اطلاعات روز

پنج سال بعد در کجا خواهیم بود؟

«چه خواهد شد؟» اگر از مردم افغانستان بخواهید که چند قلم از پرسش‌های اساسی خود را با شما در میان بگذارند، این یکی (چه خواهد شد؟) شاید نخستین و مهم‌ترین پرسش‌شان باشد. این وضعیت تا چه وقت ادامه خواهد یافت؟ آیا تغییری رخ خواهد نمود؟ کی؟ در چه شکلی و در چه دامنه‌یی؟

پاسخ مطمئنی که هر کس می‌تواند به این سؤال بدهد این است: «نمی‌دانم؛ خدا می‌داند». اما این پاسخ به همان اندازه‌ که درست و بی‌خطر است، بی‌فایده هم هست؛ چون عاری از هر تلاشی برای فهمیدن چشم‌انداز آینده‌ی این ملک است. این نوشته سعی می‌کند از این «نمی‌دانم» فراتر برود.

اما چرا پنج سال؟ چرا نپرسیم که مثلا دو سال بعد در کجا خواهیم بود؟ یا ده سال بعد در کجا خواهیم بود؟

انتخاب بازه‌ی زمانی «پنج سال» فقط یک دلیل دارد و آن این است: در سال جاری و سال آینده‌ی میلادی بعضی از کشورهای مهم جهان و منطقه انتخابات‌های مهمی برای تعیین حکومت‌ها و پارلمان‌های بعدی خود دارند. امریکا، پاکستان، اتحادیه اروپا، روسیه، اوزبیکستان، هند، اوکراین و مصر از این جمله‌اند. بسیاری از اداره‌ها (Administrations) یا حکومت‌های موجود در جهان هنوز در کار سبک و سنگین‌کردن روابط خود با طالبان هستند. برای گروه بزرگی از این حکومت‌ها جنگ اوکراین هنوز عمده‌ترین چالش سیاست خارجی‌شان به شمار می‌رود. در طی پنج سال آینده، این کشور‌ها فرصت خواهند داشت که یک دور چهار یا پنج‌ساله از مدیریت داخلی و بین‌المللی احزاب و گروه‌های پارلمانی خود را به آزمون بگذارند و به‌سوی انتخابات کلان بعدی خود بروند. البته در امریکا و اروپا معمولا رسم نیست که وزارت خارجه‌ی جدید در حکومت جدید به طرح سیاست‌های کاملا متفاوت یا متضاد با طرح‌های استراتژیک حکومت‌های قبلی بپردازد. با وجود این، گاهی که نامزدهای انتخاباتی و گروه‌های پارلمانی از سیاست‌های جاری در حکومت خود شدیدا ناراضی هستند، سعی می‌کنند در وقت انتخابات و پس از پیروزی در انتخابات سیاست‌ها و رویکردهای جدیدی در حوزه‌های داخلی و بین‌المللی معرفی کنند. به همین خاطر، پنج سال آینده را می‌توان به‌عنوان یک چارچوب معقول برای بعضی دگرگونی‌ها یا تصمیم‌های مهم برگرفت.

چه خواهد شد؟

در میان سناریوها یا پاسخ‌هایی که در برابر این سؤال مطرح می‌شوند، یک سناریو بسیار نامحتمل است: حمله‌ی یک کشور خارجی بر حکومت طالبان. ما در گزارشی دیگر توضیح دادیم که چرا این احتمال تقریبا صفر است. از این سناریو که بگذریم، چهار سناریوی دیگری که شهروندان افغانستان در موردشان سخن می‌گویند، این‌هایند:

یک، فروپاشی امارت

حکومت طالبان تا پنج سال آینده به‌خاطر اختلافات درونی خود از هم فرو خواهد پاشید. طبق این سناریو، هرچند طالبان سعی می‌کنند خود را یکپارچه و متحد نشان دهند، هر روز که می‌گذرد نزاع‌های درونی‌شان قوی‌تر و روشن‌تر می‌شود. دو طرف عمده‌ی این نزاع را طرفداران ملا هبت‌الله در قندهار و اردوی حقانی‌ها در پایتخت تشکیل می‌دهند. این نزاع فرصتی فراهم خواهد آورد که جبهات مخالف طالبان به‌صورت مستقل یا از طریق همکاری با یکی از جناح‌های طالبان بعضی از مناطق استراتژیک کشور را با فشار نظامی از چنگ طالبان بیرون بیاورند.

