اشاره: دکتر عمر صدر، نویسنده و استاد دانشگاه اخیراً تحقیقی را زیر نام «حل سیاسی منازعهی سیاسی افغانستان» منتشر کرده و در آن الگوهای سیاسی مختلف را بررسی کرده است. او که صاحب دکترای سیاست جهانی و فرهنگ از دانشگاه آسیای جنوبی است، در این رساله به ریشهی منازعه در افغانستان، تحلیل و ارزیابی طرحها و الگوهای گوناگون «حل سیاسی» منازعهی افغانستان پرداخته است. در این رساله، چشمانداز چهار حل سیاسی مختلف؛ اشتراک گروه شورشی در انتخابات، نامتمرکزسازی قدرت، تشریک قدرت و ایجاد حکومت بررسی شده است. این گفتوگو متمرکز بر یافتههای این تحقیق و با در نظرداشت گفتوگوهای کنونی صلح با طالبان انجام شده است.
اطلاعات روز: در حال حاضر تلاشها برای رسیدن به صلح در افغانستان بیشتر شده است. شما روند گفتوگوهای صلح را چگونه ارزیابی میکنید؟
صدر: در مقطع کنونی، تلاشهای صلح را میتوان متمرکز به یافتن یک «حل سیاسی» با طالبان نامید. حل سیاسی منازعه تنها یک بخش یک پروسه بزرگتر و دراز مدتتر برای صلح میباشد. گام نخست برای پایان هر منازعهی مذاکره طرفین درگیر برای حل سیاسی میباشد.
اما تلاشهای کنونی از همان آغاز با معادلهی حاصل جمع صفر آغاز شده است. به این معنا که هر یک از جناحهای سیاسی در قضیه بیشتر در پی انحصار پروسه توسط خودش و طرد دیگری بودند. حکومت بر سراقتدار بیشتر وقت را صرف به حاشیه کشانیدن گروههای غیرحکومتی نمود. جناحهای ذینفع غیرحکومتی نیز تلاش نمودند که یک پروسهی منحصرا غیرحکومتی شکل دهند. هر یک از احزاب سیاسی برای تماس و مذاکره با طالبان کوشید تا از یک دیگر سبقت بجویند. ایالات متحده نیز به شتاب بیشتر و با شکستاندن اصول متعارف به طلبان به مذاکره نشست.
من در حال حاضر مذاکرات کنونی صلح را دارای چند مشخصه میدانم:
یک، پروسهی کنونی به شدت طالبان-محور است. طالبان در حقیقت مشخص کنندهی زمان، مکان، آجندا، شرایط و حتا طرفین مذاکرهاند. آنها توانستهاند که مسألهی خروج نیروهای بینالمللی را در صدر مذاکرات قرار دهند، دولت افغانستان را انکار نموده و به حاشیه بکشند، و مذاکرت را در جاهای طولانیتر بسازند.
دو، به دلیل همزمان شدن این پروسه با انتخابات افغانستان، تلاشهای صلح به بحران نظام سیاسی افغانستان بیشتر افزوده است. تاخیر پیهم و متداوم انتخابات و همزمان شدن این امر با مذاکرات همراه گروه که صریحاً مشروعیت انتخابات و دموکراسی موجود را زیر پرسش میبرد، شالودههای نظام را سستتر نموده است.
سه، انکار طالبان از مذاکره با حکومت و ادامهی پافشاری جناحهای سیاسی به گفتوگوهای بینالافغانی نه تنها مشروعیت و اعتبار حکومت بر سراقتدار را بلکه مشروعیت همه نظام را متاثر ساخته است.
چهار، گفتگوهای بینالافغانی بیشتر سیاست تیکهداری و وابستهپروری را تقویت نموده و به تضعیف روندهای انتخابی و همچنین روشهای اشتراک مدنی انجامیده است. برای دسترسی به پروسهی صلح و یا سودجستن از برآیند این پروسه، بسیاری از شخصیتها کوشیدهاند که یا به سفیر خلیلزاد و یا به مقامات حکومت سراقتدار و یا سیاسیون سنتی رابط وابستگی Clientalism ایجاد کنند. به فهرست افراد انتخاب شده در شورا مصالحه و هیأت مذاکره کننده نظر اندازید.
