بایسته‌های احزاب سیاسی در افغانستان

بایسته‌های احزاب سیاسی در افغانستان

دکتر حبیب پنجشیری

حزب سیاسی از کلمه Party در انگلیسی و Parti در زبان فرانسوی برگرفته شده است. از مصدر Partir به معنی رفتن و قسمت‌کردن است که معادل فارسی آن را حزب برگزیده‌اند. کاربرد طبقه در ادبیات سیاسی در مقایسه با حزب، تقدم تاریخی دارد. در قرون وسطی Party معنی نظامی داشته و به گروهی اطلاق می‌شده است که برای رفتن به صحنه نبرد از دیگران مجزا و راهی جبهه جنگ می‌شدند.

در اروپا واژه حزب از قرن 18 میلادی در ادبیات سیاسی متداول شد؛ چنانچه دیوید هیوم (رساله‌ی احزاب) را در سال 1760 میلادی منتشر کرد. اصطلاح سازمان سیاسی، مقدم بر حزب سیاسی به‌کار رفته است. همچنان لیتره، لغت شناس فرانسوی، حزب سیاسی را اتحاد چندین نفر علیه افرادی دیگر تعریف می‌کند که دارای منافع و عقاید متفاوت‌اند.

یک حزب در مفهوم عام، گردهمایی پایدار گروهی از مردم است که دارای عقاید مشترک و تشکیلات منظم‌اند و با پشتبانی مردم برای به دست‌آوردن قدرت سیاسی از راه‌های قانونی مبارزه می‌کنند.

اجزای احزاب سیاسی به شرح زیر است:

– توافق نظر درباره‌ی اصول بنیادی حزب سیاسی؛

– داشتن تشکیلات منسجم و فلسفه وجودی کاملا مشخص؛

– تلاش برای دست‌یافتن به اهداف از راه‌های مشخص و مشروع؛

– کوشش در راه تعمیم و تأمین منافع ملی نه منافع محلی و یا منطقه‌ای و سازماندهی در جهت اهداف حزبی.

برخی از رهبران سیاسی برای ایجاد حزب، چهار شرط را لازم دانسته‌اند از جمله: وجود تشکیلات پایدار مرکزی، وجود شعباتی که با مرکز پیوند داشته باشد، حمایت مردمی و در نهایت کوشش برای دست‌یافتن به قدرت سیاسی.

چشم‌انداز تاریخی و مأموریت اصلی

در نیمه دوم قرن هژدهم میلادی و با آغاز قرن نزدهم میلادی پیشرفت‌های تخنیکی با اکتشافات و اختراعات جدید در عرصه‌های مختلف در جهان به وقوع پیوست. در نتیجه آن، سطح زندگی و دانش بشری ارتقا کرده و ارزش‌های جدید در فرهنگ، مناسبات اجتماعی و تغییر نگرش به وجود آمد که این همه تحولات و تغییرات باعث بروز کشیدگی‌ها میان پدیده‌های نو و کهنه، فقر و غنا، آزادی و استبداد در داخل کشورها و همچنان در سطح جهانی شد.

در طول سده 19 میلادی برای مدت‌ها، واژه Parti با گرایش یا طرز فکر، مترداف بود؛ گرایشی که اندیشه‌های یک طبقه یا گروه اجتماعی و شخص را به نمایش می‌گذاشت. مثلا حزب کارگر به معنی سازمان کارگری تلقی نمی‌شد؛ بلکه گرایشی بود برای دفاع از منافع کارگران که سرلوحه یا عنوان احزاب سیاسی، درونمایه و ماهیت آن را معرفی می‌کرد.

تاریخ گواه این مُدعاست که احزاب سیاسی مانند سایر پدیده‌های اجتماعی، سیر تحول خود را سپری کرده و مأموریت اصلی احزاب همواره در جهت زدودن نارسایی‌های جامعه بوده‌اند. همچنان در اوضاع موجود و بر اثر گسترش حقوق شهروندی و مشارکت همگانی در سرنوشت جامعه، آشنایی با مسائل سیاسی اهمیت فزاینده‌ای پیدا کرده است. شرکت موثر در سرنوشت سیاسی جامعه و بهره‌مندی از حقوق شهروندی نیز مأموریت اصلی احزاب به‌شمار می‌رود.

