عیسا قلندر
مردم افغانستان در حال حاضر به دو طبقه تقسیم میشوند. طبقهی مقامات و بزرگان و طبقهی عام. طبقهی مقامات و بزرگان مشمول (مقامات عالیرتبهی دولتی، ثروتمندان بزرگ، رهبران قومی، کارتلهای مافیایی و علمای بزرگ و بیخاصیت) میباشد و بقیه مردم عاماند. طبقهی مقامات و بزرگان وقتی از جایی به جای دیگری میروند، با لشکری از محافظین مسلح میروند. 95 درصد این مقامات دستکم یک کوچه را بند انداختهاند. اطراف خانه، دفاتر و مهمانخانههایشان هم دیوار کانکریتی کشت کردهاند. عمر این طبقه از بسیاری از ورزشکاران طولانیتر است. چرا که ورزشکاران در هر کجای این کشور که باشند، با خطر جنگ، حملهی انتحاری و انفجار ماین روبهرویند. اما مقامات تا جایی که جا دارد، از این خطرات دراماناند. ضمن اینکه جمعی از این طبقه شب و روز پای گوشمان داد میزنند که از مرگ فراری نیست و هرجایی که مُردید، حتما تقدیر الهی بوده. متأسفانه ما هم مقصریم، چون باور کردهایم که از مرگ فراری نیست و مرگ براساس مشیت الهی سراغ ما میآید. درحالیکه خودشان پشت دیوارهای کانکریتی قایم میشوند و هیچکسی هم از آنها نمیپرسد که شما چرا از مشیت الهی فرار میکنید؟
حالا با این دستهبندی، بیایید برویم سراغ ذات اصلی و تظاهرهای دروغین طبقهی مقامات و بزرگان مملکت. شاید تا حالا صدها بار از زبان اشرف غنی و مقامات دیگر شنیده باشید که حملات تروریستی را محکوم میکنند. شاید دهها بار اتفاق افتاده باشد که مقامات افغانستان با رفتن به خانهی قربانیان حملات تروریستی، با خانوادهی آنها ابراز همدردی کرده باشند. عدهای این همدردیها را ستایش میکنند و از این طبقهی دورو، متشکرند. عدهای هم این کارها را تظاهر به همدردی میخوانند و معتقدند که فریبی بیش نیست. این دسته استدلال میکنند که نیروهای امنیتی افغانستان توانایی سرکوب و نابودی کامل تروریستان را دارند، اما مصلحتهایی وجود دارد که رهبری حکومت به نیروهای امنیتی افغانستان اجازهی این کار را نمیدهند. نه تنها به نیروهای امنیتی اجازهی سرکوب و نابودی تروریستان را نمیدهند که در بسا موارد، با تروریستان همکاری هم میکنند.
در میان انبوه از رویدادهای تروریستی، حمله بر دفتر روند سبز افغانستان به رهبری آقای امرالله صالح که فعلا معاون اول ستاد انتخاباتی دولتساز است، ویژه است. آقای صالح از این حمله جان سالم بهدر برده و شاید یکی-دو خراش کوچک برداشته باشد، اما 20 انسان در این حمله کشته شدند و 50 تن دیگر هم زخمی. مقامات افغانستان پیش از اینکه به فکر کشتهشدهها و خانوادههای داغدار شان بیفتد، با شادمانی قابل ملاحظه از سلامتی آقای امرالله صالح خبر دادند. وقتی میگویم این حمله ویژه است، به همین خاطر است. حمله بعد از چند ساعتی تمام شد. مهاجمان از پا درآمدند. اما مقامات و بزرگان افغانستان قبل از اینکه برای قربانیان اشک تمساح بریزند، به دیدار آقای صالح شتافتند. چرا چنین است؟
حقیقت مسأله همان تظاهر به همدردی و آه و افسوسهای دروغین است. برای مقامات مهم نیست که چند نفر کشته میشوند و این افراد متعلق به کدام دین و مذهب و قوم و قبیلهاند. بلکه از نظر آنها، این قربانیدادنها برای رسیدن به فردای بهتر الزامی است. اما کدام فردای بهتر؟ با چه ضمانتی؟ جواب این سوالها دوباره تظاهر و دروغ است: «فردایی که در آن همه در یک فضای برابر و برادرانه، برای آبادی کشور بکوشند.»
بسیاری از مقامات در این ریاکاریها چیره و خبره شدهاند. مدام احتیاط به خرج میدهند. هنگام ابراز همدردی، قیافهی ماتمزدهها را بخود میگیرند تا کمتر ساختگی بهنظر برسند. اما آنهایی که تازه به دوران رسیده، خواسته یا ناخواسته، پرده از چهرههای دروغین رهبران حکومتی و قومی برمیدارند. یکی از این تازه به دورانرسیدهها، آقای حمدالله محب است. او در تویترش نوشته است «خوشحالم که برادرم امرالله صالح را بهرغم حملهی پیچیده/ گستردهی امروز، سالم و باروحیه میبینم.» حتا حمله به جان صالح برادرش را محکوم نکرده است. آنقدر از زندهبودن صالح شادمان بوده که اصلا لازم ندیده است در حد یک تظاهر و دروغ هم که شده، با کشتهشدههای این حادثه ابراز همدردی کند و برای زخمیها شفا و سلامتی آرزو کند. من شخصا از این بابت از آقای محب متشکرم. او احساس واقعیاش را بیان کرده. برای آنها مهم نیست کجا آماج حمله قرار گرفته، چند نفر کشته و چند تن دیگر زخمی شده، مهم این است که بالای چه کسی حمله شده. آیا همکاران و رفقایشان سالماند؟ اگر سالماند، گور بابای بقیه. بگذار کشته شوند، بگذار زخم بردارند. بگذار آمار کشتهها و زخمیها دورقمی شوند، سهرقمی شوند، مگر چه میشود؟ هیچ. آنها همچنان مقام و بزرگ و رهبر باقی خواهند ماند. با موتر زرهی و لشکر مسلح تردد خواهند کرد. در پناه دیوارهای کانکریتی معیشت خواهند کرد. کوچهها را بهروی غیر خواهند بست. خانوادههایشان هم که در بیرون از کشور مصروف زندگی و تحصیل و عیش و عشرت است. پس به درد بگو تا میتوانی بر مردم ببار. زنجیر از پای رنج برهان که منزلت ما در افتادن مردم با رنج است. اما اگر به کوچه و خانهی ما نزدیک شدی، با مرمی سوراخت میکنیم ای درد! ای رنج! از ما و عزیزان ما دور باش. بقیه چون شیر مادر حلالت باد!