آیا هروئین باعث شکست امریکا در افغانستان شد؟ – بخش اول

گاردین/آلفرد مک‌کوی
ترجمه: جلیل پژواک

ایالات متحده پس از نبرد در طولانی‌ترین جنگ تاریخ خود، اکنون در افغانستان در آستانه‌ی شکست قرار دارد. اما این چطور ممکن است؟
چطور ممکن است که یگانه ابرقدرت جهان بیش از 16 سال مداوم بجنگد، بیش از صد هزار سرباز را در اوج درگیری‌ها به خدمت بگیرد، جانِ نزدیک به 2300 سرباز را قربانی کند، بیش از 1 تریلیون دالر را صرف عملیات‌های نظامی کند، بیش از 100 میلیارد دالر را خرج «ملت‌سازی» کند، به تامین مالی و آموزش ارتش 350 هزار نفری افغانستان کمک کند و هنوز قادر به آرام‌کردن یکی از فقیرترین کشورهای جهان نباشد؟ چشم‌انداز ثبات افغانستان طوری ملال‌انگیز و نامطمئن است که در سال 2016، کاخ سفید خروج برنامه‌ریزی‌شده‌ی نیروهایش را لغو کرد و دستور داد که بیش از 8 هزار سرباز امریکایی برای مدتی نامعلوم در این کشور –افغانستان- باقی بمانند.
در شکست امریکا در افغانستان یک پارادوکس نهفته است: نیروی عظیم نظامی واشنگتن توسط یک گل صورتی‌رنگِ کوچک متوقف شده است: خشخاشِ تریاک. عملیات نظامی واشنگتن در طول سه دهه در افغانستان تنها زمانی موفق شد که با تجارت غیرقانونی تریاک آسیای مرکزی سازگار واقع شد و زمانی به مشکل برخورد که نتوانست آن را هضم کند.
در جریان جنگ سرد بود که ایالات متحده برای نخستین‌بار، با حمایت از شبه‌نظامیان مسلمان که برای اخراج ارتش سرخ شوروی از کشورشان می‌جنگیدند، در افغانستان دخالت کرد. پیش‌تر در دسامبر 1979، شوروی به‌منظور تقویت رژیم دست‌نشانده‌ی خود در افغانستان، کابل را اشغال کرده بود. واشنگتن که هنوز به‌خاطر سقوط سایگون در چهار سال پیش، زخم‌خورده بود، تصمیم گرفت که با حمایت از «مقاومت اسلامی» افغان‌ها، به مسکو «ویتنام خودش» را بدهد. سپس تا دهه‌ی بعد، سازمان سیا به چریک‌های مجاهدین به ارزش 3 میلیارد دالر جنگ‌افزار فراهم کرد. این مقدار پول همراه با افزایش کشت تریاک، کافی بود تا مقاومت مجاهدین یک دهه دوام آورد و شوروی را مجبور به خروج از افغانستان کند. یکی از دلایلی که استراتژی ایالات متحده در آن زمان موفق شد، این بود که جنگِ جایگزین سازمان سیا، به روندی که در آن مجاهدین از قاچاق سرسام‌آور مواد مخدر برای دوام دهه‌ها مبارزه‌ی خود استفاده می‌کردند، خللی وارد نکرد.
به‌رغم تقریبا جنگ مداوم از زمان تهاجم به افغانستان در اکتبر 2001، اقدامات صلح‌جویانه برای کاهش شورش طالبان، عمدتا به این دلیل که ایالات متحده نتوانست به‌سادگی تورم مازاد ناشی از تجارت هروئین را کنترل کند، ناکام‌ مانده‌ است. تولید تریاک افغانستان از 180 تن در سال 2001 به بیش از 3 هزار تن در سال‌های پس از حمله و به بیش از 8 هزار تن از سال 2007 به بعد، افزایش یافته است. بهارِ هر سال، برداشت محصول تریاک خزانه‌های طالبان را بارِ دیگر پُر و زمینه‌ی تامین مالی گروه جدیدی از جنگ‌جویان چریکی را فراهم می‌کند.
