خبرنگار ناراضی

هادی دریابی
لغزیدن کوه، یک حادثه‌ است که پیش‌بینی آن خیلی سخت است. شاید هیچ‌کسی به فکرش نرسیده بود که ممکن کوه بلغزد و 2500 انسان را زیر آوار ‌کند. این حادثه که در نوع خود‌، سابقه ندارد، نه تقصیر دولت است و نه هم نشان ‌دهنده‌ی ضعف و مجبوریت مردم بدخشان!‌ برای بدخشان و بدخشانیان متأسفم! در غم‌شان شریکم و برای بازماندگان قربانیان این حادثه، صبر آرزو دارم! (صبر کردن خیلی سخت است). سیلاب اگر در شب بیاید، یک جوزجان غم و یک فاریاب ماتم به همراه دارد و یک سرپل قربانی از نوع بشر می‌گیرد. برای گرفتار شد‌گان در دام سیلاب نیز متأسفم. متأسف بودن یکی از خاصیت‌های قوی آدم‌های بی‌خاصیتی مثل من است. آدم‌هایی ‌که جز تأسف کاری از دست‌شان ساخته نیست. از این‌ها که بگذریم، همین باران و سیلاب کابل، یک رقم در ذهن آدم زمزمه می‌کند که این شهر‌ نیز آماده‌ی پذیرش قربانی سیل و آب‌های خشم‌گین هست. خوب جهات تحلیل این حوادث زیادند. عده‌ای چنین می‌پندارند که هرچه در افغانستان اتفاق بیفتد، بازتاب اعمالی است که مردم افغانستان انجام می‌دهند! یعنی دیروز یک نفر در حالی ‌که با سطل، آب خانه‌اش را به کوچه می‌ریخت، می‌گفت که او بیادر! سر ما غضب الایی نبیایه، سر که بیایه؟ ایقه ارام‌خوری و دروغ‌گویی و لچکی که ده افغانستان اس، والله ‌گه ده امریکایت باشه‌ (‌شاید دلش به خاطر نفوذ آب در خانه و ته‌کوی خانه‌اش، درد داشت).
یکی دیگه می‌گفت، شهردار کابل را باید سر خر سیاه چپه سوار کده و ده شهر بگردانیم که عبرت شهردارای بعدی شود! (از همان جنس اولی، ظاهراً به دلیل بند بودن راه به خاطر آب زیاد بود). یکی دیگه می‌گفت که خدا ای دو ازار و چارده ره ده قارش گرفتار کنه کت ازی بلاهایش! ای لعنتی نارسیده ایقه بلا آورده، ای که برسه چه خواد شد؟! گفتم، کاکا همین حالا در ماه پنجم 2014 قرار داریم. گفت خی ای سیلاب به خاطر چی اس؟ شاید به خاطر امی کاندیدا باشه! خدا خیره پیش کنه او بیادر! اینا رییس جمور ناشده ایقه بدبختی ده افغانستان آمده، که رییس جمهور شوه چه خواد شد؟! یکی که ظاهراً نامزد مورد نظرش یکی از دو نفر پیش‌تاز بود، گفت کاکا ای گپا چه ربطی به کاندیدا داره؟ برو یخن شارواله بگیر! شاید همی دقه ده دوبی باشه، شاید اَمْ ده کانادا! شاروالی که غمی ای‌ جویای تنگ و پر از مرداری ره نخوره، هیچ‌کس دیگه نمی‌خوره! مردم اَمْ که ماشاءالله خودت می‌فامی که چقه هوشیار و چالاکه! کاکا که به پندار خویش شهرداری را یک تشکیلات صدنفری فکر می‌کرد، گفت که ای بی‌چاره شاروال کت ازی صد نفر لنگ و لش خود ده کجا برسه؟ نوبتش رسید که از روی خشت‌های مانده شده در داخل آب، گذر کند که کرد. اما هم‌چنان با خود گفته می‌رفت! پشت سرش گل آغا شیرزی از داکتر عبدالله حمایت کرد. هیچ‌چه دیگه! هر نامزد‌ ناکام، حق دارد از یک نامزد نسبتاً کامیاب حمایت کند! اصلاً منطق جامع و مانع زندگی بر‌اساس همین حمایت‌ها استوار است. فرض کنید شما قصد دارید در دور بعدی، شهردار کابل را دیلیت کنید و یک شهردار دیگر انستال (نصب) کنید، اما وقتی با نامزدان موفق رفیقی نگیرید، آیا می‌شود؟ به طور مثال: شما می‌خواهید که یک خانه‌ آباد کنید! بر‌اساس وضع فعلی، خانه‌ را باید از اساس، پخته و مطمئن آباد کنید. یکی از رفیق‌های شما، به شما می‌گوید که از سیخ گول شرکت انحصاری گحیم رردیزی استفاده کنید، اگر شما از مشوره‌های دوست خویش استفاده نکنید، معلوم است که سیلاب اول در خانه‌ی شما می‌درآید. من خودم بارها شاهد بوده‌ام که سیلاب خیلی هوش‌مندانه اول به خانه‌‌های خام (خانه‌های فقرا) می‌درآید. باز هم شاهد بوده‌ام که هرجا سرمایه‌دار و خانه‌های پخته زیاد باشد، خدمات شهرداری هم همان‌جا‌ رخ می‌نماید! لابد شما هم مثل من فکر می‌کنید که به من چه؟ خدا کند شهردار در مواقع بحرانی، سیگار سیون استار بزند و قهوه‌ی برازیلی با شیر لیلی نوش جان کند! آری، به من هم هیچ‌چه! تا وقتی که جوی و جر و دریا، آشغال‌خانه‌ی ما باشند، دعا می‌کنم که شهردار کابل همین آقای نواندیش باشد! من که ذهنم در این روزها به هیچ‌چیز دیگر نمی‌رسد. فقط همین قدر خبر دارم که آقای کرزی برای هم‌دردی با بدخشانیان، امروز را عزای عمومی اعلان کرده و عزای عمومی به معنای درماند‌‌گی عمومی است!