- سیدضیا فرهنگ
از نوشتهی «منشی جامی» چنین استنباط میشود که برخلاف ادعای کتابهای درسی و اظهارات آقای غبار، هنگام قتل نادرشاه افشار، نورمحمد خان علیزایی -میرافغان- سرکردهی قشون افغان در محل حاضر نبود و در قندهار مشغول جمعآوری قشون جدید برای نادرشاه بود. در نتیجه احمد خان از موقع استفاده کرده، سرکردگی قوا را بهدست گرفت؛ چون هرات بهدست علیقلی خان، خواهرزادهی نادرشاه افشار بود (منشی جامی – ص 56). وی از راه تربت حیدریه و ترشیز و فراه به گرشک رفت. احمد خان برای رسیدن به گرشک به حدی عجله داشت که حتا توپهای زنبورکی را که از اردوی نادری به غنیمت گرفته بود، دوباره مسترد کرد؛ از نگاه تدارکاتی برایش مشکلات زیادی فراهم کرده و سبب کندی راهپیمایی او میشد. علت این عجله علاقهی او به دستیابی به خزانهای بود که برای نادرشاه میبردند و او میدانست که اگر کاروان مذکور از حدود قندهار خارج شود، بهدست حکمران نادری هرات افتاده و از دست خواهد رفت.
مسلم است که هدف احمد خان از بهدستآوردن خرانهی نادرشاه این بود تا توسط آن مصارف اولیهی دولت جدیدی که آرزوی تأسیس آن را داشت، تأمین کند و با همکاری اقوام در رد پای نادرشاه افشار که سیستم اداره و رموز عسکری او را با درایت و فراست طبیعیای که داشت بهدقت مطالعه کرده و آموخته بود تا راه هندوستان را در پیش گیرد. شاید مقصد منشی جامی از نوشتن مطلب مرموز «چاپاران … در خلوت حقایق احوال …. به خوانین درانی ظاهر نمودند.» این باشد که احمد خان برای خوانین پیشنهاد کرد تا بهدور او که در رأس یک لشکر مرکب از شانزدههزار جنگجوی مجرب و مجهز به اسلحهی سنگین قرار داشت، جمع شوند و کار را از همانجا آغاز کنند که مرگ نادر افشار به آن خاتمه داده بود، یعنی «حمله به هندوستان». مکتوبی که به عجله برای حسن خان افریدی (و یقینا برای بزرگان دیگری که در طول راه هندوستان قرار داشتند) فرستاد، نیز به همین منظور ارسال شده بود. در همین رابطه گندا سینگهـ در صفحهی 54 اثرش میگوید که مکتوب مؤرخ 15 جولای 1747 احمدشاه به هاشم خان افریدی (در صفحهی 31 او را حسین خان مینامد) توسط امیربیگ خان، معاون ناصرخان صوبهدار کابل به تاریخ اول سپتامبر به دربار دهلی فرستاده شد و اطلاع داده شد که عنقریب احمدشاه به هندوستان حمله خواهد کرد.
بغاوت اقوام بلافاصله پس از تختنشینی احمدشاه مبین آن است که در اول، امر رسیدن ناگهانی احمد خان در رأس یک قوای بزرگ، منظم و مجهز با توپهای سنگین آنها را غافلگیر کرده و تاب مقاومت را در خود ندیده تسلیم شدند، ولی چندی بعد تلاش کردند تا خود را منسجم ساخته، او را از میان بردارند که این حرکت طوری که در بالا گفته شد، در نهایت ناکام شد.
