جای خالی آموزش صلح در افغانستان

جای خالی آموزش صلح در افغانستان

نویسنده: غلام‌‏احیا حسینی

در جغرافیایی مانند افغانستان، به‌نظر می‌‌رسد، صلح پدیده‌‌ای است که برای مردمان آن به رؤیایی شیرین و دست‌نیافتنی بدل شده؛ سرزمینی که نزدیک به نیم‌قرن تجربه‌‌ی ناآرامی را در تاریخ خود ثبت کرده است. با توجه به همین نکته اهمیت آموزش صلح، در این جغرافیا بیشتر احساس می‌‌شود.

رحمت‌الله مرزوقی در مجله شماره پنج ‌‌راهبردهای آموزش در علوم پزشكی در مقاله‌ای تحت عنوان «تدوین برنامه درسی صلح در آموزش عالی: یک مطالعه کیفی» می‌نویسد: «آموزش صلح عبارت است از تلاش برای ایجاد جامعه‌ای برابر که در آن به شأن و کرامت انسانی توجه شود و به آن احترام بگذارند، همکاری و مشارکت ترویج شود و افراد نیازهای فیزیکی، اجتماعی و روان‌شناختی خود را به‌صورت مسالمت‌آمیزی دنبال کنند. این موضوع همان چیزی است که انتظار می‌‌رود در صورت اجرای برنامه‌های درسی آموزش صلح، کتاب‌های درسی در ترویج آن بکوشند. آموزش صلح می‌‌تواند به محصلان و دانش‌آموزان و دانشجویان کمک کند تا دانش و مهارت‌‌های لازم را برای یک زندگی صلح‌آمیز و عاری از خشونت بیاموزند و این دانش و مهارت را در خانواده، تعاملات اجتماعی و در سطوح ملی و بین‌المللی به‌کارگیرند. البته در این میان آنچه باید بیشتر بدان توجه شود، مفاهیم، منطق، اهداف، روش‌‌ها و محیط آموزش صلح و در کنار آن توانمند کردنِ درک افراد تحت تعلیم و رفتار صلح‌آمیز آنان براساس باورها و ارزش‌های‌شان است تا بتوانند نقشی در تغییر مثبت جامعه بر عهده بگیرند.»

آموزش صلح به‌عنوان یك اصل فراگیر

متمم پیشنهاد یونسكو درباره‌ی آموزش صلح مستلزم این است كه آموزش صلح به‌عنوان یك اصل فراگیر در آموزش به رسمیت شناخته شود. یعنی آموزش صلح وارد همه فعالیت‌‌های تدریس شود. آموزش صلح باید ابتدا افراد را به‌سوی یك وظیفه‌شناسی درونی هدایت كند؛ ‌طوری‌که مفاهیم آموزش صلح را براساس وظیفه‌شناسی درونی خود به‌صورت عملی محقق کنند. این سازمان مؤلفه‌های صلح را به شرح زیر اعلام کرده است:

۱. حقوق بشر (‌‌Human Rights)؛

۲- همبستگی و تعاون (‌‌Co-operation and Solidarity)؛

۳- حفظ فرهنگ‌‌ها (‌‌Preservation of Cultures)؛

۴- خود و دیگران (‌‌Self and Others)؛

۵- فراملی‌گرایی (‌‌Internationalism)؛

۶- حفاظت از محیط‌زیست (‌‌the Protection of Environment)؛

۷- معنویت (‌‌Spirituality ) (‌‌Unesco: 1999).

۱- حقوق بشر

امیر ارجمند در مقاله‌ای تحت عنوان آموزش حقوق بشر می‌نویسد: «آموزش مفاهیم حقوق بشری یکی از ضرورت‌های عصر حاضر است. عدم تأمین حقوق انسانی و نقش‌های پیوسته آن، مردم را بیشتر از هرزمانی متوجه اهمیت مسأله حقوق بشر کرده است؛ به‌ویژه که صدمه‌های جنگ‌های طولانی و ناامنی‌های همه‌جانبه، روحیه عمومی را به قدری مخدوش کرده که سخن‌گفتن از صلح نیز کار دشواری است. سازمان عفو بین‌الملل، آموزش حقوق بشر را به‌عنوان برنامه‌ای‌ که‌ به‌منظور فراهم‌کردن دانش و درک‌ در مورد حقوق بشر‌ و تلاشی‌ برای معرفی ارزش‌های حقوق بشری‌ در‌ برنامه‌ها و آموزش رسمی و غیر‌رسمی است تعریف می‌کند؛ آموزش حقوق بشر‌، مجموعه‌ای‌ از آموزش‌ها در جهات زیر‌ است‌:

