زهرا نادر
رسانهها و تولیدات فرهنگی در مقابل ارزشها و ایدلوژی حاکم بر یک جامعه بیطرف نیستند. رسانهها یا در خدمت گسترش و سازماندهی ارزشهای حاکم جامعه قرار دارند یا در جهت مقابل، به مخالفت به آن میپردازند. بیشتر رسانههای افغانستان رویکرد اولی را برگزیدهاند. شاید از این جهت که در همسویی با ارزشهای حاکم، منفعت اقتصادی این رسانهها نهفته است. در جامعهای که نابرابریهای اجتماعی از جمله نابرابری جنسیتی به شکل حاد آن وجود دارد، رسانهها بهطور عموم و تولیدات فرهنگی بهطور خاص در خدمت قدرت و ایدیولوژی حاکم قرار دارند.
برخی از مخاطبان شبکه خنده بر این باورند که این برنامه انعکاسدهندهی واقعیتهای روزمره و مشکلات مردماند. این درست است که این برنامه تا حدی واقعیتهای اجتماعی جامعهی ما را به تصویر میکشد؛ اما این برنامه در نحوهی روایت و چگونگی به تصویر کشیدن واقعیتها بیطرف نیست، بلکه در تمامی این موارد، اصول مردسالاری را رعایت میکند. به این روش، ارزشهای سنتی و زنستیزانه در متن یک محصول فرهنگی بازتولید میشود و در نتیجه بر طرز دید و گویش جامعه تأثیر میگذارد. به هدف تکمیلکردن این نوشته، سری زدم به کانال یوتیوب شبکه خنده و یک کلمه جدید آموختم: لَچَر (زنت لَچَر واریست)، گوگل میگوید: لَچَر یعنی آدم فرومایه و پست، کثیف، چرکآلود. البته گوگل اشارهای به کاربرد آن برای زنان ندارد!
ما رسانهها را مدافعین آزادی بیان و دموکراسی دانسته، کمتر کارکردشان را به چالش میکشیم. اما این سوال باید پرسیده شود که رسانههای افغانستان چه ارزشهایی را تبلیغ میکنند؟ پاسخ را باید در محتوای تولیدشده توسط رسانهها یافت. رسانهها مردم را از اوضاع و احوال کشور و جهان باخبر میکنند. به آنان میگوید چه اتفاقاتی افتاده، چرا و چگونه؟ چطور میشود آن را درک کرد؟ و چه باید کرد؟ در کنار خبردهی، رسانهها به مخاطب خط فکری میدهند، این که کدام بُعد یک موضوع مهم است، کدام موضوع توهین آمیز است، کدام موضوع خندهدار است و موارد بسیاری که رسانهها آن را برای ما معنا کرده، کاربرد آن را به ما میآموزاند. بنابراین رسانهها در شکلدهی به جهانبینی مردم و تولید معنا و زبان نقش بسیار مهمی دارند.
رسانهها به ما میآموزند که چطور از زبان و ادبیات برای بیان نظریههایمان استفاده کنیم. مثلا در یک قسمت از شبکه خنده شنیدم که مردی به پسرش گفت: «مادرتَ به چَند روپه گرفتم؟»[1] تا قبل از دیدن این برنامه، شاید بسیاری نمیدانستند که چنین سوالی را میشود اینگونه مطرح کرد یا راجع به آن فکر کرد. در یک قسمت دیگری از این برنامه شنیدم که مردی به پسرش گفت: «زنتَ نمایش میتی؟ زنتَ به مردم نشان میتی؟ غیرت نداری!»[2] این جملات بیشتر از هر چیزی، مرا به یاد بیلبورد تبلیغات آن ملای هراتی انداخت. مشابهتهای زیادی بین این ملا و رویکرد شبکه خنده به موضوع زنان وجود دارد: هر دو به دنبال توجه و مخاطباند، هر دو قدرت و جایگاه اجتماعی دارند و هر دو در تلاش کالاییساختن زناناند. یکی خیلی مستقیم زنان را شی و ملکیت دانسته، پوشش او را به غیرت مردان نسبت میدهد، دیگری غیرمستقیم و در لفافه، از مردان میخواهد که غیرت داشته باشد و زن خود را به نمایش نگذارند. یک نمونهی جالب از روایت زنستیزانهی شبکه خنده را میتوان در فصل ششم، قسمت سوم پیدا کرد.[3] در این بخش که گویا گرانی گاز در کابل مورد انتقاد است، کپسول گاز در لباس زن به نمایش در آمده است. من از خلاقیت این طنزنویس متعجب شدم! فکرش را بکنید در میان این همه ایده و سوژه، او زن را برای تصویردهی به گرانی گاز استفاده میکند! چنین خلاقیتی نمیتواند به طنزنویس وحی شده باشد. این تصور و تجسم عینی آن در شبکه خنده، ریشه در تفکر مردسالار و زنستیز طنزنویس و جامعهی او دارد که زن را شی میبیند و بر او قیمت میگذارد. تنها یک تفکر سنتی و عقبافتاده میتواند جوهر انسانی زن را با شی مقایسه کند، مقایسهای که چیزی جز تحقیر برای زنان به همراه ندارد.
در اغلب روایتهای این برنامه از زنان، تلاش شده تا زنان بیعقل ثابت شوند. در راستای اثبات این موضوع است که میبینیم زنان بهدلیل حق انتخابشان (لباس، آرایش، کار، تحصیل، شوهر) مورد تمسخر قرار میگیرند و به علت فرار از خشونت خانگی فاحشه و قاتل معرفی میشوند. نزاع بین خشو و عروس (خشونت زن علیه زن)، مشکل شخصی زن دانسته میشود و هیچ اشارهای به نظام مردسالار و عرف جامعه نمیشود. مشکل خشو و عروس در شخص خشو یا عروس بهعنوان یک فرد نیست، بلکه در ارزشهای سنتی یک جامعهی مردسالار است که بر حفظ این رابطه تأکید میکند.
