استنلی مک‌کریستال در مورد دوام جنگ افغانستان چه می‌گوید؟ – بخش اول

فارین افرز/استنلی مک‌‌کریستال و کوش سادات
ترجمه: جلیل پژواک

سیگارش با گرفتن هر نفس سرخ می‌شد و با بیرون دادن نفس دود بلند می‌شد. بعد از ظهر طولانی‌یی بود. جنگ طولانی‌یی بود.
فبروری 2010 بود و بعد از ماه‌ها برقراری رابطه، اشفاق پرویز کیانی، رییس ستاد ارتش پاکستان با یکی از ما دو تا -استنلی مک‌کریستال- از آن نوع گفت‌وگویی داشت که فرماندهان ارشد نظامی قرار است داشته باشند. موضوع گفت‌وگو نقش ائتلاف به‌رهبری ناتو در افغانستان و شمال‌غرب پاکستان بود. ما ساعت‌ها وقت را صرف پرداختن به جزئیات استراتژی برای «درگیری» کرده بودیم. مقر اصلی ارتش پاکستان، نه کاملا مثل خانه‌ی دوم‌ام، اما اکنون محیط آشنایی شده بود و کیانی هم، همانند همکاری که می‌توانم با او به‌راحتی صحبت کنم. با این‌حال، هیچ‌چیزی نتوانست از ضربه‌ی پیامی که او برای من داشت بکاهد. او به من گفت: «برای ماموریتی که به شما داده شده است، شما استراتژی درستی دارید، اما این استراتژی کارگر نیست. زیرا شما زمان کافی در اختیار ندارید».
هیچ‌چیز الهامی‌یی در ارزیابی جنرال کیانی نهفته نبود اما مانند بسیاری‌ها، من با اکراه به این نتیجه رسیده بودم که ارزیابی او می‌تواند درست باشد. ممکن است به نظر خنده‌دار برسد که در سال 2010، نُه سال پس از آغاز جنگ و هشت سال از زمان آغاز ماموریت من در این جنگ، ما در مقابل کمبود زمان احساس درماندگی کردیم. اما در بسیاری از آن سال‌ها، تلاش‌های ائتلاف ناتو با کمبود منابع و ضعف در هماهنگی مواجه بود. و در دسامبر 2009، باراک اوباما، رییس‌جمهور امریکا اعلام کرده بود که نقش ایالات متحده در جنگ افغانستان را تا 18 ماه آینده کاهش می‌دهد. وقت در حال تمام شدن بود. رییس‌جمهور تصمیم گرفته بود که تلاش‌های امریکا در افغانستان را تقویت کند که مشمول 150 هزار سرباز امریکایی و نیروهای ائتلاف می‌شد و در عین‌حال، شامل تلاش مستمر برای آموزش، تجهیز و مشوره‌ی 350 هزار نیروی افغان بود. اگر ایالات متحده تاکنون یک موفقیت راستین پس از دخالت خود در افغانستان-پسا-یازدهم سپتامبر داشته، در همان زمان بود.
این ماجرا مال هفت سال پیش بود. هفت سال امید، تلاش، خون و ناامیدی. امروزه، چیزی که احساس موفقیت در ما ایجاد کند، بیش از پیش دست‌نیافتنی به‌نظر می‌رسد. دولتِ تحت حمایت امریکا در کابل، در کشمکش سیاسی و فساد گیر مانده و نیروهای امنیتی افغانستان نمی‌توانند بخش قابل توجهی از کشور را کنترل کنند. طالبان، در حالی‌که دیگر آن جنگجویان آرمانی که در سال 1994 شمال را فتح کردند نیستند و نیز مشخصا در میان مردم افغانستان محبوبیت ندارند، اما در سال‌های اخیر برای به‌دست آوردن منفعت، از ضعف کابل سود برده‌اند.
در مقابل تمامی این‌ها، رییس‌جمهور امریکا، دونالد ترمپ استراتژی جدید را برای افغانستان در نظر گرفته است. همان‌طور که او در سخنرانی‌یی در ماه آگوست اظهار داشت، ایالات متحده به تعهد خود در افغانستان ادامه خواهد داد، تعدادی نیروهای تازه‌نفس برای تقویت ظرفیت نیروهای امنیتی افغانستان به این کشور اعزام می‌شود و عملیات ضدتروریستی علیه دولت اسلامی، یا داعش و دیگر گروه‌های تروریستی دو برابر می‌شود. این استراتژی تا حد زیادی شبیه به استراتژی قبلی است.