دو، اتحاد و استحکام بیشتر

حکومت طالبان در پنج سال آینده قوی‌تر و محکم‌تر خواهد شد. بر اساس این دیدگاه، طالبان با غلبه بر اختلافات درونی خود در این مدت هم باقی‌مانده‌ی مقاومت در داخل کشور را سرکوب خواهند کرد و هم بازیگران  بین‌المللی را متقاعد خواهند ساخت که با طالبان وارد تعاملات گسترده‌تر شوند.

سه، غلبه‌ی تندروان

جناح تندرو طالبان در پنج سال آینده بر جناح معتدل طالبان غلبه کرده و اعضای میانه‌رو این گروه را به انزوای کامل خواهند راند. در این،صورت، حکومت طالبان همان مسیری را در پیش خواهد گرفت که در دهه‌ی نود میلادی طی کرده بود. این وضعیت فشارهای بین‌المللی (در شکل تحریم‌های اقتصادی و سیاسی) بر طالبان را افزایش خواهد داد و حکومت طالبان را ضعیف‌تر و نادارتر از امروز خواهد ساخت. چنین وضعیتی کنترل نظامی طالبان بر سراسر کشور را سست خواهد کرد و به کشورهای قدرتمند عضو شورای امنیت سازمان ملل انگیزه خواهد داد که دوباره به حمایت از مخالفان طالبان و سناریوهای تغییر رژیم در افغانستان فکر کنند.

چهار، کامیابی عمل‌گرایان

جناح عمل‌گراتر و معتدل‌تر طالبان (با حمایت بعضی کشورهای قدرتمند منطقه و جهان) تندروان را به حاشیه خواهند راند و بعضی از مهم‌ترین اصلاحات مورد مطالبه‌ی جامعه‌ی جهانی را اجرا خواهند کرد. در آن‌صورت، راه برای تعامل با طالبان و حتا به رسمیت‌شناختن حکومت‌شان هموار خواهد شد. در نتیجه، حکومت طالبان در شمار یکی از حکومت‌های نرمال بین‌المللی در خواهد آمد.

از میان این چهار سناریو (فروپاشی از درون، اتحاد و استحکام بیشتر، غلبه‌ی تندروان، کامیابی عمل‌گرایان)، سناریوی اول، یعنی فروپاشی حکومت طالبان از درون بعید به نظر می‌رسد. پاکستان، به‌عنوان بازی‌گردان اصلی در حکومت طالبان، به احتمال قوی اجازه نخواهد داد که شکاف‌های درونی طالبان به فروپاشی حکومت این گروه بیانجامد. این عبارتِ «پاکستان اجازه نخواهد داد» شاید برای بعضی قدری غریب و متصل به تئوری توطئه به نظر بیاید؛ اما واقعیت آن است که حتا امروز که طالبان خود حکومتی دارند، هنوز پاکستان پایگاه اصلی‌شان است و هیچ چهره‌ی سیاسی طالبان نخواهد توانست با ابراز مخالفت با پاکستان موقعیت خود در ساختار «امارت» را با خطر مواجه کند. پاکستان با بازی سیاسی جناح‌های مختلف طالبان تا آن‌جا راه خواهد رفت که اصل حکومت طالبان با خطر فروپاشی روبه‌رو نشود. اگر کار به فروپاشی برسد، قطعا جناح نامطلوب‌تر برای پاکستان را از میان برخواهد داشت.

سناریوی دوم (اتحاد و استحکام بیشتر در درون طالبان) نیز بعید به نظر می‌آید. طالبان حتا اگر بتوانند همین مقاومت‌های مسلحانه‌ی اندک جبهاتی چون «جبهه‌ مقاومت ملی» و «جبهه‌ آزادی» را کاملا سرکوب کنند، بعید است که بتوانند در درون خود به اتحاد بیشتر برسند. حذف مخالفان بیرونی، گرایش‌های قبیله‌یی -در هیأت سهم‌خواهی- را در درون طالبان تشدید خواهد کرد. مخصوصا اگر جناح‌های قبیله‌یی پرنفوس در درون طالبان احساس کنند که به سهم لازم و کافی از قدرت سیاسی و بهره‌مندی مالی نرسیده‌اند، جنگ سهامداران طالب بر سر غنیمتی به‌نام افغانستان تشدید خواهد شد و جلو مستحکم‌ترشدن اتحاد سیاسی طالبان را خواهد گرفت.

