- ایان – کریستین سانر (استاد تاریخ اسلام در دانشگاه آکسفورد)
در تاریخ جهان، تحولات انگشتشماری به اندازهی گرویدن مردم خاورمیانه به اسلام، عمیق است. این فرایند که در اوایل قرون وسطی آغاز شد، قرنها طول کشید و عوامل مختلفی چون فتح یک سرزمین، دیپلماسی، اعتقاد، منافع شخصی و اجبار در آن دخیل بود. با اینحال، یک عامل وجود دارد که تا حد زیادی به فراموشی سپرده شده اما عاملی است که نقش بنیادی را در ظهور یک جامعه به طور متمایز جامعهی اسلامی ایفا کرده است: پیوندهای مختلط و ناهمگون میان مسلمانان و غیرمسلمانان.
در بیشتر دورهی اولیه اسلامی، آمیزش مسلمانان و غیرمسلمانان عمدتا بر عدم توازن اساسی قدرت پیشبینی شده بود: مسلمانان یک اقلیت نخبهی حاکم را تشکیل دادند که تمایل داشت از منابع مردم تحت تصرف درآمده [ساکنان منطقهای که توسط مسلمانان فتح شده] برای تولید مثل، به منظور رشد از لحاظ جمعیت و اندازه و ریشهدوانی درون مردم محلی، بهرهبرداری کند. از این منظر، تغییر دین اجباری، نسبت به رواجهایی چون ازدواج غیرخودی (یعنی ازدواج با افرادی خارج از نژاد و دین خود) و همخوابگی (زناشویی بدون ازدواج رسمی)، به مراتب کمتر از یک عامل در تغییرات دینی دراز مدت بود.
قوانین حاکم بر خانوادههای از لحاظ دینی مختلط، حداقل در جانب مسلمانان نسبتا زود شکل گرفت و متبلور شد. قرآن به مردان مسلمان اجازهی گرفتن چهار زن، از جمله زنانی از میان مردم «اهل کتاب» را میدهد. یعنی این زنان میتوانند یهودی و مسیحی باشند. با اینحال، زنان مسلمان مجاز به ازدواج با مردان غیرمسلمان نبودند و طبق شواهد تاریخی این ممنوعیت به نظر میرسد دوام آورده است. آنچه که در این دستور [منع ازدواج زن مسلمان با مرد غیرمسلمان] نهفته بود این درک بود که ازدواج شکلی از اسارت و بردگی زنانه است: اینکه اگر یک زن به شوهرش متعهد باشد آنگونه که یک برده به اربابش است، آن زن نمیتواند مادون و مطیع یک کافر باشد.
خارج از ازدواج، فتوحات قرن هفتم و هشتم [اسلام] شاهد اسارت تعداد عظیمی از بردگان در سرتاسر آفریقای شمالی، خاورمیانه و آسیای مرکزی بود. بردگان زن [کنیز] با اصالت غیرمسلمان، حداقل مجبور به ارائه خدمات جنسی برای اربابان مسلمان شان میشدند و بسیاری از این روابط به تولد فرزند میانجامید.
از آنجایی که مردان مسلمان آزاد بودند هر چند کنیز که میخواستند نزد خود نگه دارند، رابطه جنسی با زنان یهودی و مسیحی قانونی محسوب میشد، در حالیکه رابطه جنسی با زنان زرتشتی و «بیکتاب»، از نظر فنی ممنوع بود. آخر، زنان زرتشتی و «بیکتاب» مشرک دانسته میشدند و فاقد یک کتاب الهی معتبر که معادل تورات و یا انجیل باشد، بودند. اما از آنجایی که بسیاری از کنیزان در اوایل اسلام از همین جوامع «ممنوعه» میآمدند، حقوقدانان مسلمان راهحلهای مناسبی را توسعه دادند. به عنوان مثال برخی از نویسندگان قرن نهم معتقد بودند که زنان زرتشتی را میتوان تحریک و یا حتی مجبور کرد که تغییر دین دهند تا به این ترتیب برای رابطه جنسی قابل استفاده شوند.
فرزندان زادهی پیوندهای از لحاظ دینی مختلط، چه نتیجه ازدواج میبودند یا نتیجه بردگی و همخوابگی، به طور خودکار مسلمان پنداشته میشدند. گاهی اوقات مردان یهودی و مسیحی زمانی [به دین اسلام] تغییر آیین میدادند که قبل از قبل صاحب خانوادهای از آن خود بودند. در اینصورت، قاعده طوری بود که اگر تغییر آیین آنها پیش از رسیدن فرزندان شان به سن بلوغ قانونی ـ هفت یا ده سالگی، بسته به مذهب اسلامی که در پیش گرفته ـ اتفاق میافتاد، فرزندان مجبور به پیروی از دین و ایمان پدر شان بودند. و اگر تغییر دین بعد از رسیدن فرزند به سن بلوغ قانونی اتفاق میافتاد، فرزند آزاد بود که دین و آییناش را خود انتخاب کند. حتی پس از اینکه پدران و کودکان تغییر دین میدادند، مادران میتوانستند آنگونه که در چارچوب قانون شریعت حق شان بود، یهود و مسیحی باقی بمانند.
