آیینهها آنجا نبودند تا ببینیم که چه زشتیم
روی درخت با نوک خنجر، زنده باد درخت(!) نوشتیم
مهم نیست که این شعر مال کیست یا چه کسی آن را زمزمهی هنرمندانه کرده است. اگر باور تان نمیشود که خیلی از آدمها، باسواد شدن شان را اینگونه تجلیل میکند، بازهم مهم نیست؛ چون یکی از بهترین کشفیات بشر، کشف آیینه به حساب میآید. البته کمی دقت باعث میشود که شما در یک جامعهی پُردرخت زندگی کنید و از فرط علاقه و محبتی که نسبت به درخت دارید، اول شروع کنید و «زنده باد درخت» را روی کتابچهی خطاطی یا مشق تان بنویسید، کتابچهی مشق هم که مربوط به دوران کودکی است. کم کم بزرگ شدن باعث میشود که کتابچه برای شعار جای مناسبی نباشد (من خودم نیز همین خصوصیت را دارم. تنها تفاوت من این ست که من درخت را دوست ندارم، من فتانه را دوست دارم. من هرکاری میکنم تا فتانه بفهمد که او را دوست دارم، به همین خاطر، دیروز روی دروازهی حویلی شان نوشتم که فتانه جان، دوستت دارم!) وقتی که کتابچه ابهت و اعتبار خویش را از دست داد، احساس قهرمان بودن دست میدهد؛ قهرمانی که محدود به اکت و تمثیل قهرمانی است، نه فکر و عمل قهرمانانه. درست در همین لحظه تنها درخت است که میتواند جای مناسبی برای شعار «زنده باد درخت» باشد، مشروط بر این که با نوک خنجر نوشته شود تا شعر شاعر و هنرمندی که آن را زمزمه کرده، بیجا زحمت نکشیده باشد.
خوب است که آدمها هنوز زبان درخت را نمیفهمند. همین نافهمی باعث میشود که خیلی از شخصیتهای ماورالطبیعه خود را کاندیدای ریاست جمهوری بکند و توقع داشته باشد که تلویزیونهای خصوصی به خاطر سلامت عمومی، از تبلیغات نوشیدنیهای واقعاً مضر، خودداری کنند. جدا از این که ممکن یک نفر رییس جمهور شود، این احتمال نیز وجود دارد که رییس جمهور نشود. اگر رییس جمهور شد که دیگر هیچ مشکلی در این کشور وجود نخواهد داشت؛ اما اگر خدای ناخواسته خدای ناخواسته رییس جمهور نشود، در آن صورت است که دوغ سیاست شیرین میشود و نان ملت قاق قاق! و تنها چارهای که باقی میماند، این است که همان آدمها هرروز صبح که از خواب بلند میشوند، پیش از فاژه کشیدن یا پس از فاژه کشیدن، بلافاصله برای خود یادآوری کنند که این دور رییس جمهور نشدم؛ اما پروا ندارد. حتما در کدام جایی تقلب شده وگرنه چگونه ممکن است که ترافیک در کوتهی سنگی، قانون خانوادگی وضع کند (مثلاً).
آدم هوشیار، پیش از اعلام نامزدی به این فکر میافتد که برنده شده است، برندگی هرفرد از قراین شخصیتی و کاریاش معلوم است، بهخصوص اگر رفیقان خارجی زیاد داشته باشد؛ چون حتا ما در میان ضربالمثلهای خویش داریم که دوست هر چه بیشتر، بهتر!
در کنار اصل احترام و شایستهسالاری که سالها است دامنگیر کشور عزیز ما شده و صحت عمومی اولاد وطن را در سرحد همهروز در تشناب بودن، خراب کرده، یک اصل دیگر که ضامن پیشرفت کشور میباشد، نیز وجود دارد و آن این است که هرفرد، حتا اگر سند تحصیلیاش در برابر کلدار درست شده باشد، بازهم به اساس مصلحت لازم است که کاندید کند، خصوصاً اگر حس شنوایی قوی داشته باشد و زمزمههای حمایت مردم یا جامعهی جهانی را شنیده باشد. این اصل چندین قرن پیش از میلاد به وجود آمد و چون همواره باعث پیشرفت جوامع بشری شد، بناءً لازم است که آن را مثل پیچ در ذهن ما بپیچانند. چه فرق میکند که پروسه از ولایت مزار شروع شود یا غزنی یا هم از ولایت هلمند؟ رسما به اطلاع شما برسانم که هیچفرق نمیکند.
تنها مسئلهای که به نظر من نگران کننده میرسد، این است که اگر در این کشور، کاندیدا کردن و کاندیدا شدن به یک اصل غیرتمل ملی تبدیل شود، آنوقت است که هیچزارعی حق ندارد از حملهور شدن رمه های کوچی بالای زراعتش شکایت کند. همان طوری که سالها شاهد پیشرفت زراعت بودیم و دشتهای بکر را به مزارع سرسامآور سبزیجات مثل کدو، گندنه، نیش پیاز و غیره تبدیل کردیم، از این به بعد نیز تلاش خواهیم کرد تا دشتهای خالی و بکر را کشف کرده و بعد از اندکی ضیاع وقت، بدون هیچتردیدی از آن استفاده خواهیم کرد و یک فضای سبز با آب سبز و درختان سبز و گیاهان سبز و پرسونل سبز را خدمت علاقهمندان تقدیم خواهیم کرد.
فقط کافیست به کسی دلگرمی بدهیم و روز انتخابات قرعه به نامش بزنیم که از یک طرف چاقوی تیز داشته باشد تا شعار «زنده باد درخت» را به راحتی بنویسد و از طرف دیگر، بهتر است از طرف دیگرش پرسان نکنید!
بعضی چیزها باید کم باشد تا بویش هم کم باشد!