الف‌- ایجاد آگاهی در‌ خصوص‌ ارزش‌های مربوط به حقوق‌ بشر؛

ب- تقویت و رعایت حقوق بشر از طریق آموزش و پرورش؛

ج- آشنایی با سازوکارهای تضمینی جهت برخورد‌ و مقابله‌ با موارد نقض حقوق بشر و التزام‌ و اجبار‌ به رعایت‌ آن‌».

بنابراین‌ نمی‌توان آموزش حقوق بشر را به معرفی ساده محتوای حقوق بشر در یک برنامه سنگین‌ درسی‌ تنزل داد. بلکه می‌باید مجموعه وسیعی‌ از‌ فرآیندهای‌ یادگیری‌ و فعالیت‌هایی‌ را شامل شود‌ که‌ فراگیران را قادر سازد که به‌صورت انفرادی یا جمعی شخصیت خود را در اجتماع پرورش‌ دهند‌. آموزش حقوق بشر شامل یادگیری و تمرین حقوق بشر است. به این معنا كه حقوق بشر در تمام سطوح نظام آموزشی اجرا می‌‌شود و از طریق انتقال محتوا و نیز تجربه كردن، آموزش داده می‌‌شود. به عبارت دیگر آموزش حقوق بشر تنها یک آغاز است. هدف از این آموزش تحریک ذهن دانش‌آموزان در جهت پیشبرد اهداف حقوق بشردوستانه می‌باشد. یعنی درک پایه‌ای از حقوق بشر و تعهد بدان باید در ذهن کودکان و نوجوانان نقش بربندد.

برخی از راهبردهای پیشنهادی در امر آموزش حقوق بشر را می‌توان در این موارد فهرست کرد:

۱) روش‌های مناسب جهت ساده‌سازی مفاهیم حقوق بشر برای آموزش در مقاطع مختلف تحصیلی استفاده شود؛

۲) دوره‌های آموزشی حقوق بشر در مدارس به‌عنوان یک درس مستقل به برنامه درسی اضافه شود؛

۳) برنامه‌های آموزشی به‌صورت کارگاهی و با مشارکت دانش‌آموزان برگزار شده، به‌عنوان نمونه نکات مهم حقوق بشر به‌عنوان موضوع بحث در کلاس آموزش حقوق بشر انتخاب شود؛

۴) مسئولان اجرایی این برنامه این اهداف را مد نظر داشته باشند: ترویج توانمندسازی فردی، اعتمادبه‌نفس و احترام به خود؛ گسترش محیط‌های یادگیری مشارکتی بدون سلسله‌مراتب، احترام به تجربه فراگیران و به رسمیت شناختن دیدگاه‌های متفاوت؛ گسترش تأمل، تجزیه و تحلیل و تفکر انتقادی.

۲- همبستگی و تعاون

محمد حسین پژوهنده در مقاله‌ای تحت عنوان صلح، همبستگی ملی و مشارکت عمومی بر این باور است که «عناصر اصلی تشکیل یک جامعه، دو‌ چیز‌ است‌: ۱) افراد‌ یک جامعه که بر پایه‌‌ی تمنیات، منافع، آرمان‌ها و علایق گوناگونی، در قالب گروه‌ها و فرقه‌ها، گرد هم می‌آیند؛ ۲) روابط و مناسبات متقابلی که میان افراد با یکدیگر و گروه‌های متنوع درون جامعه با‌ یکدیگر، برقرار است.