در هر مرحله از تاریخ غم‌انگیز و پر آشوب افغانستان در طی 40 سال گذشته –جنگ‌ها دهه‌ی 1980، جنگ داخلی دهه‌ی 90 و اشغال پسا 2001- تریاک نقش مرکزی را در شکل‌دهی سرنوشت این کشور ایفا کرده است. یکی از طنزهای تلخِ تاریخ این است که محیط زیست بی‌نظیر افغانستان با تکنولوژی نظامی امریکا هماهنگ شد تا این کشور دورافتاده و محاط به خشکه را به اولین کشوری تبدیل کند که اقتصاد آن واقعا به مواد مخدر متکی است. کشوری که در آن مواد مخدر غیرقانونی بر اقتصاد غالب آمده، انتخاب‌های سیاسی را تعرف می‌کند و سرنوشت مداخلات خارجی را تعیین.
در جریان دهه‌ی 1980، جنگ مخفی سازمان سیا علیه اشغال شوروی در افغانستان، کمک کرد که مناطق مرزی افغانستان-پاکستان به مرکز تجارت جهانی هروئین تبدیل شوند. وزارت خارجه‌ی امریکا در سال 1986 گزارش داد که «در مناطق قبایلی، هیچ نیروی پولیسی وجود ندارد. هیچ دادگاهی وجود ندارد، هیچ مالیه‌یی وجود ندارد و هیچ سلاحی، غیرقانونی نیست… حشیش و تریاک در هر گوشه و کنار به چشم می‌خورند». تا آن زمان روند بسیج چریک‌ها برای مبارزه با اشغال شوروی از مدت‌ها قبل در حال اجرا بود. سازمان سیا به‌جای تشکیل ائتلاف خود از رهبران مقاومت، به سازمان قدرت‌مند اطلاعاتی پاکستان، ISI و مشتریان افغان آن –کسانی که به‌زودی تبدیل به بازیگران کلیدی قاچاق بین‌المرزی و نوشروع تریاک شدند- متکی شد.
حواس سازمان سیا در حالی‌که تولید تریاک افغانستان از حدود 100 تن سالانه در دهه‌ی 1970 به 2 هزار تن در 1991 رسید، به جای دیگری بود. در سال‌های 1979 و 1980، در حالی‌که تلاش‌های سازمان سیا بیشتر می‌شد، شبکه‌یی از آزمایشگاه‌های هروئین در امتداد مرز افغانستان-پاکستان باز شد. این منطقه به‌زودی به بزرگترین تولید‌کننده‌ی هروئین جهان تبدیل شد. از سال 1984، این منطقه در حدود 60 درصد بازار هروئین امریکا و 80 درصد اروپا را تامین می‌کرد. در داخل پاکستان، تعداد معتادان هروئین از صفر (بلی 0) در سال 1979 به 5 هزار در 1980 و 1.3 میلیون در 1985 رسید. این میزان از اعتیاد به مواد مخدر آن چنان زیاد بود که سازمان ملل آن را «تکان‌دهنده» خواند.
بر اساس گزارش وزارت خارجه‌ی امریکا در سال 1986، تریاک «یک محصول ایده‌آل در یک کشور جنگ‌زده است. زیرا تریاک نیازمند سرمایه‌گذاری اندکی است، سریع رشد می‌کند و به‌راحتی قابل انتقال و تجارت است». علاوه بر این، آب‌وهوای افغانستان به خوبی برای پرورش خشخاش مناسب است. تلفات ناشی از جنگ بی‌رحمانه بین سازمان سیا و شوروی باعث شد که کشاورزان افغان «در نومیدی» به تریاک رو بیاورند، زیرا کشت تریاک «سود بالا» داشت و می‌توانست افزایش قیمت مواد غذایی را پوشش دهد. در همان زمان وزارت امور خارجه‌ی امریکا گزارش داد که عناصر مجاهدین –مقاومت- «به‌خاطر فراهم‌آوری کالاهای اساسی برای مردم خود و تامین هزینه‌های خرید اسلحه» به تولید و قاچاق تریاک رو آورده‌اند.
در اوایل دهه‌ی 1980 چریک‌های مجاهدین با دست یافتن به موفقیت‌هایی علیه اشغال شوروی و ایجاد مناطق آزاد در داخل افغانستان، از طریق جمع‌آوری مالیه از دهقان‌هایی که خشخاش پرسودِ تریاک را کشت می‌کردند –به‌ویژه در دره‌ی حاصل‌خیز هلمند- هزینه‌ی عملیات‌های خود را تامین‌ می‌کردند. کاروان‌هایی که جنگ‌افزار سازمان سیا را به این مناطق برای مجاهدین انتقال می‌دادند، از آن‌سو با بار تریاک به پاکستان باز می‌گشتند. نیویورک تایمز گاهی گزارش می‌داد که این انتقال «با موافقت افسران اطلاعاتی پاکستانی یا امریکایی که از مجاهدین حمایت می‌کردند» صورت می‌گرفته.