زمینه‌ها و بستر اجتماعی ظهور احزاب سیاسی

مبارزات مردم در غرب عامل مساعد ایجاد بستر طبیعی و منطقی احزاب سیاسی به‌شمار می‌آید. پیدایش دولت-ملت زمینه‌ساز بروز احزاب سیاسی شده و احزاب سیاسی در بطن دولت‌های مردمی شکل یافته است و دولت‌ها نیز بستر مناسب را برای تکامل احزاب سیاسی به‌وجود آورده‌اند.

نخبگان سیاسی، منشأ هستی حزب‌ها را بسته به توسعه‌ی دموکراسی، شرکت عام مردم در انتخابات و سهیم‌شدن آنان در مبارزات پارلمانی می‌دانند. از دیدگاه آنان، ظهور حزب‌های سیاسی با شکل‌گیری گروه‌های پارلمانی و کمیته‌های انتخاباتی رابطه متقابل دارد. حزب‌های سیاسی مبتنی بر عقلانیت و غریزه در اجتماع، منافع جمعی را بر منافع فردی ترجیح داده و آنچه اصالت دارد، منافع جمعی است.

منظور از چپ

جریان چپ، نیروی انسانی است که مخالف وضعیت موجود بوده و صبغه و جهت‌گیری توده‌ای را به نمایش می‌گذارد. کسانی که در مخالفت با سنت و نابرابری‌های اجتماعی مبارزه می‌کنند و از حق برخورداری مساوی و همگانی از مزایای اجتماعی-سیاسی حمایت کرده، در راستای رسیدن به آن تلاش می‌ورزند، جریان چپ محسوب می‌شوند و ممکن است که از نظر اعتقادی چپی‌ها هواداران اندیشه‌های متنوع باشند.

مشخصه جریان چپ

الف) جانب‌داری از تحولات سریع و شتابان اجتماعی-اقتصادی در جهت ایجاد برابری و از میان‌برداشتن فاصله‌های طبقاتی و حاکمیت سیاسی در امور اقتصادی و اجتماعی و فراهم‌کردن بستر مناسب اجتماعی و اقتصادی برای اکثریت مردم؛

ب) گرایش به ارزش‌های دنیوی در برابر باورهایی مبتنی بر استدلال عقلانی و داشتن اندیشه‌های فلسفی؛

ج) گرایش به انترناسیونالیسم در برابر میهن‌دوستی (ناسیونالیزم)؛

د) گرایش شدید به سنت‌شکنی و داشتن روحیه و روش انقلابی.

در یک چشم‌انداز کلی، عوامل زیر بستر ایجاد جناح‌های چپی را در افغانستان باعث شد: بازی‌گران بازی بزرگ (Great Game) با علاقه‌مندی تام در آب گِل‌آلود وطن مصروف صید ماهی مراد بودند؛ فشار انگلیس بعد از استقلال کشور؛ موقعیت جغرافیایی اتحاد جماهیر شوروی پیشین و چین در همسایگی ما؛ ظرفیت بالای ایدیولوژی‌های تیپ ممالک شوروی و چین؛ انقطاب در جو سیاسی جهان (ایجاد نظام سرمایه‌داری وغیره).

اگر به تاریح 60 ساله احزاب سیاسی در افغانستان مراجعه شود، شاهد کارکردهای حزب‌های هستیم که محراق توجه‌شان به دو موضوع جداگانه‌ای زیر معطوف بود:

بیش‌تر اهداف بر مبنای مبارزات سیاسی و فکری متکی بوده؛ یعنی اهداف خود را براساس گرایش‌ها و شعارهای ایدیولوژیک پی‌گیری می‌کردند و آرمان مبارزات‌شان بر اصل «اصلاح سیاسی» استوار بود.