امپراتوری درانی و کشور افغانستان
در کتاب تاریخ
صنف دوازدهم آمده است: «ﺑﻌﺪ ﺍﺯ آنکه ﺍﺣﻤﺪﺷﺎﻩ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﻪ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺭﺳﻴﺪ، ﻧﻜﺎﺕ ﺫﻳﻞ ﺭﺍ ﺑﻪمثابهی
ﺍﻫﺪﺍﻑ ﻣﻬﻢ ﺟﻬﺖ ﺗﺸﻜﻴﻞ ﻳﻚ ﻧﻈﺎﻡ ﺑﺎﺛﺒﺎﺕ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺖ: ﺍﻭﻟﻴﻦ ﻫﺪﻑ ﺍﻭ بهﺟﻮﺩﺁﻭﺭﺩﻥ ﻭﺣﺪﺕ
ﻣﻠﻲ ﻭ ﺍﺣﻴﺎﻱ ﻣﺠﺪﺩ ﺩﻭﻟﺖ ﻣﺮﻛﺰﻱ ﺩﺭ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﺑﻮﺩ؛ ﻫﺪﻑ ﺩﻭﻣﻲ ﺍﻭ ﺗﺄﻣﻴﻦ ﺳﺮﺣﺪﺍﺕ ﻃﺒﻴﻌﻲ ﺍﺯ
ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺁﻣﻮ ﺗﺎ ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺳﻨﺪ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﻮﻣﻴﻦ ﻫﺪﻑ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﻓﺎﻉ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ
ﻫﻤﺠﻮﺍﺭ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩ» (ص 9).
آقای غبار میگوید که «احمد خان برای افغانستان آرمانهای زیادی در دل داشت» (احمدشاه
بابا… ص 45) و در اثر دیگرش، افغانستان در مسیر تاریخ، مینویسد: «رویهمرفته
احمدشاه در تشکیل مجدد افغانستان، مرهون خطمشی مؤسس و پیشقدم خود، میرویس خان
هوتکی، است. البته احمدشاه آن طرح ناکام را تکمیل کرد (ص 358). اما مطالعهی کتاب
تاریخ احمدشاهی نشان میدهد که احمدشاه خود را پادشاه یک کشور نه، بلکه شاه
شاهان به معنی اصلی کلمه میدید. یعنی او کسی بود که شاهان را نصب و عزل میکرد و
شاه آن شاهان بود. بهطور مثال میتوان از تفویض سلطنت خراسان به شاهرخ میرزا،
تفویض تخت دهلی به عالمگیر و یا تفویض سرداری بلوچستان به نصیر خان بلوچ یاد کرد.
علامت دیگری که نشان میدهد احمدشاه خود را شاه یک کشور نه، بلکه شاه چند کشور میدید
در مکتوبی که عنوانی عالمگیر پادشاه مغلی هند فرستاد و در آن او را «پادشاه
هندوستان» خطاب کرد (منشی جامی ص 312). درحالیکه در موافقتنامهای که بعدا با
همان عالمگیر امضا کرد، از خود بهعنوان «شاهنشاه گیتیپناه» یاد کرد، نه شاهنشاه
قندهار یا شاهنشاه افغانستان یا شاهنشاه کدام جای دیگر (منشی جامی ص 330). چنین مینماید
که او در پی ایجاد یک سلسلهی شاهی بود و با وجود رقابتهای قومی کوشید که بعد از
خودش امپراطوری درانی بدون چون و چرا به فرزندش تیمورشاه برسد؛ چنانچه در سال دهم
سلطنت و در اوج قدرت، طی یک محفل بسیار باشکوه و بزرگ در دهلی نام شهزاده تیمور را
از «تیمور میرزا» به «تیمور شاه» تبدیل کرد (منشی جامی صفحات 331 و 332). همچنان
در سال بیستوپنجم سلطنتش هنگامیکه شهزاده تیمور برای عیادت پدر مریضش از هرات به
قندهار آمد، شاه امر کرد که همه شاهزادگان و رجال دولتی، بدون استثنا از شاهزادهی
مذکور پذیرایی و «شرایط فدویت و بندگی بهجا آورند» (منشی جامی ص 588). از نگاه
احمدشاه این سلسلهی جدید سلسلهی درانی بود. چنان مینماید که برای احمدشاه،
ایل درانی به معنی افغان یا پشتون سُچه نبود و معنای فراقومی داشت که علایم آن در
دو جای کتاب به وضاحت دیده میشود. یکی در اعطای «خطاب مستطاب درانی بامیزایی» به
خیل کردتبار زعفرانلو و دیگری هم در اعطای خطاب درانی به بیاتها که در کتاب از
سرکردهی آنها به نام «احمدخان درانیبیات» یاد میشود (منشی جامی صفحات 236 و
259 ). اما به گمان اغلب موفق نشد این مفکوره را بالای بزرگان اقوام دیگر افغان
تحمیل کند و از ادامهی آن دست کشید.