چارلز کوگان مدیر عملیاتی سابق سازمان سیا برای افغانستان، بعدها از انتخاب‌های سازمان سیا پرده برداشت. او در مصاحبه‌یی در سال 1995 گفت که «ماموریت اصلی ما این بود که هرقدر می‌توانیم به شوروی‌ها آسیب بزنیم. ما واقعا منابع و زمان لازم برای تحقیق در مورد تجارت مواد مخدر را نداشتیم. من فکر نمی‌کنم که ما باید برای این کار عذرخواهی کنیم… بلی که تجارت مواد مخدر عواقب منفی دارد اما هدف اصلی به‌دست آمد. شوروی‌ها افغانستان را ترک کردند».
مداخله‌ی ایالات متحده در طولانی‌مدت، سیاه‌چاله‌ی بی‌ثباتی جیوپولیتیک را ایجاد کرد که دوباره هرگز بسته نخواهد شد و بهبود نخواهد یافت. افغانستان نمی‌تواند به‌راحتی از خرابی بی‌سابقه‌یی که در سال‌های نخستین مداخله‌ی امریکا به این کشور، متحمل‌اش شد، بهبود یابد. با پایان‌یافتن جنگ میان شوروی-افغانستان در بین سال‌های 1989 و 1992، اتحاد تحت رهبری واشنگتن این کشور را -با ناکامی در حمایت از توافق صلح یا تامین مالی بازسازی افغانستان- ترک کردند.
با روگرداندن واشنگتن از افغانستان به افریقا و خلیج فارس برای پیشبرد سیاست خارجی‌اش، بار دیگر جنگ داخلی خونینی در کشوری که قبلا جنگ را بین سال‌های 1979 و 1989 با 1.5 میلیون کشته (10 درصد نفوس کشور) متحمل شده بود، به‌راه افتاد. در طی سال‌ها جنگ داخلی میان اکثر جنگ‌سالاران به‌حد کافی مسلح –که سازمان سیا آن‌ها را برای مبارزه بر سر قدرت آماده کرده بود- کشاورزان افغان تنها محصولی را پرورش می‌دادند که سود فوری داشت: خشخاش تریاک. کشت تریاک که قبلا در جریان جنگ علیه شوروی در دهه‌ی 1980 بیست برابر شده بود، بار دیگر در طول جنگ داخلی دهه‌ی 1990 بیش از دو برابر شد.
در این آشفته‌بازار، عروج تریاک به‌عنوان بهترین جبرانِ آسیب‌های شدید ناشی از دو دهه جنگ مخرب، شناخته شد. با بازگشت حدود سه میلیون مهاجر به سرزمین جنگ‌زده‌ی‌شان، مزارع تریاک یک نعمت خداداده برای کارگرانی بود که دنبال کار بودند. رسیدگی به مزارع تریاک نسبت به گندم -که فرآورده‌ی سنتی این کشور است- 9 برابر بیشتر نیازمند کارگر بود. علاوه بر این، فقط تاجران تریاک می‌توانستند به اندازه‌ی کافی سریع سرمایه جمع کنند تا بتوانند به کشاورزان فقیر، پیش از پیش پول مورد نیازشان را فراهم کنند. این اعتبار تریاک برای بقای بسیاری از روستاییان فقیر حیاتی بود.
در مرحله‌ی اول جنگ داخلی از سال 1992 تا 1994، جنگ‌سالارن ظالم، ترکیبِ تریاک و جنگ‌افزار را برای پیشروی در جنگ قدرت که سراسر کشور را در خود غرق کرده بود، به کار گرفتند. بعدها، پاکستان به حمایت از نیروی تازه‌برخواسته‌ی پشتون، یعنی طالبان، پرداخت. رژیم طالبان پس از تصرف کابل در سال 1996 و در اختیار گرفتن کنترل بسیاری از مناطق کشور، کشت محلی خشخاش را تشویق کرده، تجارت صادراتی آن را مورد حمایت و حفاظت دولت قرار داده و مالیه‌ی مورد نیاز خود را هم از برداشت تریاک و هم از تولید هروئین، جمع‌آوری می‌کرد. سروی تریاک سازمان ملل متحد نشان داد که در جریان سه سال اول قدرت طالبان، محصول تریاک افغانستان 75 درصد تولید جهانی را به خود اختصاص داده است.
