ما کی لب داریم که خند بزنیم!

اول ماه می را به نام روز جهانی کارگر مسما کرده‌اند. تاریخ بشر پُر از روزهای خاص است، مثلاً روز جهانی محیط زیست، روز جهانی شعر و کالای لوکس، روز جهانی مادر بی‌چاره که از شدت شستن و رُفتن در چهل‌سالگی کمردرد شده، روز جهانی معلم که بهترین خبر برای او بالا رفتن معاش ماهانه‌اش است و امثالهم… یکی از همین روزها، روز جهانی کارگر است. هر روزی، فلسفه‌ی خاص خودش را دارد.
اول ماه می را به این دلیل روز جهانی کارگر می‌نامند که در اول ماه می 1886، کارگران شیکاگوی امریکا، علیه شرایط و ساعت‌های کاری روزانه اعتصاب کردند که در چهارمین روز اعتصاب‌شان با آتش پولیس مواجه شدند. کارگران خواهان کاهش ساعت کاری روزانه و تعدیل شرایط کاری بودند. از آن به‌بعد، اکثریت کشورها، اول ماه می را به یاد همان کارگران و گرامی‌داشت از نیروی کار خویش، تجلیل می‌کنند.
افغانستان فضل خدا کارگر بسیار دارد. اگر باورتان نمی‌شود بروید از کشورهای همسایه بپرسید. آن‌ها بهتر و بیشتر از ما در مورد کارگران افغانستان معلومات دارند. مثلاً اگر بخواهید بفهمید از دست کارگران افغانستان چه کارهایی ساخته‌اند؟ پاسخ این سوال را کشورهای همسایه بهتر از ما می‌دانند. البته کارگرانی که در کشورهای همسایه دارند پایتخت و بالاشهر آباد می‌کنند، کل کارگران افغانستان نیستند. در افغانستان نیز میلیون‌ها کارگر وجود دارند. به‌همین خاطر، شرم است اگر از روز کارگر تجلیل نکنیم.
ممکن از خود بپرسید که با این روز و حال خراب کارگران، چه‌گونه از روز جهانی کارگر تجلیل کنیم؟ در آن روز چه بگوییم؟ چه بدهیم و چه خواهیم شنید؟ زیاد سخت نیست. من یک پیشنهاد دارم و امیدوارم در بینی کسی عطر مرچ سبز نپاشد.
یک بخش کلان از کارگران ما برای یافتن نان رفته‌اند به کشورهای همسایه. در سنگ‌بری‌های ایران و کان‌کوله‌های پاکستان از سنگ نان می‌کشند. از دولت خواهش می‌کنیم یک هیأت حقیقت‌بر شکل بدهد و احساسات ما را در رابطه با روز جهانی کارگر به کشورهای همسایه ببرد و به کارگران‌مان نشان بدهد. البته در رأس این هیأت فاروق وردک را نگمارد، ایشان زیاد کار کرده، بس است. امرالله صالح را هم نگمارد، ایشان که رفت هردو دستش را پشت سرش مشت می‌کند و از کارگران می‌پرسد که مثلاً در این سنگ‌بری کار می‌کنی؟ چرا کار می‌کنی؟ کار را خوش داری؟ باقی هرکس را روان کرد، زیاد مشکل ندارد. این هیأت حقیقت‌بر که حقیقت ما را می‌برد به کشور همسایه، صرفاً در ایران حق دارد که از حکومت ایران تقاضای همکاری کند. مثلاً بخواهد که کارگران افغانستانی جان دارند، یک کمی مهربان باشید. خیر است که بیمه ندارند، ساعات کاری‌شان دو برابر کارگران ایرانی است، مزد کم می‌گیرند و از بینی بالاتر گفته نمی‌توانند؛ اما هنوز انسان‌اند و صاحب حکومتی که آن‌ها را از یاد نبرده‌اند.
بخش دیگر کارگران ما که در داخل کشور هستند و تقریباً همیشه بی‌کاراند، برای آن‌ها چه‌طور جشن بگیریم؟ مگر می‌شود برای کارگری که کار ندارد، روز جهانی کارگر را تبریک گفت؟ در قدم اول نه، اما اگر کمی فکر کنیم، می‌بینیم هنوز یک راه وجود دارد که دل کارگران را شاد کنیم. همه می‌دانیم که کار در افغانستان موش گشته و حکومت پشک! موش‌ها همیشه از دست پشک‌ها فرار می‌کنند. این به این معناست که خدا تمام اموات کار را بیامرزد! به این ساده‌گی‌ها یافت نمی‌شود. یعنی نه حکومت به فکر ایجاد شغل است و نه هم حامی سرمایه‌گذاران داخلی. سرمایه‌گذاران داخلی گفتم، یک چیز یادم آمد و آن این‌که متأسفانه هرچه سرمایه در افغانستان است، بوی مافیا گرفته. پس توقع ایجاد شغل هم از سوی حکومت، هم از سوی سرمایه‌داران خصوصی، یک توقع بی‌جاست. با تمام این‌ها، حکومت می‌تواند یک قانون جدید بسازد. مثلاً قانون وضع کند که هر کارگر در افغانستان، اگر کاری یافت، روزانه هشت ساعت کار می‌کند و اگر کاری نیافت، روزانه فقط 14 ساعت حق دارد بیکار باشد.
می‌دانم در دل خود می‌گویید این بی‌عقل را ببین! هم بی‌عقل شده هم بی‌وجدان. خُب شما بگویید چه کار باید بکنیم؟ بقیه‌ی دنیا اگر در روز جهانی کارگر خواهان تعدیل شرایط کار و کاهش ساعات کاری روزانه می‌شوند، یک کار به‌جا است، ما چه‌گونه از حکومت خویش بخواهیم که شرایط کار و ساعات کاری روزانه‌ی کارگران را تعدیل کند؟ ما که اصلاً کار نداریم، چه برسد به شرایط کاری.
پس چه‌کار کنیم که از کشورهای همسایه در تجلیل از روز جهانی کارگر پس نمانیم؟ می‌گوید کارگران افغانستانی در ایران و پاکستان در طول سال فقط یک روز می‌بیند که صاحب‌کار شان لبخند می‌زند. شاید آن روز، همین روز جهانی کارگر باشد. ما که همین روز را هم لبخند نمی‌زنیم. ما کی لب داریم که خند بزنیم!