پنج، چهار امر که قبلاً گفته شد منتج به حاشیه رفتن اشتراک فعال جامعه مدنی و قربانیان جنگ شده است. این دو گروه عملا نمیتوانند از طریق سیاست تیکهداری و وابستهپروری مرسوم به مرجع تصمیمگیری برسند، بناً صداهایشان خاموش شده است.
اطلاعات روز: امریکا در تلاش است که به زودترین فرصت ممکن صلح در افغانستان برقرار شود. به نظر شما شرایط برای مصالحه فراهم است؟ آیا مصالحه با شتاب جاری میتواند پایدار باشد؟
صدر: من بیشتر موافق استفاده مصطلح مصالحه بر پروسهی کنونی نیستم زیرا بار معنایی مصالحه/ آشتی از نگاه حقوقی، سیاسی و حتا روانی متفاوت است. به نظر من، بهتر است فرآیند کنونی را «حل سیاسی» بگویم. حالا، یکی از شرایط اساسی برای حل سیاسی منازعه «بنبست نظامی دردناک دو جانبه» برای طرفین درگیر است. درحالیکه منازعهی افغانستان به یک بنبست نظامی رسید است، اما این بنبست برای طالبان دردناک نیست. بر عکس، آنها خود را برندهی این جنگ میدانند که توانستهاند قدرت جهانی را وادار به مذاکره و عقبنشینی کنند. شرط دوم یک حل سیاسی موفق این است که طرفین درگیر یک دیگر را باید از طریق دموکراتیک بپذیرند. طالبان با هنجارهای دموکراتیک سازگار نیستند، چه برسد به اینکه دیگر و غیر خودیها را به رسم دموکراتیک بپذیرند.
اطلاعات روز: شما اخیراً کتابی را زیر عنوان «حل سیاسی منازعه افغانستان» نوشتهاید و راهحل منازعهی افغانستان را تحلیل کردهاید. حل سیاسی منازعهی افغانستان به چه معنا است؟ آیا تنها راه پایان بخشیدن به جنگ جاری در کشور حل سیاسی است؟
صدر: حل سیاسی، به باور من، به توافق سیاسی اطلاق میشود که در نتیجهی آن، مناسبات قدرت و چگونگی تقسیم قدرت تغییر میخورد. حل سیاسی همه به فرآیند مذاکرات برای حل منازعه و هم به برآیند و حاصل مذاکرات اطلاق میشود.
اطلاعات روز: شما در تحقیق خود آوردهاید که «بنبست نظامی شرط لازم برای رسیدن به یک حل سیاسی است». آیا جنگ افغانستان به بنبست نظامی رسیده است؟ علایم این بنبست چیست؟
صدر: از مشخصات ویژهی «بنبست نظامی دوجانبه» این است که طرفین منازعه، درگیر یک جنگ طولانی و پراکنده میشوند که چشمانداز پیروزی برای هیچ یک از طرفین واضح نمیباشد. این نوع بنبست نظامی وضعیتی است که بینظمی عمومی، شقاقهای قومی و مذهبی و نارضایتی عمومی از وضع موجود با ازدیاد تلفات ملکی و زخمیها یا از طریق آسیبهای جانبی با بمباران مناطق ملکی توسط دولت و یا از طریق حملات شورشیان به نقاط آسیبپذیر و ملکی افزایش مییابد.