در ارتباط با موضوع همبستگی، به چند راهبرد اشاره‌ می‌شود‌:

۱) اهمیت ندادن به تفاوت‌‌های نژادی، فرقه‌‌ای، مذهبی و هر نوع عاملی که توجه بیش ‌از اندازه به آن باعث احساس تفاخر و تفاوت نابجا در میان افراد یک جامعه شود.

۲) افزایش پیچیدگی نسبت به درک درون گروه خود در جامعه؛ این گزینه ناظر‌ به‌ افراد‌ی است که درون گروه و جامعه‌‌ای را که به آن وابسته هستند ناهمگن می‌‌بینند؛ و لذا همواره به جامعه‌‌ی خود بد‌ بینند و این امر موجب برقرارنشدن سازش و صلح در‌ درون‌ گروه اجتماعی می‌شود.

۳) افزایش آگاهی نسبت به تشابهات؛ آگاهی به این‌که اعضای برون‌ گروه‌ ما‌ و به‎ عبارت دیگر سایر گروه‌های درون جامعه، هم درست مثل درون گروه، خواستار همان‌ چیزهایی‌ هستند که ما خواستار آن هستیم. مقولاتی همچون اعتلای ملی، همزیستی در سایه صلح و آرامش و مقولاتی از این دست.

۴) کاهش تفاوت‌ها‌؛ به‌ خود‌ و دیگران توصیه کنید تا بر اهمیتی که به تفاوت‌ها می‌دهند غلبه کنید. مطالبی را‌ که‌ درباره‌‌ی خارق‌العاده بودن درون گروه خود، و وحشتناک بودن برون گروه خود‌، در‌ ذهن‌ پرورانیده‌اید تخلیه کنید. به‌علاوه یاد بگیریم که با قرار دادن خود به‌جای برون گروه‌، سعی کنیم مسائل را از دید افراد دیگر گروه‌ها هم بنگریم.

۵) پی‌گیری اهداف برتر؛ از رقابت‌های مخرب بپرهیزیم و به دنبال موقعیت‌های‌ برابر‌ برد‌، و اهداف برتر باشیم. عناصر مشترک را پیدا کنیم و درباره‌‌ی «ما» و نه درباره‌‌ی «به ما» و «به‌ آن‌ها‌» بیشتر‌ حرف بزنیم.

۶) نسبت به ایرادهای برون گروه با دید تساهلی بنگریم؛ چه‌ آن‌که هیچ‌چیز کاملا بد و کاملا خوب نیست.

۷) نیازهای مشروع دیگران را بشناسیم و آن‌ها را همچون نیازهای خود‌ بپنداریم‌، و طوری به مخالفان خود وانمود‌ کنیم‌ که به‌ چنین‌ نیازهایی‌ اهمیت می‌دهیم. این راهبرد ناخودآگاه از‌ تشدید‌ کینه‌ها خواهد کاست و راه همزیستی را هموار خواهد کرد؛ چیزی که انسان‌ همواره‌ در یک جامعه بدان محتاج‌ است.

۸) اجتناب از کشمکش‌های‌ درون‌ و برون‌گروهی و تلاش برای رفع‌ نزاع‌ و درگیری؛ باید دانست آنچه موجب بروز اختلاف‌های منجر به درگیری می‌شود، مسائل تشدیدکننده‌‌ی فاصله‌های اجتماعی است، که عموما‌ عبارت‌اند‌ از‌: عوامل تاریخی نزاع‌‌بر‌انگیز بر سر قلمرو‌ و منابع‌؛ ‌عدم تشابهات نژادی، مذهبی، زبانی، موقعیت اقتصادی، ایدئولوژی سیاسی و دیگر تمایزهای که منجر‌ به‌ ایجاد الگوهای منحصربه‌فرد «فاصله‌‌ی اجتماعی» در هر‌ فرهنگ‌ می‌شود‌. البته شکل و میزان کنش‌ و واکنش این عوامل در نظام‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی لیبرال و غیره با هم فرق می‌کند و هرکدام‌، کار کارشناسی ویژه‌‌ی خود را لازم دارد»‌.