سوالی که درینجا مطرح میشود، این است که اگر احمدشاه، شاه شاهان بود، پس حیطهی جغرافیایی که او خود را بدان منسوب میدانست کدام بود؟ شاید جواب این سوال را در ترکیب افواج و قشونی که او در کشورگشاییهای خود با خود همراه برده است بیابیم. منشی جامی در چند جا، این ترکیب را معرفی کرده است و میگوید که اینها در کل عبارت بودند از ابدالیان هرات، افغانهای شهر احمدشاهی (قندهار)، مهمندها، وردکها، یوسفزیها و گروهی از قزلباشان، گروهی از ازبکان، گروهی از مردم بلخ و سمرقند و سیستان و زابل و غلجایی و توخی و کابلی و تاجیک و قندز و امام و بغلان و بدخشان و جوانشیر و پشاور و اتک و ختک (منشی جامی صفحات 156، 183، 190، 295، 302، 350، 356، 359، 494، 515، 550، 552، 559 و 566).
از ترکیب بالا واضح میشود که احمدشاه مهد اصلی دولت و قدرت خود را در سرزمینهای میدید که یک قسمت بزرگ آن افغانستان امروزی را تشکیل میدهد و در اعتلای دولت او اسلاف اکثریت اقوامی که امروز در افغانستان زندگی میکنند، سهم گرفتند.
در مورد چگونگی نام افغانستان چنانچه گفته شده، این نام توسط احمدشاه درانی بر کشورش گذاشته نشده است. استفاده از این نام در کتابهای درسی ما و در آثار آقای غبار منحیث نام سلطنتنشینی احمدشاه نادرست است. این نام برای بار اول در سال 1801 میلادی یعنی 28 سال پس از مرگ احمدشاه در یک معاهدهی که بین دولت انگلیس و دولت ایران به امضا رسید، بر امپراطوری درانی گذاشته شد. قبل از آن این نام در آثاری که از قرن پانزده میلادی به بعد در دستاند، محل سکونت افغانها را نشان میداد. همانطوری که میگفتند ترکستان نام مناطق واقع در شمال افغانستان کنونی بود. پس از معاهدهی 1801 و سه معاهدهی دیگری که بین افغانان و انگلیسیها امضا شد (1839، 1855 و 1857 میلادی) نیز نام افغانستان را به خود اختیار کرد، ولی معلوم نیست که نام افغانستان بهصورت دقیق بر کدام سرزمین اطلاق شده بود. در معاهدهی گندمک (1879) امیر محمد یعقوب خان بهحیث امیر افغانستان یاد شده است. همچنان عبدالرحمن خان و حبیبالله خان سراج نیز از جانب انگلیس به صفت امیر افغانستان شناخته میشدند و اما جانب افغانی برای اولین بار 96 سال قبل، در عصر «شاه امانالله» اطلاق این نام را به تاریخ 20 حمل 1302 هجری شمسی مصادف به 10 اپریل 1923 میلادی با تصویب اولین قانون اساسی کشور (نظامنامه اساسی دولت علیهی افغانستان) بر کشور خود رسمیت داد.
از جمله شگفتیهای دیگر کتاب «تاریخ احمدشاهی» اشاره نکردن به لقب «بابا» است. منشی جامی در چند جا از عدالتخواهی احمدشاه و از اینکه در هر جا رعیت را به حضور پذیرفته و به شکایاتشان گوش داده و عدالت را برقرار میکرد، ذکر کرده است؛ ولی از اینکه مردم به او لقبی داده باشند، چیزی نمیگوید و این با ادعای آقای غبار (احمدشاه بابا ص 56) مغایرت دارد. موضوع دومی که منشی جامی از آن در هیچ جا یاد نمیکند، علاقهی شاه به شعر و شاعری است. او بارها از علاقهی احمدشاه به شکار، به سیر و سیاحت، به اسبسواری و به دایرکردن مجالس شبنشینی با فقهها و علمای دین یاد میکند، ولی نه از شاعربودن شاه چیزی میگوید و نه نمونهای از شعر او را در کتاب خود میآورد.