اطلاعات روز: شما در حل سیاسی منازعهی افغانستان به ریشهی شورشگری در کشور نیز پرداختهاید. ریشهی جنگ افغانستان از کجا آب میخورد؟ عوامل بسیج کنندهی این جنگ چیست؟
صدر: آنچنان که در رساله هم آوردهام، عوامل منازعه در افغانستان به شدت پیچیده، چندلایه و گوناگون است. به نظر من باید میان چهار نوع متفاوت از عوامل تفکیک قایل شویم. نخست، عوامل پیشزمینهای منازعه همچون گسستهای اجتماعی، قومی، مذهبی و شکاف میان روستا و شهر. اعمال تبعیض نظاممند بر علیه یک گروه اجتماعی از طرف دولت، محرومسازی عمدی یک گروه اجتماعی از دسترسی به منابع عمومی و قدرتسیاسی و به حاشیهراندن قصدی یک حوزهی جغرافیایی از دید سیاسی و اقتصادی، عوامل پیشزمینهای منازعه شمرده میشوند. در رساله به مثالهای زیاد از این دست پرداختهام. دو، راهبرد بسیج طرفین جنگ. طالبان با استفاده از ایدیولوژی اسلامیزم و استفاده از مفاهیم مذهبی، تصویرسازی ونمادها دینی لشکر عظیمی را بر علیه دولت و نیروهای بینالمللی بسیج نموده است. جهاد علیه اشغال و احیای حکومت اسلامی دو راهبرد بسیج طالبان بوده است. سه، عوامل کلیدزن منازعه که عبارت از راهبرد اشتباه ایالات متحده در مبارزه با تروریسم بوده است. این راهبرد در آغاز دههی ۸۰ یک جمعی از طالبان مصالحهپذیر را سرکوب نمود. سرکوب نظامی و رویکرد نظامی در سالهای پس از کنفرانس بن باعث آغاز دوبارهی جنگ شد. و بالاخره دستهی آخر، عوامل شدیدکننده هستند که به طولانیشدن و تشدید جنگ انجامید. اینها کمک پاکستان به طالبان، ضعف حکومتداری خوب، فساد گسترده و اقتصاد سیاه همچون کشت غیر قانونی مواد مخدر و قاچاق آن است.
اطلاعات روز: برخیها توزیع ناعادلانهی قدرت و خلاهایی که در قانون اساسی وجود دارد را به نحوی عامل جنگ در افغانستان میدانند. آیا این دو مسأله عامل جنگ است؟
صدر: توزیع قدرت از مسایل منازعه برانگیز در افغانستان بوده است. برداشتهای متضاد و متناقض یکی از عوامل پسزمینهای منازعه در کشور است. قومی شدن سیاست در چند دههی پسین به این مساله آتش بیشتر داده است. گروههای قومی و مذهبی افغانستان هر یک ادعای در مورد سهمی از قدرت دارند که تا کنون حل نشده است. یافتههای پژوهش من نشان میدهند که بسیاری از گروههای قومی و مذهبی شکایتهای از چگونگی توزیع قدرت دارند. نظم سیاسی پسا بُن توزیع سنتی قدرت در افغانستان را تغییر داد که برای بسیاری قابل پذیرش نبود.
اطلاعات روز: شماری در افغانستان به این باورند که ریشهی منازعهی کنونی به کنفرانس بن نیز میرسد. حتا اخضر ابراهیمی هم به این باور است که در کنفرانس بن نمایندگان طالبان حضور نداشتند. آیا توافقنامهی بن نقض داشت؟
صدر: کنفرانس بن خود یک «حل سیاسی» منازعه در کشور بود که به توزیع مجدد قدرت و تعریف نظم سیاسی نوین پرداخت. اما این حل سیاسی یکی از طرفین درگیر در منازعه که همانا طالبان بودند را شامل نشد. در عوض تلاش ایلات متحده بر سرکوب نظامی طالبان بود. این امر یکی از عوامل کلیدزن منازعه در سالهای پس از ۱۳۸۰ مبدل شد.