۳- حفظ فرهنگ‌‌ها

اعماد افروغ معتقد است که تک‌تک افراد جامعه نسبت به اعتلای فرهنگ وظیفه‌‌ای دارند و دولتمردان و حکومت نیز در قبال فرهنگ دارای وظیفه‌اند. در مورد دوم آنچه مورد تأکید‌ است‌، «تقویت‌ و ارتقای‌ ابزار‌های‌ فرهنگی»، «رشد و توسعه سیاست‌ها و اقدام‌های حمایتی از تولیدات فرهنگی» و نهایتا «افزایش و متنوع تولیدات فرهنگی» از یک‌سو و «مخاطب‌شناسی» و «نیازسنجی مصرف‌کنندگان محصولات فرهنگی» و «بهبود شبکه و روش‌های توزیع» این محصولات‌ و به‌طورکلی «تسهیل و تسریع دسترسی مخاطبان» به محصولات سالم، کیفی و ارزشمند فرهنگی از سوی دیگر می‌باشد. تأکید بر دو موضوع «مصون‌سازی فرهنگی جوانان» از طریق پاسخ‌گویی‌ صحیح‌ و مناسب به نیازهای متعدد و متنوع آنان و دوم «تغییر و بهبود سیاست‌ها، ابزار و روش‌های کنترلی» می‌تواند جامعه و نسل جوان را در حفظ فرهنگ یاری رساند».

ارتباطات جهانی، فراگیری ملت‌ها از یکدیگر‌ را‌ افزایش داده و فرهنگ بومی در رقابت کم‌نظیر در تاریخ بشری با فرهنگ غیربومی است. این وظیفه وسایل‌ ارتباط‌جمعی‌ است که هویت ملی را تقویت کنند، چرا که به هر میزان که هویت ملی در یک کشور قوی باشد، فراگیری فرهنگی از سایر فرهنگ‌ها‌ ضعیف‌تر‌ می‌شود. در مقابل به هر میزانی که جامعه‌ی با‌ بحران‌ هویت روبه‌رو باشد، همان‌قدر در فراگیری و پذیرش ناخواسته و تلفیق اجباری با فرهنگ غیربومی‌ پیش‌ خواهد‌ رفت. حل بحران هویت و شکل‌گیری تدریجی و منطقی هویت ملی از مهم‌ترین‌ ویژگی‌های‌ دنیایی است که در آن ملی‌گرایی در کنار جهانی‌شدن فرهنگ تشدید شده‌ است‌. در‌ نهایت باید تأکید کرد که روح انسجام، وحدت و یکپارچگی باید در ابتدا در میان رسانه‌های کشور نمود پیدا کند و این رسانه‌ها به‌عنوان مهم‌ترین عنصر فرهنگی‌ پیونددهنده‌ اقشار جامعه و عامل تشخیص هویت ملی، هسته اصلی‌ هرگونه بینش فرهنگی در جامعه به شمار می‌روند.

در این مورد نیز چند راهبرد به صورت پیشنهاد ارائه می شود:

۱) ترویج جنبه‌های مثبت فرهنگ بومی در رسانه‌ها، چه این‌که اگر اکثر رسانه‌ها مروج فرهنگ‌های نامأنوس غربی باشند –آن‌چنان که در وضعیت کنونی رسانه‌های افغانستان به‌خصوص در تلویزیون‌های خصوصی شاهد آن هستیم- نمی‌توان امیدی به حفظ ارزش‌های مثبت فرهنگی خود داشت. به این دلیل که در رسانه‌های دیداری دیده می­شود که بیشتر جنبه‌های ظاهری و مادی غرب تبلیغ می‌شوند و نه جنبه‌های انسان‌دوستانه و مدارای فرهنگی آن؛

۲) زمینه‌‌شناسایی فرهنگ خودی و بیگانه فراهم آید؛

۳) راهکارهای علمی و عملی برای تعامل میان فرهنگ خودی و غیرخودی آماده شود؛

۴) دوری از افراط و تعصب بر فرهنگ خودی و این‌که فرهنگ غیربومی را به‌صرف فرهنگ غیرخودی بودن‌، دشمن‌ دانستن؛ در این خصوص باید‌ توجه‌ کنیم‌ که نقاط قوت و ضعف فرهنگ ما کجا است و آن فرهنگ نیز چه قوت‌ها و چه ضعف‌هایی دارد و تلاش کنیم با در نظر گرفتن ضروریات زمانی و مکانی آن نقاط قوت را در فرهنگ خود بومی‌سازی کنیم.