به باور من، یک کمدی پیشرو باید جهانبینی مخاطب را مورد سوال قرار دهد و به او گزینهای غیر از مردسالاری را پیشکش کند؛ گزینهای که طرح آن در جامعه جسارت بخواهد. انتقاد به محرومیت زنان از حق تحصیل و کار، باید از جمله موضوعات عادی چنین گزینهای باشد. برنامههای تولیدشده با چنین دیدگاهی، باید ارزشهایی را که خواستار محرومیت زنان از حقوق انسانیشان هستند، به استهزا بگیرد و بر ضرورت حقوق مساوی برای زن و مرد تأکید کند.
یکی از انتقادهای اصلی من این است که چرا شبکه خنده زنان را از نقش گرفتن در کمدی محروم کرده است. با چه درکی از زنبودن، کمدینهای مرد روایتگر داستان زناناند؟ برای درک و روایت واقعیتهای زنانه باید آن را تجربه کرد. مردی که هرگز مانند یک زن از سوی شوهرش تحقیر و لتوکوب نمیشود، زندانی چهاردیواری خانه نیست، از حق آزادی انتخاب محروم نیست، اختیارش به دیگران نیست، چطور میتواند راوی داستان زنان باشد؟ از یک طرف مردان، نقش زنان را به خانهداری و اولادداری محدود میکنند و از سوی دیگر، با افتخار به نمایندگی از آنان برمیخیزند! میخواهم تأکید کنم که مسألهی زنستیزی در کمدی با شمولیت زنان در کمدی ختم نمیشود. تا زمانی که پیروی از ارزشهای محافظهکار و مردسالار در تولید برنامههای کمدی اصل باشد، حضور کمدینهای زن نیز نمیتواند از زنستیزی این برنامهها بکاهد. محتوای زنستیزانه، زنستیز خواهد بود، حتا اگر از قلم طنزپرداز زن تراوش کند و از زبان کمدین زن جاری شود.
من طنزپرداز نیستم، اما بهعنوان یک زن علاقهمند به فرهنگ که موضوع زنان در افغانستان یکی از دغدغههای فکری اوست، نمیتوانم زنستیزیهای آشکار برنامهی شبکه خنده را نادیده بگیرم. من به اهمیت فرهنگ و تولیدات فرهنگی از جمله برنامههای کمدی و جایگاه آن در جامعهی افغانستان واقفم. مرگ آصف جلالی، گستردگی محبوبیت کمدی را در میان مردم افغانستان نشان داد. نقش طنزپردازان و کمدینها از آن جهت مهم است که آنان بر جهانبینی، گویش و عملکرد جامعه تأثیر میگذارند. برنامههای آنان بخشی از خوراک فکری جامعه ماست.
اگر به گفتهی سخیداد هاتف، طنزپرداز و کمدین باید «با ذوق جاری در جامعه همآهنگ» باشد، ذوقی که اصولا زنستیزی را در هر نوع و قالب آن میپسندد، آنگاه آیا میتوان آنان را در ترویج زنستیزی در جامعه بیگناه دانست؟ به باور من، دیدگاهی که زنستیزی طنزنویس و کمدین را نتیجهی زنستیزی جامعه و مخاطب میبیند، تأثیر ذوق طنزپرداز در تعیین و تغییر ذوق جامعه را نادیده میگیرد. طنزپردازان و کمدینها بهعنوان معلمان جامعه در سازماندهی و ترویج ارزشهای محافظهکار یا پیشرو نقش بازی میکنند. علاوه بر آن، طنزپرداز مانند دیگر نیروهای اجتماعی، از خود جهانبینیای دارد که مطابق به آن در جامعه فعالیت میکند؛ سادهلوحانه خواهد بود اگر تولیدات فکری، جهتگیریهای اجتماعی و عملکردهای او را به پای «ذوق جاری جامعه» بنویسیم. یک طنزپرداز و کمدین آگاه میتواند افکار کهنه و زنستیزانهی مخاطب را به چالش بکشد و او را به بازبینی این افکار تشویق کند.
در شرایط
کنونی اما، برنامههای کمدی در افغانستان، ارزشهای کهنه، سنتی و مردسالار نسبت به
زنان را در لباس طنز به تصویر کشیده، آن را تبلیغ میکنند. چنین برنامههایی نهتنها
در بهبود وضعیت زنان نقشی بازی نمیکنند، بلکه روند زنستیزی و خشونت کلامی در
جامعه را گسترش میدهند. زنستیزی بهعنوان بخشی از ذات انسانی با انسان زاده نمیشود،
بلکه در اجتماع کسب میشود. از اینرو، زنستیزی در جامعهی ما، مانند دیگر پدیدههای
اجتماعی نقطهی آغاز و پایانی دارد. شاید تا از میان برداشتن زنستیزی در جامعهی
ما راه درازی در پیش باشد، اما این مبارزه باید به پیش برده شود. افشای ماهیت زنستیزانهی
برنامههای فرهنگی، ابتداییترین قدم در این مسیر خواهد بود.
[1] عنوان در یوتیوب «برای اولین بار عروسی یک جوان با بالون گاز»
[2] عنوان در یوتیوب «شبکه خنده – فصل ۶ – قسمت ۰۳- بخش اول» (از دقیقهی 10:26)
[3]عنوان در یوتیوب «برای اولین بار عروسی یک جوان با بالون گاز»