ازدواج مختلط و همخوابگی مسلمانان را ـ که در آغاز اسلام درصد کوچکی از جمعیت جهان را تشکیل میدادند ـ قادر ساخت تا به سرعت با اتباع شان ادغام شوند. این امر به آنها کمک کرد تا به حکومت شان در سرزمینهای تازه فتحشده مشروعیت بخشند و از لحاظ تعداد رشد کنند. از طرف دیگر، ازدواج مختلط و همخوابگی تضمین کرد که ادیان غیرمسلمان به سرعت از درخت خانواده ناپدید شود. در واقع، با توجه به قوانین حاکم بر هویت دینی کودکان، نسبتهای خانوادگی مختلط احتمالا بیش از یک یا دو نسل ادامه نیافت [زیرا فرزندان به عنوان مثال یک پدر مسلمان و مادر یهودی، به طور خودکار مسلمان بودند.] دقیقا همین چشمانداز ناپدیدشدن [از درخت خانواده] بود که باعث شد خاخامهای یهودی، اسقفهای مسیحی و روحانیون زرتشتی علیه ازدواج مختلط سخن بزنند و تبلیغ کنند و قوانینی را وضع کنند که هدف آن بازداشتن مردم از ازدواج مختلط بوده است. از آنجایی که مسلمانان اعضای نخبه بودند و نسبت به غیرمسلمانان دسترسی بیشتری به منابع اقتصادی داشتند، نرخ باروری آنها هم احتمالا بالاتر بود.
البته تئوری و واقعیت همواره در کنار هم قرار نمیگرفتند و خانوادههای از لحاظ دینی مختلط گاهی اوقات قوانینی را که توسط حقوقدانان تعیین شده بود، رعایت نمیکردند. یکی از غنیترین شواهد برای چنین خانوادهها، زندگینامههای شهدای مسیحی از دوره اولیه اسلام است؛ گروه نهچندان شناختهشدهای که موضوع کتاب من «شهدای مسیحی در اسلام (۲۰۱۸)» را تشکیل میدهد. بسیاری از این شهدا به خاطر جنایاتی چون ارتداد و توهین به مقدسات اعدام شدند.
نمونهی خوب در این خصوص باکوس است، شهیدی که در سال 786 ـ حدود ۱۵۰ سال پس از مرگ حضرت محمد ـ در فلسطین کشته شد. باکوس که زندگینامهاش در یونان ثبت شده است، در یک خانوادهی مسیحی متولد شد، اما بعدا پدرش به اسلام گروید و در نتیجه وضعیت فرزندانش نیز تغییر کرد. مادر شدیدا پریشانحال باکوس [که مسیحی باقی مانده بود] برای بازگشت شوهرش دعا میکرد اما در عینحال، به نظر میرسید که فرزندان مسلمانش را در معرض رسم و رسومات آیین مسیحیت قرار داده بود. سرانجام پدر باکوس فوت کرد و مرگ پدر، باکوس را آزاد کرد تا مسیحی شود. سپس او غسل تعمید یافت و چونان یک راهب فرق سر تراشید. با این کار، باکوس خشم بستگان مسلماناش را برانگیخت که باعث دستگیری و سپس کشتهشدنش شد.
نمونههای مشابهی در کوردوبا پایتخت اسپانیای اسلامی، که در آن گروهی متشکل از ۴۸ مسیحی در بین سالهای ۸۵۰ و ۸۵۹ شهید شدند و از آنها در مجموعهای از متون لاتین یادبود به عمل آمده، دیده میشود. چندین نفر از شهدای کوردوبا در خانوادههای از لحاظ دینی مختلط به دنیا آمده بودند. اما این مسأله یک پیچیدگی جالب داشت و آن اینکه تعدادی از آنها در محضر عموم به عنوان مسلمان زندگی میکردند اما در خفا رسم و رسوم آیین مسیحیت را به جا میآوردند. در اغلب موارد، به نظر میرسد که آنها این کار را بدون اجازهی پدران مسلمان شان انجام دادهاند، اما در یک مورد خاص، دو خواهر این کار را با رضایت پدر انجام میدادند. این ایده که یک نفر در محضر عموم هویت قانونی یک مسلمان را حمل کند اما در خفا هویت معنوی یک مسیحی را، منجر به تولد خردهفرهنگ «مسیحیت پنهانی» در کوردوبا شد. به نظر میرسد که این فرهنگ نسلها دوام آورده باشد و با تمایل برخی از «مسیحیهای پنهانی» به ازدواج با کسانی مانند خود، تقویت شده باشد.
در خاورمیانه مدرن، ازدواج غیرخودی غیرمعمول شده است. یکی از دلایل آن، موفقیت اسلامیسازی در طولانی مدت بوده است، به طوری که دیگر یهودی و مسیحیِ در آن اطراف برای ازدواج باقی نمانده. دلیل دیگر آن این است جوامع یهودی و مسیحی [که امروزه در خاورمیانه] وجود دارند، تا حدی به دلیل زندگی در محیطهای همگون خالی از مسلمان و یا ایجاد هنجارهای همگانی که مجازات خارج از مسیحیت/یهودیت را به شدت مجازات میکند، دوام آوردهاند. برخلاف جهان امروز که در آن میتوان مرزهای میان جوامع را تخته کرد، خاورمیانه قرون وسطایی مخصوصا وقتی صحبت از اتاق خواب میشد، به طرز شگفتانگیزی دارای مرزهای نفوذپذیری بود.