۴ – خود و دیگران

حبیب الله ابوالحسن شیرازی معتقد است که هویت را می‌توان فهم‌ها و انتظارات از خود، دیگران و روابط میان آن‌ها تعریف کرد. هویت، سازوکاری است که به افراد درکی از خود و ابزاری برای فهم روابط خود با محیط خارجی ارائه می‌کند و هویت‌ها دربرگیرنده و مشخص‌کننده ویژگی‌های متفاوت هستند. هویت در تماس با دیگران ساخته می‌شود؛ یعنی وقتی غیرخودی مطرح باشد، خودی‌ها به همسانی‌ها و شباهت‌ها پی می‌برند. بنابراین هویت داشتن در درجه‌‌ی اول به معنای خاص بودن، متمایز بودن، ثابت و پایدار ماندن و به جمع تعلق داشتن است. هویت با لایه‌های دینی- فرهنگی خود شکل‌دهنده باورها، رفتارها، آگاهی‌ها، دانش، نگرش و چارچوب‌هایی رفتاری است. هویت سازه‌ای است که اغلب در گفتمان اجتماعی و سیاسی به کار می‌رود و مبحث مهمی در علم روانشناسی به شمار می‌رود و به روشی اشاره دارد که افراد خود را بر اساس باورها، رفتارها و گرایش‌های خود متمایز تعریف می‌کنند. عوامل بسیاری از جمله هنجارهای فرهنگی، ارزش‌های اجتماعی و نهادهای سیاسی در شکل‌گیری هویت تأثیرگذارند».

حمزه واعظی در کتاب «افغانستان و سازه‌‌های ناقص هویت ملی» منتشر شده توسط نشر عرفان می‌نویسد: «خرده‌فرهنگ‌ها در ساختار اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه افغانستان دارای آثار و تبعاتی بوده است. درون‌گرایی اجتماعی و عدم مشارکت مؤثر افراد در عرصه عمومی، شیوع ویژگی‌‌های خاص اجتماعی چون ترس، ناامیدی و تأثیر خشونت‌های محیطی بر خصلت‌های اجتماعی و سیاسی، و بدخواهی نسبت به نظام سیاسی، از جمله پیامدهای «فرهنگ فقر» در افغانستان محسوب می‌‌شود. از درون داده‌‌های فرهنگ قبیله‌‌ای نیز می‌‌توان به کل‎ناپذیری فرهنگ قبیله‌‌ای، خردگریزی، بسترسازی عصبیت‌ها و منازعات مختلف قومی، مذهبی، نژادی و محلی و ناباوری جامعه‌پذیری سیاسی اشاره کرد».

آدورنو میهن‌پرستی را از پدیده‌های می داند که موجب‌ تمایز در ارزیابی‌های گروه خودی از غیرخودی‌ می‌گردد. برخی از جامعه شناسان دو شکل متفاوت از میهن‌پرستی را شامل میهن‌پرستی سالم‌ و ناسالم (‌‌قوم‌گرایانه) مطرح می‌کنند. در میهن‌پرستی سالم، عشق به میهن خویش باعث‌ پیش‌داوری‌‌ و قضاوت در مورد کشورهای دیگر نمی‌شود؛ درحالی‌که در میهن‌پرستی قوم‌گرایانه، این عشق و علاقه باعث پیش‌داوری نسبت به سایر کشورها می‌شود».

۱) انتصاب اشخاصی در مقام مسئولان فرهنگی کشور‌، که توان مناسب برای‌ حفظ‌ فرهنگ کشور‌ را‌ دارا‌‌باشند. چه اینکه به‌نظر نگارنده بزرگ‌ترین‌ مشکل‌ نظام فرهنگی کشور، عدم تخصص‌ و تجربه‌ سیاست گذران و مسئولان فرهنگی کشور می‏باشد.

۲) ارائه‌ مسائل‌ فرهنگی، متناسب با نیازهای جامعه عمل و توجه به فرهنگ مخاطب از سوی رسانه‌های کشور به‌خصوص تلویزیون‌های خصوصی.