اطلاعات روز: نظام فعلی افغانستان جمهوری اسلامی است اما طالبان در پی احیای امارت اسلامی اند. چه چیزی بهعنوان عناصر مناقشهبرانگیز میان دو طرف میتواند باشد؟ آیا عبور از این عناصر ممکن است؟
صدر: نوعیت نظام سیاسی یکی از عناصر مناقشهبرانگیز این منازعه است. نظام جمهوری اسلامی و امارت اسلامی هم از نگاه معنا و هم از نگاه ارزشی دو نظام سازگارناپذیر بوده و بنا یک مانع فایق نیامدنی بر حل منازعه اند. اگر چه نظام جمهوری در افغانستان بر مبنی ارزشهای اسلامی استوار است و کاملا غیر دینی و سکولار نیست، اما این نظام بسیاری از ارزشهای لیبرال همچون برابری حقوق شهروندی، آزادیهای اساسی افراد و برابری جنسیتی را پذیرفته است. امارت اسلامی با هیچ یک از این ارزشهای سازگاری ندارد.
اطلاعات روز: در گفتوگوهای کنونی نمایندگان امریکا با طالبان پشت میز مذاکره هستند. دولت افغانستان بهعنوان یکی از طرفهای درگیر جنگ در این نشستها غایب است. غیبت دولت در مذاکرات صلح ناشی از چیست؟ چه آسیبی میتواند به روند صلح داشته باشد؟
صدر: غیبت دولت در این مذاکره ناشی از سه امر است. یک، انکار طالبان از مذاکره با دولت. طالبان هیچگاه حاضر نشدند که با دولت به عنوان یک طرف مذاکره کنند، بلکه آنها خود را دولت در سایه میپندارند. دو، مذاکرهی شتابزدهی ایالات متحده با طالبان نیز این امر را بیشتر تقویت نموده است. این را میدانیم که ایالات متحده به عنوان یکی از طرفین منازعه باید با طالبان مذاکره کند، اما باید یکی از موارد اساسی مذاکره ایالات متحده با طالبان همانا شامل شدن دولت افغانستان در مذاکره میبود. سومین دلیل، ضعف، پراکندگی و نداشتن برنامهی همهشمول از طرف دولت بود. دولت نتوانست تمام جناحها را حول محور خود جمع نموده و متحد کند.
اطلاعات روز: در صورتی که گفتوگوهای رسمی بین دولت افغانستان و طالبان صورت بگیرد، چه چیزی بهعنوان خط سرخ از سوی دولت افغانستان در مذاکرات باید مطرح باشد؟ آیا حفاظت از نهادهای دولتی خود یکی از خطوط سرخ میتواند باشد یا افغانستان جدید پسا یازده سپتامبر؟
صدر: بدون شک حفظ و تداوم دولت از خطوط قرمز باید باشد، اما در پهلوی بقای دولت، نظام جمهوری که بازتاب دهندهی ارزشهای مدرن و نظم سیاسی مبتنی بر آزادی و برابری است، نیز باید خط قرمز باشد. نظام جمهوری متضمن برابری شهروندی به شمول برابر جنسیتی، انتخابی بودن نهادهای سیاسی، تفکیک و تقسیم ثلاثهی قدرت و آزادیهای اساسی شهروندان است.
اطلاعات روز: اگر توافق میان دو طرف شکل بگیرد، این توافقنامه باید چگونه باشد؟ چه چیزی در آن بهصورت واضح بیان شود؟
صدر: یک توافق نهایی صلح باید در بردارندهی حداقل پنج بخش به صورت مشروح و جامع باشد. ۱) قواعد آتشبس ۲) قواعد در مورد چگونگی دولت و اصلاحات نهادی. ۳) قواعد در مورد حقوق اساسی (حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقلیتها، حقوق مهاجران و بیجاشدگان منازعات اخیر). ۴) قواعدی در مورد وضعیت نیروهای بینالمللی در افغانستان و بالاخره ۵) قواعد در مورد تضمینات ملی و بینالمللی و مویدات توافقنامه. آنچه که باید به صورت واضح بیان گردد، این است که جمهوریت اصل تغییرناپذیر است. هر نوع اصلاحات نهادی باید در راستای توزیع بیشتر قدرت و دموکراتیک ساختن نظام باشد نه برعکس. از آنجاییکه حقوق زنان و آزادیهای مدنی از موضوعات منازعه است باید این موارد به صورت صریح در مذاکرات مطرح شوند و متن توافقنامه باید از حفظ این ارزشها ضمانتهای لازم را بدهد. به این اساس لازم است که فعالان و مدافعان حقوق زنان و نهادهای جامعه مدنی خود جزء از مذاکرات باشند تا به صورت مستقیم خود از این ارزشهای دفاع نمایند.