اعلام این استراتژی نشان‌دهنده‌ی یک دگوگونی عمده است: ترمپ در دوران نامزدی‌اش، به‌صورت قاطعانه تصمیم خود را برای پایان دادن دخالت نظامی ارتش امریکا در افغانستان اعلام کرده بود. اما حالا که رییس‌جمهور است، قول داده است که این دخالت را بیشتر کند. با این‌حال، حقیقتا که ترمپ گزینه‌ی دیگر یا جایی برای تصمیم متفاوت در اختیار نداشته است: خروج نظامیان امریکا می‌تواند افغانستان را دوباره به پناهگاه امن تروریستان، همان‌طور که قبل از 9/11 بود، تبدیل کند. و نیز، افزایش حضور شدید و بی‌سابقه‌ی امریکا در این کشور می‌تواند از لحاظ سیاسی عواقب خوبی در پی نداشته باشد. این موارد این را می‌رسانند که راهبرد فعلی که ترمپ در نظر گرفته تنها گزینه‌ی واقعی است. گرچند این تلاش‌ها بیشتر شبیه به گذشته است اما واشنگتن باید این‌بار سعی کند که آن را بهتر انجام دهد.
اکنون ما در کجا هستیم؟
در سال 2001، ایالات متحده به افغانستان حمله کرد تا القاعده را نابود و رژیم طالبان که میزبان القاعده بود را سرنگون کند. هدف کلی همیشه محافظت از ایالات متحده، با ممانعت تروریست‌ها از داشتن لانه‌های امن برای برنامه‌ریزی و آموزش بود. اما با گذشت زمان، ماموریت بزرگ‌تر/بیشتر شد. در نهایت، این ماموریت شامل ایجاد یک ملت و دولت افغان شد که بتواند از حاکمیت خود دفاع کند، دموکراسی داشته باشد، زنان بتوانند تحصیل کنند و تولید تریاک متوقف شود.
هرچند که عملیات اولیه به‌نظر می‌رسید که کارگر واقع شده‌ است، اما پیچیدگی‌ها در میدان جنگ، به‌علاوه‌ی حواس‌پرتی‌‌های ناشی از جنگ عراق این تلاش را از مسیر آن منحرف کرد و حضور طالبان در کشور گسترش یافت. در سال 2009، هنگامی که اوباما به ریاست‌جمهوری رسید، با اختیار نگاه نسبتا جدی به این مسأله، افزایش سربازان ایالات متحده در این کشور و استراتژی ضدشورش بهبودیافته را اعلام کرد. اما تا اواسط سال 2015، افزایش سربازان کامل شده بود و متعاقبا با تصمیم کاهش حضور نظامی، تنها 9800 سرباز ناتو که تمرکز شان روی آموزش و مشوره‌دهی نیروهای افغان بود باقی ماندند. پیشرفت‌ انجام شده بود اما محدود بود.
امروز افغانستان برای دوام دست‌وپا می‌زند. اگرچه طالبان تنها روی مناطق محدودی از کشور کنترل بالفعل دارند، اما حضور و نفوذ آن‌ها احتمالا در بالاترین سطح خود از زمانی است که این گروه در سال 2001 قدرت را از دست دادند. باقی‌مانده‌ها شبکه‌ی القاعده و یکی از شاخه‌های آن یعنی القاعده در شبه‌قاره‌ی هند، با این‌که در اواخر سال 2014 توسط ارتش پاکستان از مناطق قبایلی این کشور بیرون رانده شدند، همچنین فعال‌اند. دولت اسلامی در خراسان که به‌عنوان شاخه‌ی داعش در افغانستان و پاکستان شناخته شده است، از کنترل آزادانه‌ی دو طرف مرز میان دو کشور لذت می‌برند. هرچند که هر یک از این گروه‌ها آجندای فراملی خود را دارند، همه اما، با طالبان یک انگیزه‌ی مشترک دارند که سرنگونی حکومت افغانستان است.
شکنندگی سکتور امنیت افغانستان کار این گروه‌ها را ساده‌تر کرده است: 180 هزار سرباز ارتش ملی افغانستان که عمدتا توسط ایالات متحده آموزش و تجهیز شده‌اند، عمدتا در ایستگاه‌های بازرسی ایستا در سراسر کشور، که در مقابل حملات طالبان آسیب‌پذیر هستند، گماشته شده‌اند. از پولیس ملی افغانستان که از فساد و ضعف رهبری در امان نمانده، بیشتر برای محافظت از اعضای پارلمان و دیگر مقامات حکومتی استفاده می‌شود تا هدف مورد نظر که اجرای قانون و نظم است. و ریاست امنیت ملی افغانستان، به‌جای فراهم‌آوری اطلاعات ضروری و مهم، در عملیات نظامی علیه گروه‌های تروریستی دخیل است.