۳) گنجاندن بحث هویت ملی در کتابهای درسی البته نه به شیوه ی مستقیم. با توجه به اینکه نظام اموزش و پرورش در همه کشورها بزرگ ترین نیرو و سرمایه انسانی را در اختیار دارد، می تواند یکی از بهترین راه های تحکیم و تقویت هویت ملی به شمار اید و برنامه های درسی به‌عنوان یکی از ارکان اصلی این نظام می توانند نقشی محوری و کلیدی در شکل گیری هویت ملی ایفا کنند. ناگفته پیدا است که در این مقوله نیز نباید راه افراط را در پیش گرفت.

۵- فراملی‌گرایی

مرتون معتقد است که فراملی‌گرایی یا بین‌الملل‌گرایی مفهومی است که بر عقاید و سیاست‌های منجر به منافع مشترک اقوام و ملت‌ها، تکیه دارد. اینترناسیونالیست‌ها بر آن‌اند که در صورت امکان نداشتن همکاری میان حکومت‌ها، این مساعدت بین ملت‌ها امکان‌پذیر است. این مکتب بر آن است که بشر را به این آگاهی برساند که هر فرد متعلق به یک جامعه جهانی است. این مفهوم تقریبا ۵۰ سال پیش در تحقیقات علوم اجتماعی مطرح‌ شد. به‌عنوان نمونه یکی از تعاریفی که درباره این مفهوم آمده است آن را نوعی گرایش شخصی افراد به کشش‌ به‌ سمت خارج مرزهای محلی تعریف‌ کرده است».

شاید این اصطلاح از محجور واژه‌هایی باشد که در افغانستان برای آن کمتر مصداقی می‌توان یافت. هنگامی‌که لایه‌های مختلف اجتماع هنوز درگیر رسوبات قومی و قبیله‌‌ای و زبانی‌‌اند، سخن گفتن از فراملی‌‌گرایی امری دشوار می‌نماید. همین مسئله دشواری پروسه‌‌ی آموزش صلح را در این سرزمین بیشتر هویدا می‌سازد.

گسترش وسایل ارتباط‌جمعی به دلایل ذیل عامل اصلی و عمده تغییرات فرهنگی تلقی می‌شود:

۱- رشد و تحول کمی و کیفی وسایل‌ ارتباط‌جمعی جدید و گسترش دامنه تأثیرگذاری آن‌ها؛

۲- ایجاد مراجع مختلف و متنوع فرهنگ‌پذیری و تضعیف مراجع‌ گذشته همچون‌ خانواده، مراکز آموزشی، زادگاه و سرزمین و… احمدگل محمدی در کتاب هویت ملی و جهانی‌شدن از این موضوع با عنوان «فروریختن مرزها و مراجع سنتی هویت» نام برده شده است؛

۳- ایجاد هویت مجازی یا شبکه‌ای: جهانی‌شدن‌ با‌ گسترش ورود به فضای سایبری و بسط «هویت مجازی و شبکه‌ای» که هویتی نامشخص و دائما متحول و تغییریابنده است، زمینه و آمادگی تغییر و تحولات فرهنگی در افراد را گسترش داده و فردگرایی و انزواطلبی‌ را‌ در‌ آنان تشدید و در واقع به‌جای همگرایی‌، آنان‌ را به واگرایی سوق می‌دهد؛

۴- ایجاد رعب فرهنگی و انفعال شخصیتی: گسترش ارتباطات فرهنگی با استفاده از فضای مجازی، بیش‌ از‌ گذشته‌ برتری فناوری و فنی کشورهای غربی را القاء می‌کند و گسترش انعطاف‌پذیری‌ مخاطب (‌‌با بسط حق انتخاب وی در مورد سایت‌ها و نوع پیام‌های موردعلاقه) و نهایتا افزایش سرعت انتقال پیام‌های‌ ارتباط‌جمعی‌ تعریف می‌کند.