اطلاعات روز: در افغانستان هژده سال یک نسل جدید روی کار آمده است که در واقع هویت جدید این کشور است. اکنون استدلال بسیاریها این است که صدای این نسل در میز مذاکره وجود ندارد و رهبران سنتی با طالبان یا امریکا با طالبان در میز حضور دارند. شما بهعنوان یکی از میان این نسل جدید چهقدر نگران عدم حضورتان در میز مذاکره هستید؟
صدر: تفاوت نسلی هم از نگاه کمی و از نگاهی کیفی تفاوت جدی و قابل ملاحظه است. اضافهتر از ۶۰ درصد جمعیت کشور را جوانان تشکیل میدهد. نسل جدید از نگاه کیفی فرآورد نظم سیاسی جمهوری دموکراتیک است. آنها همچنین در ساختن این نظام و سود بردن از ارزشهای این نظام شامل بودهاند. اما متاسفانه راهکار و طرزالعمل واضحی در مورد چگونگی اشتراک این قشر در پروسهی صلح وجود نداشته است. به نظر من، نمایندگی از جوانان باید از طریق نهادهای مدنی، دانشگاهها، انجمنهای صنفی، باشگاههای شهری و سازمانهای اجتماعی – که عضویت در آنها بر مبنای ارادهی آزاد است نه روابط سنتی و قبیلهای – شکل بگیرد.
اطلاعات روز: طالبان انتخابات را قبول ندارند. برای تمرکززدایی نیز استدلال حکومت این است که باید نخست قوانین تغییر کند. راهحل دیگر همانگونه که شماری از رهبران سیاسی این روزها روی آن تاکید میکنند و شما هم بررسی مفصلی در این مورد دارید، تشکیل حکومت موقت است. آیا ایجاد حکومت موقت منازعهی افغانستان را میتواند حل کند؟
صدر: توافق روی یک راهکار گذار، تا زمانی که شرایط لازمی آن فراهم نباشد نمیتواند راه حل باشد. در مقطع کنونی شرایط برای ایجاد راهکار گذار از طریق حکومت موقت فراهم نیست. این شرایط قرار زیر اند. نخست، حکومت موقت صرف در جایی مناسب است که دولت در آن ناکام نشده باشد و به نهادهای دولتی پابرجا باشند. نباید نهاد دولت در تصمیمگیریهای سیاسی دور زده شود. بر عکس، در افغانستان نهادهای دولتی صدمه دیدهاند و به شدت سست و ناپایدارند.
دوم، حکومت بر حال به رغم ضعفهای که دارد مشروعیتش را نباخته باشد، گروههای سیاسی به مشروعیتش صدمه نزده باشند و کنترل انحصاری قابل توجه به افزار اعمال خشونت داشته باشد. متاسفانه این مورد از سوی بسیاری از گروهها و حوزههای سیاسی افغانستان نقض شده است. گروههای سیاسی افغانستان با دور زدن دولت با طالبان گفتوگو کردهاند. طالبان هم پیوسته تاکید میکنند که با دولت افغانستان مذاکره نمیکنند. گفتوگوهای اخیر ایالات متحده با طالبان هم به مشروعیت حکومت افغانستان آسیب وارد کرده است. گفتوگوی گروههای سیاسی افغانستان با طالبان یا موافقت با آنچه که گفتوگوهای بینالافغانی خوانده میشود نیز نوعی دور زدن دولت است. نباید دولت در حد یک گروه تنزیل کند.