با این‌حال در جولای 2000، با ادامه‌ی خشک‌سالی ویران‌گر برای سال دوم و شیوع گرسنگی در سراسر افغانستان، دولتِ طالبان ناگهان دستور ممنوعیت کشت خشخاش را صادر کرد؛ دستوری که التماس آشکار برای پذیرش این رژیم از سوی جامعه بین‌المللی بود. متعاقب آن سروی سازمان ملل در بیش از 10 هزار روستای افغانستان نشان داد که این ممنوعیت، کشت تریاک را تا 94 درصد کاهش داده است.
سه ماه بعد در سپتامبر 2000، طالبان هیأتی را به مقر سازمان ملل در نیویورک فرستاد، تا با استفاده از مسأله‌ی ممنوعیت مواد مخدر، بحث به‌رسمیت شناخته‌شدن این رژیم از سوی سازمان ملل مطرح شود. اما در عوض سازمان ملل تحریم‌های تازه‌یی را علیه این رژیم به‌خاطر حفاظت از اسامه بن‌لادن، وضع کرد. از سوی دیگر، ایالات متحده در حالی‌که از انتقاد سازمان ملل به‌خاطر موضوع بن‌لادن حمایت کرد، به ارزش 43 میلیون دالر کمک‌های بشردوستانه را برای طالبان اهدا کرد. کولین پاول، وزیر امور خارجه‌ی امریکا در زمان اعلام این کمک در ماه می سال 2001 «ممنوعیت کشت خشخاش» را ستایش کرد و گفت که «ما از تصمیم طالبان استقبال می‌کنیم» اما از رژیم طالبان خواست که «حمایت خود از تروریسم، نقض حقوق بشر که در سطح بین‌المللی به رسمیت شناخته شده‌اند، به‌خصوص رفتار خود با زنان و دختران» را پایان دهد.
واشنگتن با نادیده گرفتن افغانستان برای یک دهه، این کشور را پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر «دوباره کشف» کرد. در اکتبر سال 2001، ایالات متحده بمباران این کشور را آغاز کرد و سپس، با حمایت نیروهای بریتانیایی، حمله‌ی زمینی را که پیشگامان آن جنگ‌سالاران محلی بودند، راه‌اندازی کرد. رژیم طالبان با چنان سرعتی فروپاشید که بسیاری از مقامات دولتی را شگفت‌زده کرد. با نگاه به گذشته، به نظر می‌رسد که ممنوعیت تریاک یکی از عوامل اصلی فروپاشی سریع طالبان بوده است.
افغانستان برای دو دهه‌ی کامل، سهم رو به رشد منابع خود را –سرمایه، زمین، آب و کارگر- به تولید تریاک و هروئین اختصاص داده بود. زمانی که طالبان کشت خشخاش را ممنوع کردند، مجموع محصولات کشاورزی افغانستان اندکی بیشتر از یک مزرعه متوسط تریاک بود. پیش از آن، بیشتر درآمد مالیاتی این کشور، اکثر درآمد صادراتی آن و سهم قابل توجهی از فرصت‌های اشتغال برای کارگران افغان، از ناحیه‌ی تجارت مواد مخدر تامین می‌شد.
تصمیم ناگهانی طالبان برای ریشه‌کنی تریاک، خودکشی اقتصادی بود که جامعه‌‌ی پیش از پیش تضعیف‌شده‌‌‌ی افغانستان را در آستانه‌ی سقوط قرار داد. سروی سازمان ملل در سال 2001 نشان داد که که ممنوعیت کشت تریاک «منتج به افت شدید درآمد برای حدود 3.3 میلیون نفر» شده که حدود 15 درصد نفوس کشور را تشکیل می‌دهند. در آن موقع به‌گفته‌ی سازمان ملل «متقاعد کردن بزرگان روستایی و جمعیت کشور به شورش علیه رژیم طالبان، برای نیروهای نظامی غربی آسان شده بود».
سپس در کمتر از یک ماه، کارزار هوایی مرگبار ایالات متحده در افغانستان، همراه با حملات زمینی توسط جنگ‌سالاران متحد امریکا، مواضع دفاعی از قبل تضعیف‌شده طالبان را درهم شکست. اما تخمی را که استراتژی بلندمدت ایالات متحده کاشته بود، برای طالبان فقط چهار سال طول کشید که ثمر بدهد و باعث احیای مجدد این گروه شود.