با پیچیده‌سازی چالش‌ها، سیستم قضایی افغانستان در کشمکش برای مبارزه با فساد و جنایت است. نیروهای امنیتی افغان که اطلاعات کمی از قانون و حقوق شهروندان دارند، اغلب اشتباهات فاحشی را مرتکب می‌شوند. برای مثال، بازداشت غیرنظامیان بی‌گناه. در مقابل، جنگجویان طالبان –به‌ویژه آن‌هایی که عضو شبکه‌ی مرگ‌بار حقانی‌اند- اغلب درک کاملی از قانون دارند. مثلا، وقتی که بازداشت می‌شوند، مهارت بالایی در به حداقل رساندن مدت حبس یا کلا جلوگیری از محکومیت، دارند.
در کابل، سیاست به بن‌بست خورده است. حکومت افغانستان، با وجود این‌که نامش حکومت وحدت ملی است، اما به‌شدت چندپارچه است.
هر پیشرفتی که ایالات متحده پس از 16 سال در افغانستان داشته، به‌طور قطعی ناقص است. برای بعضی از امریکایی‌ها، تلاش برای ایجاد یک سکوی لرزان، که بتوان روی آن بیشتر ساخت و ایجاد کرد، موفق بوده است. این امر اما برای دیگران، نشان‌دهنده‌ی اتلاف بی‌ثمر خون و ثروت است. با این‌حال برای افغان‌های عادی، کارزار امریکا در افغانستان به عدم اطمینان ترسناک در مورد آینده منجر شده است.
چه چیزی باید انجام شود؟
در سال 1902، ولادیمیر لنین جزوه‌ی معروفی را با عنوان «چه باید کرد؟» منتشر کرد. در این جزوه او استراتژی‌یی را تجویز کرده که بعدا در انقلاب 1917 روسیه به موفقیت حزب بلشویک منجر شد. لنین استدلال کرده است که طبقه‌ی کارگر روسیه نیازمند رهبریت کادرهای متعهد است –پیش از این‌که آن‌ها خیلی سیاسی و خواستار تغییر در روسیه‌ی تزاری شوند. این یک ارزیابی واضح از واقعیت بود و مشابه آن اکنون برای افغانستان نیاز است.
ایالات متحده سه گزینه‌ی اساسی در افغانستان دارد: کمتر –کار- انجام دهد، مسیر فعلی را ادامه دهد یا بیشتر –کار- انجام دهد. این‌که در مورد شایستگی هر یک از این گزینه‌ها بحث‌‌های بی‌پایان داشته باشیم، به اندازه‌ی کافی مواد است اما، خوب است که به‌یاد بیاوریم چه چیزهایی اهداف ایالات متحده در افغانستان بودند و هنوز هستند. همان‌طور که اوباما در سخنرانی خود در West Point در مورد افغانستان گفت: «ما باید نگذاریم القاعده پناهگاه امنی داشته باشد. ما باید جلوی طالبان را بگیریم و نگذاریم توانایی سرنگونی حکومت افغانستان را پیدا کنند. و ما باید ظرفیت نیروهای امنیتی افغانستان و دولت افغانستان را تقویت کنیم تا بتوانند مسئولیت اصلی برای آینده‌ی افغانستان را به عهده بگیرند».
اگر این اهداف یا هرچیزی نزدیک به آن‌ها، هنوز معتبر است، دشوار است که «تلاش کمتر» را به‌عنوان اقدامات قابل قبول ببینیم. هرچند که حکومت نجیب‌الله سه سال پس از خروج شوروی از این کشور -پیش از ناکامی در مقابل نیروهای مخالف- دوام آورد، اما در مقابل، نیروهای مخالف مجبور به تقبل حمایت‌های تدارکاتی بزرگ و درگیری در میان جنگ‌سالاران شدند تا بتوانند جنگ را ادامه بدهند. بسیاری از کارشناسان بر این باور اند که حداقل در غیبت یا نبود سطح کنونی حمایت از دولت افغانستان، دوام حکومت غنی به‌سادگی می‌تواند کمتر از نجیب باشد.