نویسنده: مارگارت والترز
انتشارات: آکسفورد
مترجم: معصومه عرفانی
بخش بیستم
اوایل قرن نوزدهم میلادی: زنان اصلاحگر-6
با این حال، بعضی نامههای بهجا مانده از او به مادرش، به گونهای تاثیرگذار و غیر منتظره، اشتیاق و رضایت او را نسبت به انتخاب خودش برای داشتن زندگی مستقل نشان میدهد:
«کاملاً برایم قابل انتظار است که گاهی هر دو احساس کنیم که من وظیفه ام را به عنوان دخترت ادا نکرده اما میدانم هر دو به هم یادآوری خواهیم کرد که من اکنون به همان اندازهی هر کدام از پسران تحصیلکرده ات با شغلی مناسب، یک شهروند واقعی و کامل هستم».
شاید بتوان گفت تا حدی قابل درک است که مارتینو احتمالاً هرگز با تضاد میان آرمانهایش و ایدهی رفتار مناسب زنانه در آن زمان، کنار نیامد. در 35 سالگی به او پیشنهاد سردبیری یک گاهنامهی اقتصادی داده شد که پذیرش این موقعیت به معنای پول، نفوذ و اعتبار و به یک معنا، نقطهی اوج بلندپروازیهای خودش و آرزوهایش برای زنان بود. او برای تصمیمگیری در این مورد مردد بود اما رسیدن نامهای مبنی بر مخالفت خانواده از برادرش باعث شد –شاید تا حدی با آرامش خیال- این فرصت را رد کند. پس از آن مارتینو شروع به نوشتن رمانی ارزشمند کرد که به گونهای غیر مستقیم، نه تنها ترسها، امیدها و تردیدهای خودش بلکه مشکلات و سردرگمیهایی که هنوز بسیاری از معاصران زن او را درگیر میکرد در آن کتاب به تحلیل گرفته بود.
در سالهای میانی دهه 19 میلادی، گروههای متعددی از زنان به آهستگی اما تاثیرگذار، برای آوردن اصلاحات در مسایلی مشخص از جمله گشودن زمینههایی جدید برای زنان دیگر، کار میکردند. به عنوان مثال، فرانسس پاورکوب، با خشم از روزهایی که در مدرسهی گرانقیمت شبانه روزی در بریتون که در آن درس خوانده بود یاد میکند. او ادعا میکند که آن مدرسه، کاملاً نامناسب بود: شاگردان با سر و صدا دور میزها در یک اتاق جمع میشدند؛ پیانویی در طبقهی بالا نواخته میشد و در طبقهی پایین تعداد زیادی از دختران در یک اتاق درس میخواندند و به سوالهای معلمهای خود که همه زن بودند جواب میدادند. او میپذیرفت که تجربهی او کاملاً در آن زمان معمولی بود و باور داشت که مدارس احتمالاً در دوران مادربزرگش تا حد زیادی بهتر از مدارس در دوران او بودند و آموزش دختران نیاز فوری به اصلاحات اساسی و پیشرفت داشت. با این حال، او برخلاف آغاز ناامیدکننده اش در آن مدرسه، به تلاش ادامه داد تا در نهایت توانست تبدیل به نویسندهای متنهای زنده، تاثیرگذار و اندیشمندانه شود. نوشتههای او نه تنها در مورد تحصیلات دختران بود، بلکه دشواریهای دیگری را نیز در بر میگرفت که هم زنان متاهل هم زنان مجرد با آن روبرو بودند.
او یک سخنور خوب بود و گفتههای او در مورد جایگاه زنانی که در ازدواجهای ناکامی به دام افتاده بودند را میتوان به عنوان نمونهای در نظر گرفت. او نوشت «از ما برای جمعکردن گردن کلفتان مستی که تلو تلو خوران از میخانه به سمت خانههایشان میآیند استفاده میشود»؛ همان کسانی که به همسران تیرهروز خود تجاوز و توهین میکنند. اما «چهکسی حتی میتواند تصور کند که ممکن است یک مرد تحصیلکرده و با اصل و نصب با شغلی آبرومند نیز در چنین خشونت و رفتارهای وحشیانهای گناهکار باشد؟». او گاهی به سمت احساسات سنتی کشیده میشود:
«ما میخواهیم درک زنان از قانون عشق، درک مردان از عدالت را تکمیل کند. ما میخواهیم فضیلت الهام بخش زنان و برانگیختگی درونی شان، قوانین اخلاق مردان را تکمیل کند… ما میخواهیم نبوغ او برای پرداختن به جزئیات، نازکی او نسبت به رنج و سالخوردگی، درک او از دوران کودکی…»
به عنوان روزنامهنگاری خوشنام و تاثیرگذار، او از ایدهی آموزش همگانی و جامع برای دختران حمایت کرد و در دفاع از «قانون دارایی زنان» تبلیغ میکرد. با این حال او با تاکیدی بیش از حد بیان میکرد که فمینیسم برای او هیچ وقت مسالهای شخصی نبوده است: «اگر در میانسالی من یک زن فعال حقوق زنان باشم، به این دلیل نیست که من شخصاً دشواریهای زندگی زنان را تجربه کرده ام».
فصل پنجم
اواخر قرن نوزدهم: زنان مبارز-1
تنها در نیمهی دوم قرن نوزدهم میلادی بود که چیزی شبیه به «جنبش واقعی» زنان آغاز به پیدایش در انگلستان کرد. این جنبش به طور خاص، در اطراف بارابارا لی اسمیت و گروهی از دوستانش که بعدها –پس از برگزاری یکی از جلسات اولیه شان- به عنوان «زنان میدان لانگهام» شناخته میشدند، شکل گرفته بود. این گروه، مبارزات سازمان یافتهتر در در مورد مسایلی که پیش از آن به خوبی تعریف شده بودند آغاز کرد: نیاز فوری و اساسی زنان به تحصیلات بهتر، افزایش فرصتهای زنان برای اشتغال، و همچنان بهبود جایگاه قانونی زنان متاهل.
به نظر میآمد این زنان بیشتر در واکنش علیه آنچه تعریفی محدود از زنانگی بود و نظریهی عرفی در این زمینه و فشارها برای تعیین «محدودهی مناسب فعالیت زنان» گرد هم آمده بودند. یک زن با فضیلت و با نجابتی قابل ستایش در دورهی ویکتوریا، اغلب با انفعال کامل برابر دانسته میشد. زنی از طبقهی متوسط که مجبور بود خودش برای زندگی اش کسب درآمد کند، ممکن بود آنقدر خوششانس باشد که موقعیتی با دستمزد خیلی کم به عنوان یک معلم خانگی به دست بیاورد، اگرچه خودش بهرهی چندانی از تحصیلات و آموزش نبرده باشد. برای زنان موقعیتهای شغلی اندکی وجود داشت.