۶- حفاظت از محیط ‌زیست

یکی از بزرگ‌ترین قربانی‌‌های جنگ‌های عصر جدید را منابع طبیعی، محیط‌زیست‌ و میراث‌ فرهنگی می‌‌توان دانست، که در برخی موارد، آثار و پیامدهای این بحران‌ها، پس از گذشت سالیان سال‌ آشکار می‌گردد. جنگ و محیط ‌زیست با یکدیگر هیچ همخوانی ندارند. درحالی‌که هم‌ معاهده‌ ژنو و هم قوانین بین‌المللی، کشورها را از هرگونه آسیب عمدی به محیط‌زیست بازمی‌دارد، به‌هرروی متأسفانه افغانستان از همان آغازین ایام حمله‌‌ی ارتش سرخ به این کشور در کنار آسیب رسیدن به منابع انسانی این کشور و از دست رفتن جان انسان‌های بی‌شمار، به محیط ‌زیست این سرزمین نیز آسیب‌های فراوان وارد شده است، در دوران ناآرامی‌ها به دلیل عدم کنترل دولت بر منابع طبیعی کشور، بسیاری از جنگل‌های شرق کشور به دلیل قاچاق چوب از بین رفتند، در دوران طالبان استفاده از سیاست زمین سوخته باعث از بین رفتن زمین‌‌های کشاورزی و مراتع و جنگل‌‌ها شد، لذا هرگونه اقدامی برای آموزش صلح در جامعه به‌صورت مستقیم به حفظ محیط‌زیست نیز یاری می‌رساند چه اینکه در آموزش صلح به این نکته تأکید می‌شود که می‌بایست وابستگی بین افراد در طبیعت، تعهد به حفظ و بهبود محیط‌زیست به‌طوری‌که به نفع بقای تمام موجودات باشد، بیشتر شده تا همه‌‌ی انسان‌ها از آن نفع ببرند.

۷- معنویت

وارد شدن به مباحثی با عناوینی مانند معنویت و واژه‌‌های مشابه که با اعتقادات دینی مردم، آن‌هم در یک کشور به‌شدت سنتی ارتباط پیدا می‌‌کند، می‌بایست با احتیاط فراوان صورت گیرد، تجربه‌‌ی تاریخی افغانستان نشان داده که دین و مذهب همیشه از موارد بسیار حساسیت‌برانگیز برای مردم این کشور بوده، لذا کشور افغانستان می‌‌بایست دستور کاری همسو با فرهنگ دینی و مذهبی این مردم پیدا نمود.

هنگامی‌که سخن از رابطه‌‌ی صلح و همزیستی و آموزه‌های دین اسلام به میان می‌آید، این گروه‌های افراطی هستند که با در دست گرفتن منابع تأثیرگذار بر جامعه همچون مساجد و مراکز دینی، تلاش می‌کنند تا توده‌‌ی مردم را با عقاید افراطی خود همسو نموده و این‌گونه نشان دهند که دین اسلام هیچ ارتباطی با صلح و همزیستی ندارد و این خنجر و تفنگ است که حرف اول و آخر را می‌زند.

در مقابله با این جریان وظیفه‌‌ی نظام آموزشی افغانستان به‌خصوص نظام آموزش دینی این کشور مشخص می‌شود، با توجه به گسترش تفکر تکفیری در سالیان اخیر، با هدف آموزش و پیشبرد تفکر صلح و همزیستی در قدم اول می‌بایست دیدگاه‌های مختلف علمای جهان اسلام در مورد پدیده تکفیر، جایگاه خشونت و ترور در دین اسلام، نقد مبانی فکری و اعتقادی تکفیری‌ها، تاریخ پیدایش این قبیل از اندیشه‌های افراطی، بیان ابعاد رحمانیت دین اسلام، جایگاه محبت و رأفت در آموزه‌های اخلاقی اسلام، نقد دیدگاه‌‌های فقهی گروه‌‌های تکفیری، را در سرلوحه مباحث خود قرار دهد.