سوم، حامیان خارجی گروههای درگیر به صورت مشترک خواستار پایان جنگ باشند و بر گروههای درگیر فشار بیاورند تا مذاکره کنند. این حامیان خارجی باید نفوذ لازم بر گروههای درگیر داشته باشند. روشن است که در جنگ طولانی افغانستان میزان دخالت بازیگران خارجی بسیار بالا است و گروههای درگیر حامیان خارجی دارند. ایالات متحده، ناتو و بخش بزرگی از جامعهی جهانی از حکومت افغانستان حمایت میکنند. از طرف دیگر حامیان خارجی طالبان نیز در سالهای اخیر افزایش یافته است. پاکستان حامی سنتی گروه طالبان است، اما در این اواخر گزارشهای نشر شد که نشان میدهد ایران و روسیه هم بدل به حامیان طالبان شدهاند. کشورهای حاشیهی خلیج فارس هم از طالبان حمایت میکنند. سوال بسیار مهم این است که حامیان خارجی گروه طالبان به ویژه پاکستان تا چه اندازه حاضرند از روند صلح حمایت کنند؟ در بهترین حالت پاکستان وقتی کمک میکند که مطمئین شود، افغانستان در آینده یک دولت بیطرف باقی میماند و همه آن را به عنوان یک دولت بیطرف قبول میکنند. اگر به نگرانیهای امنیتی و استراتژیک پاکستان ترتیب اثر داده نشود، این کشور حتا در صورت کمک به روند صلح هم جناح رادیکال طالبان را نزد خود نگه میدارد تا از آن در آینده برای شعلهور کردن آتش جنگ در افغانستان استفاده کند. پاکستان جناح رادیکال طالبان را که در نقش مخربان روند صلح عمل خواهند کرد، زیر چتر حمایتی خودش قرار خواهد داد تا به وسیلهی آنان دور دیگری از شورشگری و خشونت را در افغانستان به راه بیاندازد. یک راه دیگر این است که پاکستان به الگوی لبنان اصرار کند. در لبنان گروه حزبالله در مناطق جنوبی آن کشور در کنار دولت حکومت موازی دارد. بر مبنای این الگو، گروه طالبان به رغم این که در دولت ادغام میشود، شبهنظامیان خود را در مناطق مرزی با پاکستان حفظ میکند.
نمیتوان نقش ایالات متحده را که حامی دولت افغانستان است، نادیده گرفت. امریکا در حال حاضر با طالبان مشغول گفتوگو است. اگر این گفتوگوها گسترده شود و در آن به تشکیل حکومت موقت توافق شود، نقش ایالات متحده در اجرایی کردن آن توافق خیلی مهم خواهد بود.
چهارم، طرفهای درگیر هم دیگر را بپذیرند و ارادهی سیاسی لازم برای پذیرش همدیگر داشته باشند. همچنان حامیان خارجی گروههای درگیر به آنان فشار وارد کنند تا همدیگر را بپذیرند. همان طوری که قبلا توضیح داده شد، حکومت افغانستان و دیگر نیروهای سیاسی، میخواهند که طالبان را به عنوان بخشی از دموکراسی نمایندگی قبول کنند. اما تا حال نشانهای دیده نشده است که براساس آن مطمئین شویم که گروه طالبان هم دموکراسی نمایندگی را میپذیرند.
پنجم، گروههای سیاسی و جناحهای درگیر به رغم فاصلهای که به لحاظ فکری و سیاسی از همدیگر دارند، روی یک چهره برای ریاست این اداره توافق کنند و بعد به تصمیمگیری و اعتبار سیاسی او احترام بگذارند. یافتن یک شخص قابل قبول برای همهی گروههای سیاسی و قومی افغانستان اگر ناممکن نباشد، بسیار دشوار است.