در حالی‌که بمباران ایالات متحده در جریان ماه اکتبر سال 2001 با شدت تمام ادامه داشت، سازمان سیا 70 میلیون دالر پول نقد را به این کشور به‌منظور بسیج ائتلاف سابق دوران جنگ سرداش -که متشکل از جنگ‌سالاران قبیله‌یی بود- علیه طالبان، انتقال داد. هزینه‌یی که بعدا رییس جمهور جورج دبلیو بوش آن را به عنوان یکی از بزرگترین معاملات تاریخ خواند. سازمان سیا برای تصرف کابل و سایر شهرهای کلیدی، این پول را صرف رهبران اتحاد شمال –نیروی قومی تاجیک‌ها که در دهه 1980 علیه شوروی جنگیده و سپس در دهه 1990 در برابر طالبان مقاومت کرده بود- کرد. آن‌ها –رهبران اتحاد شمال- به نوبه‌ی خود مدت‌ها بود که قاچاق مواد مخدر در مناطق شمال شرقی افغانستان را که در دوران طالبان تحت کنترل اتحاد شمال بود، در اختیار داشتند. سازمان سیا همچنین به گروهی از جنگ‌سالاران پشتون در امتداد مرز پاکستان که به‌عنوان قاچاق‌چیان مواد مخدر در جنوب شرق کشور فعالیت می‌کردند، رو کرد. در نتیجه، هنگامی که رژیم طالبان فروپاشید، زمینه برای از سرگیری کشت تریاک و تجارت مواد مخدر در مقیاس بزرگ، از قبل فراهم شده بود.
سازمان سیا با تصرف کابل و سایر مراکز ولایتی افغانستان، به سرعت کنترل عملیاتی را به نیروهای نظامی متحد و مقامات غیرنظامی واگذار کرد. در سال‌های پسین، برنامه‌های غیرمنطقی این نیروها برای محو مواد مخدر، منجر به این شد که سود فزاینده ناشی از قاچاق هروئین نخست به جنگ‌سالاران و در سال‌های بعدی، عمدتا به چریک‌های طالبان، برسد.
سرانجام در تحولی بدون پیشینه تاریخی، سود ناشی از مواد مخدر غیرقانونی، 62 درصد از مجموع تولید ناخالص داخلی کشور را در سال 2003 تشکیل داد.
اما بر اساس گزارش نیویورک تایمز در سال 2007: در چند سال نخست تهاجم امریکا به افغانستان، دونالد رامسفلد وزیر دفاع «نشانه‌های رو به رشد از اینکه پول مواد مخدر به طالبان منتقل می‌شود را رد کرد» در حالی‌که سازمان سیا و ارتش ایالات متحده «چشم خود را به فعالیت‌های مرتبط با مواد مخدر از سوی جنگ‌سالاران برجسته، بسته بودند».
در اواخر 2004، کاخ سفید در حالی‌که دو سال می‌شد کنترل تریاک را به نیروهای بریتانیایی و آموزش پلیس را به آلمانی‌ها سپرده بود، به طور ناگهانی با اطلاعات ناراحت‌کننده سازمان سیا برخورد که نشان می‌داد تجارت فزاینده مواد مخدر در حال احیای مجدد طالبان است. سپس کالین پاول با حمایت جورج بوش، سعی کرد استراتژیِ قدرت‌مند مبارزه با مواد مخدر را در بخش‌های روستایی افغانستان روی دست بگیرد. اما زلمی‌ خلیلزاد سفیر ایالات متحده در افغانستان، با این رویکرد مخالفت کرد و مخالفت وی از سوی متحد محلی‌اش، اشرف غنی، وزیر مالیه وقت افغانستان (و از 2014 بدینسو رییس‌جمهور این کشور) مورد حمایت قرار گرفت. آنها هشدار دادند که چنین رویکردی، بدون کمک 20 میلیارد دالری برای ایجاد یک «ابزار معیشت جایگزین واقعی»، باعث «فقر گسترده» در کشور خواهد شد. واشنگتن به عنوان یک سازش و توافق، به پیمان‌کاران خصوصی مانند DynCorp برای آموزش تیم‌های افغانی برای ریشه‌کن کردن مواد مخدر تکیه کرد. با این‌حال تا سال 2005، این تلاش‌ها، به گفته خبرنگار نیویورک تایمز (کارلوت گال) به «جوک» تبدیل شده بود.