از میان دو سناریوی دیگر، غلبه‌ی تندروان یا کامیابی عمل‌گرایان، غلبه‌ی تندروان محتمل‌تر به نظر می‌آید. این چند دلیل دارد:

دلیل اول بر قوت این احتمال همان نقش پاکستان است. پاکستان اجازه نخواهد داد که «عقلای» میانه‌رو یا عملگرای طالبان در افغانستان حاکم شوند و راهی برای اصلاحات یا کاهش درگیری میان پشتون‌ها و اقوام دیگر افغانستان بجویند. پاکستان دوست ندارد طالبان اصلاح شوند و گرایش‌های ملی قوی پیدا کنند. نیز، برای پاکستان هرچه گرایش به ناسیونالیسم پشتونی دو طرف خط دیورند در برابر ایدئولوژی جهان‌وطنی اسلامیستی کمرنگ‌تر شود، بهتر است. برای داغ نگه داشتن تنور اسلامیسم جهان‌وطن و سردکردن آتش گرایش‌های ناسیونالیستی پشتونی در داخل خاک پاکستان، لازم است که طالبان هرچه کم‌تر ناسیونالیست باشند و هرچه بیشتر مسلمان تندرو. این رویکرد البته برای پاکستان بی‌هزینه نیست. رشد اسلام‌گرایی خلافت‌خواه و امارت‌طلب در مناطق صوبه‌سرحد پاکستان می‌تواند دست تحریک طالبان پاکستان (تی‌تی‌پی) را قوی‌تر کند. تی‌تی‌پی همین اکنون حکومت مرکزی آن کشور را به چالش می‌خواند. اما این معضل راه‌حل دارد. راه‌حلش همان است که پاکستان در یکی-دو ماه اخیر دنبال آن بوده است: از یک‌سو، از طالبان می‌خواهد که اعضای تی‌تی‌پی را از مرزهای نزدیک به خاک پاکستان دور کنند؛ از سویی دیگر، بر ملا هبت‌الله، رهبر طالبان فشار می‌آورد تا شخصا فتوا بدهد که جهاد در داخل خاک پاکستان و علیه نظام آن کشور حرام است.

دلیل دوم برای دست بالا یافتن تندروان رویکرد جامعه‌ی جهانی در برابر طالبان است. به نظر می‌رسد که شرایط جامعه‌ی جهانی برای به رسمیت‌شناختن طالبان به‌گونه‌یی است که حتا جناحی از طالبان که معتدل‌تر و عملگراتر پنداشته می‌شود نیز نمی‌تواند آن‌ها را برآورده کند. وقتی که مسأله‌ی به رسمیت شناخته‌شدن دیگر مطرح نباشد، جناح تندرو (به‌عنوان جناح اصولی‌تر و قوی‌تری که در برابر غرب کوتاه نیامده است) بازی خود با جامعه‌ی جهانی را با مقبولیت بیشتر در نزد سربازان طالب و پایگاه سنتی اجتماعی خود ادامه خواهد داد. تا اکنون ملا هبت‌الله هر روز بر محدودیت‌های گوناگون خود علیه مردم افغانستان افزوده است و پاسخی که از جامعه‌ی جهانی دریافت کرده «میل به تعامل» بوده است. به بیانی دیگر، جناح تندرو طالبان تا اکنون هم توانسته برای جناح معتدل‌تر خود اثبات کند که تندروی با مردم افغانستان و عدم انعطاف در برابر جامعه‌ی جهانی آن‌قدر هم فاجعه‌بار نبوده که در ابتدا تصور می‌شد. جامعه‌ی جهانی پیوسته به طالبان تندرو علامت می‌دهد که «شما هر جا که بروید، ما از پی‌تان خواهیم آمد».

دلیل سوم، ایدئولوژیک است. سربازان طالب از درک مناسبات کلان اجتماعی و سیاسی در سطح ملی و بین‌المللی عاجزاند. آنان به‌عنوان یک نیروی کشتارجوی بی‌سواد با نفرت اعتقادی و قبیله‌یی خون می‌دهند و خون می‌ریزند. در دنیای ساده‌ی آنان، عقب‌نشینی از ایدئولوژی ساده و ویرانگر نفرت و تن‌دادن به ملاحظات مشکوک عملی به مثابه‌ی دست‌کشیدن از ایمان و مسلمانی است. از آن‌جا که بیشتر نیروی جنگی طالبان را همین افراد تشکیل می‌دهند، جناح تندرو طالبان در برابر عملگرایان و اهل اعتدال‌شان پیشاپیش دست بالاتری دارند. این امتیاز تا سال‌ها در اختیار کسانی چون ملا هبت‌الله خواهد ماند.