اگر توافق حل سیاسی با طالبان به گونهای باشد که در آن همه طرفها روی تشکیل یک حکومت موقت توافق کنند، اجرایی کردن این توافق در افغانستان با توجه به شرایطی که توضیح داده شد، بسیار دشوار است. روشن است وقتی یک گروه شورشی ایدیولوژیک در میدان نبرد شکست نخورد، هرگز به راههای مثل شرکت در انتخابات، مشارکت قدرت با دولت، یا مشارکت در نظام غیر تمرکز راضی نخواهد شد. در وضعیت کنونی افغانستان، شرایط برای تشکیل حکومت موقت مورد حمایت جامعهی جهانی آنچنان که باید فراهم نیست. در وضعیتی که شرایط برای تشکیل یک حکومت موقت آماده نیست، اگر یک حکومت موقت روی کار بیاید، به جای این که ممد واقع شود، ویرانکننده خواهند بود. تشکیل حکومت موقتی که در وضعیتی که زمینههای تشکیل آن فراهم نباشد، خطر فروپاشی دولت را بیشتر میکند. تجربهی تاریخی در افغانستان هم نشان میدهد که حکومتهای موقت انقلابی، ایتلافی و حکومت سرپرست متشکل از مقامهای برحال جواب نداده است. تشکیل این حکومتها نتوانسته است که منازعهی قدرت را مهار سازد.
اطلاعات روز: پس از حکومت موقت، چه ساختار یا نوع نظام حکومتداری میتواند منازعهی دوامدار بر سر قدرت را بهصورت صلح آمیز و همه شمول مدیریت کند؟ این تحقیق و تخصص شما چه میگوید در این مورد؟
صدر: ما نیازمند نظام سیاسی هستیم که تفکیک و توزیع قدرت را در دو سطح در نظر بگیرد. یک، تقسیم قدرت میان سه قوه دولت باید به گونهای باشد که توازن و نظارت کافی بین سه قوه وجود داشته باشد. دو، حکومتداری محلی باید تقویت شوند. حکومتهای محلی باید برای مردم محل پاسخده شوند و این امر ممکن نیست مگر از طریق انتخابی شدن حکمرانان محلی و دادن اختیارات تقنینی و نظارتی به شوراهای ولایتی.
افغانستان به دلیل ساختار اجتماعی سنتی، تنوع فرهنگی، قومی، زبانی و مذهبی که هر یک تاریخ طولانی خود-گردانی و خود-حکومتداری دارند، با یک نظام متمرکز ریاستی اداره شده نمیتواند. این را نیز باید بدانیم که یک دولت قوی و مقتدر الزاماً به معنای دولت متمرکز نمیباشد. چالش اصلی فراراه به میان آوردن حکومت مقتدر از بین بردن فاصله میان شهروندان و نهاد دولت است. این امر از طریق فشار، جبر و زور ممکن نبوده است. راه بدلیل دموکراتیک ساختن نهاد دولت در سطح محلات است.
اطلاعات روز: اگر دوام گفتوگوهای کنونی منجر به توافق صلح با طالبان شود، برای موفق شدن این توافق چه شرطهایی لازم است؟
صدر: موفقیت هر موافقتنامه به پابندی طرفین جنگ به تعهدات شان و همچنین رفع عوامل که طرفین را وادار به منازعه کرده است بستگی دارد. طرفین جنگ تا زمانی که منافع شان را در توافقنامهی صلح نبینند و انگیزههای کافی برای ماندن در توافقنامه نداشته باشند صلح را مراعت نمیکنند. افزون بر آن توافقنامه باید ضمانتهای لازم اجرایی را هم در سطح ملی و هم در سطح بازیگرای بینالمللی همچون قدرتهای بزرگ داشته باشد. خلع سلاح، رفع بسیج و ادغام جنگجویان در جامعه از اقدامات اساسی برای صلح است. اما صلح پایدار نیازمند از بین رفتن ساختارهای تولید کننده نابرابری، تبعیض و افراطیت میباشد. برای ایجاد صلح پایدار، بعد از حل سیاسی منازعه بایستی برای از بین بردن عوامل پسزمینهای و عوامل شدید کننده منازعه که در بالا تذکر دادم کار شود.