سخن پایانی

صلح مفهومی است که دربرگیرنده معانی مختلفی است و راه‌های رسیدن به آن هم بسیار متنوع و در مواردی پیچیده است. صلح نبود جنگ نیست، بلكه مقصود از آن، رسیدن به‌ نوعی هماهنگی در تمامی سطوح فعالیت‌‌ها و تلاش‌‌های انسان می‌‌باشد. صلح مفهومی فراتر از احساس آرامش یا فقدان خشونت و یا حتا رفع برخی نیازهای اساسی دارد و می‌توان آن را وجود عدالت، عشق، برابری و یگانگی در تمام وجوه زندگی معنا کرد. بود یا نبودِ این مؤلفه‌ها و ویژگی‌های، در ارتباطات فردی، در جوامع بشری و در قوانین حکومتی و نیز در بسیاری جاهای دیگر دیده می‌شود. بنابراین لازم است که صلح نه به‌عنوان یک مفهوم وسیع، بلکه به‌عنوان یک واقعیت ملموس آموخته شود و برای آموزش و ترویج آن از همه‌‌ی منابع و امکانات استفاده شود. مدرسه‌ها و دانشگاه‌‌ها می‌‌توانند مسائلی مانند تنوع فرهنگ‌‌های انسانی، جمعیت، تخریب اکوسیستم و آلودگی، نژادپرستی، جنگ، تروریسم، روابط جهانی و جز این‌ها را برگزینند و برای افزایش آگاهی محصلان و دانشجویان درباره‌‌ی آن‌ها به بحث و گفتگو بپردازند.

قبل از هر چیزی باید مسئولان وزارت معارف و وزارت تحصیلات عالی نسبت به هموار كردن و تسهیل آموزش مهارت‌‌های صلح اهتمام و تصمیم جدی داشته باشند و آموزش این مهارت‌‌ها جزو اهداف اصلی نظام آموزش افغانستان قرار گیرد. مشاوران و متخصص آموزشی کشور درصدد تدوین اهدافی برای آموزش این مؤلفه‌ها باشند تا برحسب اهداف تعیین‌شده محتوای مناسبی برای آموزش آن‌ها تهیه شود. کتاب‌ها و محتوای درسی بر اساس اهداف كه دربرگیرنده صلح و مؤلفه‌های آن باشد، تهیه شود و در اختیار محصلان و دانش جویان قرار گیرد در این صورت است كه انسان‌هایی پرورش می‌یابند كه می‌توانند با شناخت خود، همدلی و احترام نسبت به دیگران با رعایت برابری و عدالت و بیان كردن عقاید خویش با مشاركت و همكاری در كنار افراد زندگی كنند و می‌توانند با اعتمادبه‌نفس مسائل و مشكلات خود را از طریق راه‌های صلح‌آمیز حل كنند و با دیگران به‌طور مؤثرتر و سازنده ارتباط برقرار نمایند. برخی از نتایج ترویج فرهنگ صلح را شاید بتوان در موارد زیر برشمرد: امنیت اقتصادی و توسعه، امنیت‌ سیاسی، امنیت‌ نظامی‌ و خلع سلاح، توسعه همبستگی جهانی.

البته نکته‌ای که نباید از آن غافل بود این است که پیش از هر اقدامی، اساتید، معلمان و علمای دین و تمام کسانی که یاور انجام پروژه‌‌ی آموزش صلح هستند، می‌بایست در این مورد آموزش دیده و نسبت به ابعاد و زوایای مختلف آن توجیه شوند. همچنین دشواری کار بیشتر خود را نمایان خواهد کرد هنگامی‌که دریابیم، جامعه افغانستان به دلایل مختلف و بیش از همه به دلیل مأنوس بودن با فضای خشونت و جنگ در کنار فقر فرهنگی و اقتصادی خانواده‌‌ها، بیش از آنکه بستری مناسب برای صلح داشته باشد، آماده ادامه‌‌ی همان چرخه‌‌ی جنگ و ناآرامی است.

همچنین انتظار می­رود در مراکز آموزش عالی کشور، تحقیقاتی مستقل در مورد رابطه و تأثیر هریک از این مولفه­ها و در نظام آموزشی کشور انجام گیرد، حتا به‌نظر نگارنده هر یک از این مولفه‌های هفت گانه مطرح‌شده در این نوشتار در حد یک رساله‌ی دانشگاهی، ظرفیت تحقیق و پژوهش را دارد.