش این‌گونه منازعات شده باشد، کاری در جهت حل مسأله نکرده است. جدالی که بارها و بارها بر سر نام «دانشگاه» و «پوهنتون» ایجاد گردیده، جدال‌های متعددی که به‌خاطر نام‌گذاری جاده‌ها، تابلوها و بعضاً محافل و برنامه‌های فرهنگی خلق و تنش‌ساز شده و هر بار سبب گردیده که کشور تا دروازه‌های یک جنگ تمام‌عیار قومی پیش برود، ناشی از ضعف و بطالت همه‌جانبه‌ی دولت است. باری حتا اگر بپذیریم که دولت در خلق این منازعات نقشی نداشته، پیشی نگرفتن در خاموش ساختن آن‌ها نیز می‌تواند نهایت کم‌کاری و ناکارآمدی دولت را به نمایش بگذارد و این مسأله‌یی است مهم و جدی. انتظار ملت این‌است که وقتی به امید رهایی از چنگال اختاپوس منازعات قومی به یک شخص منحیث رییس‌جمهور و به عده‌یی دیگر به‌عنوان مسئولین سرنوشت سیاسی-اجتماعی کشور رأی می‌دهند و اعتماد می‌کنند، این رأی و اعتماد و امید فراتر رفتن از نزاع‌های قومی آن‌ها در جهت گسترده شدن شکاف‌ها و فربه شدن منازعات قومی استفاده نشود. عجالتاً راهش این است که مطالبات قومی در این کشور باید قانون‌مند گردند. تمام اقوام این سرزمین به‌دور از هرگونه عشق و نفرت و بی‌هیچ احساس خودبرتربینی و یا حقارت، در چارچوب قانون اساسی کشور و منافع جمعی عمل نمایند. هیچ راه‌کار دیگری در شرایط فعلی این تنش‌های فزاینده را خاموش نمی‌تواند ساخت. زمینه را جهت فراهم ساختن این مهم قبل از همه اما، مسئولیتی است که بر دوش دولت قرار دارد. دولت نباید دست به اقدامات ناشیانه‌یی بزند که شهروندان هم‌سرنوشت این کشور را در برابر هم قرار بدهد، بلکه باید عملاً پا پیش گذارده و در خاموش ساختن غایله سهم بگیرد. فراموش نکنیم که وقتی مهار از دست رفت و آتش غایله خواب آرام را بر همگان حرام ساخت، هیچ جمعی را نمی‌توان به‌تنهایی مسئول آن دانست، جز دولت.