احزابی که در چهار دهه‌ی اخیر شکل گرفته عمدا از راهبرد نظامی به‌عنوان ابزار فعالیت سیاسی و بهترین سلاح، بهره گرفته‌اند. در این راستا شکی نیست که کشورهایی در حال توسعه هنوز هم نفع خود را در تعقیب همین فرآیند می‌بینند؛ زیرا شکاف‌های اجتماعی و قومی باقی‌مانده از قرون و اعصار گذشته کوهی از مشکلات اجتماعی و سیاسی را فرا راه آن‌ها قرار داده است.

در قانون احزاب سیاسی افغانستان مصوب سال 1382 هـ..ش فعالیت و کارویژه احزاب چنین صراحت دارد:

1. پیروی، رعایت و احترام به اساسات دین مقدس اسلام؛

2. عدم استفاده و جلوگیری از قوه یا خشونت و تهدید؛

3. ممانعت از تحرکات، تعصبات قومی، نژادی، مذهبی و سمتی؛

4. پرهیز از ایجاد خطر مشهود در برابر حقوق و آزادی‌های افراد و برهم‌زدن عمدی نظم و امنیت عامه؛

5. نداشتن تشکیلات نظامی یا تبانی با نیروهای قوه مسلح؛

6. حزب‌ها نمی‌توانند از منابع خارجی تمویل مالی شوند.

احزاب افغانستان و بایسته‌های آن

در یک نگاه کلی احزاب در افغانستان نتوانسته به مأموریت و کارکرد اصلی خود بپزدازند و مهم‌ترین مشکلات را که دامن‌گیر احزاب است، می‌توان به موارد زیر به گونه فهرست‌وار اشاره کرد: احزاب سیاسی افغانستان سمارق‌گونه ایجاد شده‌اند. از فعالیت نسبی‌شان نمی‌توان چشم پوشید و دلیل پانگرفتن احزاب نیز در گسُست و تأخیر آن‌ها بستگی دارد. نبود امنیت و ثبات در کشور به حزب‌های سیاسی آسیب زده و آنان را به چالش کشیده است. تنوع نژادی و وجود اقوام مختلف در افغانستان یکی از علل شکل‌گیری هویت‌های قومی در احزاب سیاسی است. اما این جریان‌های سیاسی فاقد یک استراتژی کاری و اهداف مشخص‌اند که بتواند در بسیج توده‌ها و در راستای اهداف کوتاه‌مدت و درازمدت عمل کنند. حزب‌های سیاسی در افغانستان بیش‌تر دارای تشکیلاتی منسجم نبوده؛ بلکه براساس توازن فرقه‌ای و قومی ایجاد شده‌اند. احزاب سیاسی افغانستان، مسئولان آن‌ها در شرایط و دگرگونی‌های جامعه، هنوز مردمی و فراگیر نیست و از پشتیبانی و حمایت قاطع برخوردار نیستند. برنامه‌های سیاست خارجی در ساختار سیاسی افغانستان تأثیرگذار و متأثر از اندیشه‌های بیرونی است.

بنابراین، با توجه به موارد بالا می‌توان بایسته‌های احزاب را چنین برشمرد؛ ایجاد احزاب سیاسی به بستر مناسب ضرورت دارد و رهبران احزاب باید با درنظرداشت شرایط جامعه، اهداف‌شان را تعیین کنند. پالیسی‌سازان احزاب در اخذ تصامیم، مستقلانه عمل کنند. احزاب باید حمایت مردمی داشته باشند و براساس اندیشه انتخاب شوند؛ نه این‌که از خارج تمویل و حمایت شوند. تمام بایستگی‌های حزب‌های سیاسی متناسب با پشتوانه مردمی‌شان باشد. لازم است تا این احزاب با ارایه برنامه سودمند و حداکثر عام‌المنفعه، سیاست‌گذاری دقیق مبنی بر اصول عینی و پذیرفته‌شده‌ی علمی و اجتماعی عمل کنند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *