به‌دنبال یک جرعه روشنایی

به‌دنبال یک جرعه روشنایی

قصه‌ی زندگی دانش‌آموزانی که همسایه دیوار به دیوار انفجار شدند

لامپ روی سقف که در روشنایی خجل آن قرار بود همدیگرمان را ببینیم و صحبت کنیم، یکباره تاریک می‌شود. همزمان با آن صدای اذان از مناره‌ی مسجدهای دور و نزدیک بلند می‌شود و از دو پنجره‌ی چوبی کهنه می‌گذرد و در فضای اتاق سرد باقر، حمیدالله، محمدبصیر و عبدالخالق می‌پیچید، اتاق شش در چهار متری که نمی‌شود از گلیم دو متری آن پا را فراتر دراز کرد. از 25 دانش‌آموزی که در کوچه‌ی منتهی به آموزشگاه کوثر دانش، در یک خانه‌ی محقر زندگی می‌کردند، بعد از حمله‌ی انتحاری سوم عقرب، حالا قرار است پنج دانش‌آموز این‌جا زندگی کنند. درست چند کوچه دورتر از آن اما با همان عزم و اراده. در هوای خاکستری و سرد شامگاه کابل، پتویی دور خودشان پیچیده‌اند و چراغ موبایل‌های‌شان را روشن کرده‌اند. در حلقه‌ی روشنایی محدود نور چراغ گوشی، کتاب‌های ریاضی، فیزیک، هندسه و جغرافی را برای چندمین بار می‌خوانند و می‌نویسند. قرار است زمستان سختی را تحمل کنند و در بهار کانکور و دانشگاه برسند.

هنوز سایه‌ی سیاه اولین «شنبه» عقرب در زندگی هر کدام‌شان جاری است. حمیدالله هنوز خودش را در دقایق بعد از انفجار در محوطه‌ی آموزشگاه می‌بیند که گیر افتاده است. صندلی شماره 393 محمدنعیم در صنف و در ذهن باقر خالی است. تماس‌های تلفنی پدر محمدبصیر او را به دایکندی، به خانه فرا می‌خواند. عبدالخالق فکر می‌کند هر آن ممکن است کپسول گاز و دیگ بخاری پشت پنجره‌ی اتاق‌شان بترکد. محمدلطیف هنوز انفجار ساعت 4 و 35 عصر شنبه را نمی‌تواند باور کند که واقعا اتفاق افتاده است. 

در همسایگی انفجار

عصر روز شنبه، 3 عقرب، محمدلطیف ابراهیمی، 19 ساله، با دوست و هم‌اتاقی‌اش امین‌الله 20 ساله به اتفاق هم‌ خانه‌ی گِلی‌شان را به مقصد آموزشگاه ترک می‌کنند. در کوچه‌ی بن‌بست آموزشگاه کوثر دانش، دانش‌آموزان زیادی در آمد و شدند. در ابتدای کوچه محافظ آموزشگاه، کیف‌های کتاب دانش‌آموزان را برای رعایت تدابیر امنیتی می‌گیرد و در اتاقک فلزی از قبل‌تعبیه‌شده می‌گذارد. دانش‌آموزان اجازه دارند که فقط کتاب، دفترچه و قلم با خود ببرند. محمدلطیف و دوستش در ابتدای کوچه در همهمه‌ی ورود و خروج دانش‌آموزان یکباره صدای نگران محافظ را می‌شنوند که با لحن جدی خطاب به یک فرد مشکوک در شکل و شمایل یک دانش‌آموز، می‌گوید: «کیف خود را کجا می‌بری؟ کیف خود را بگذار!»

ساعت 3 و 45 دقیقه است و محمدلطیف و دوستش از موقعیت قبلی چند قدم جلوتر گذاشته‌اند. یکباره نیرویی با صدای وحشتناک، فشار و شتاب غیرقابل تصور آن‌ها را به گوشه‌ای پرت می‌کند: «صحنه‌ای که ما دیدیم خیلی وحشتناک بود. بعضی‌ها، دستش نبود بعضی‌ها پایش نبود. خیلی سروصدا بود. یک دختر را من دیدم حتا نصف تنش نبود. دوستم هم زخمی شد، باز من او را روی شانه‌ی خود انداختم و به شفاخانه بردم.»

رأس همین ساعت و دقیقه، محمدبصیر در کف اتاق کرایی‌شان روی دفترچه و کتاب‌های درسی‌اش با رو خوابیده است و تکلیف‌های درسی‌اش را می‌نویسد. یک آن آتش و دود و خاک با فشار از پنجره رو‌به‌رویی وارد اتاق می‌شود و چهار ستون، سقف، در و دروازه را می‌لرزاند. محمدبصیر پیش از آن‌که از پشت پنجره‌ی درهم‌ریخته، دروازه‌ی متلاشی‌شده‌ی فلزی حیاط را ببیند، فکر می‌کند در همین نزدیکی‌ها کپسول گاز یا دیگ بخاری ترکیده است. خانه‌ای که بصیر، عبدالخاق، محمدلطیف، باقر و حمیدالله با حدود 20 دانش‌آموز مسافر دیگر در آن زندگی می‌کردند، در وسط کوچه‌ی منتهی به آموزشگاه کوثر دانش موقعیت دارد و فرد انتحاری مواد انفجاری همراهش را دقیقا در مقابل دروازه‌ی ورودی حیاط آن منفجر کرده است. 50 متر آن‌سوتر حمیدالله داشت وارد صنف درسی خود می‌شد، باقر اما از صنف دستور زبان فارسی بیرون شده بود و روی دیوار آموزشگاه داشت نمره‌ی امتحان آزمایشی خود را می‌دید. همصنفی‌های صنف 700 نفری باقر که در صف جلویی می‌نشستند از بقیه زودتر بیرون شده بودند و در وسط کوچه، خون‌شان داشت روی زمین را سرخ می‌کرد. انفجار که شد به روایت دولت 24 دانش‌آموز کشته و 57 دانش‌آموز دیگر زخمی شدند. اما براساس آمار مسئولان آموزشگاه در این انفجار 41 تن کشته و حدود 80 تن دیگر زخمی شده‌اند. قربانیان این انفجار به جز یک محافظ آموزشگاه، همه دانش‌آموزان بین 16 تا 20 سال بودند که برای ورود به دانشگاه، آمادگی می‌گرفتند.

باقر ده-دوازده نفر از این قربانیان را از نزدیک می‌شناخت، از جمله محمدنعیم زمانی که بغل‌دستش در صندلی شماره 393 می‌نشست. به روایت نعمت حسن‌زاده، پسر عموی محمدنعیم، او 18 سال داشت و در کنار درس‌خواندن با بقیه برادرانش در نانوایی هم کار می‌کرد. هم خودش و هم برادرانش آرزو داشتند که با ورود او به دانشگاه و فارغ‌التحصیل شدنش، مسیر باقی‌مانده‌ی زندگی را از نانوایی‌داری به شغل راحت‌تری تغییر بدهند.

دانش‌آموزان مرکز آموزشی کوثر دانش بعد از حمله انتحاری در محل انفجار جمع شده‌اند و برای یادبود از قربانیان شمع روشن می‌کنند.
دانش‌آموزان مرکز آموزشی کوثر دانش بعد از حمله انتحاری در محل انفجار جمع شده‌اند و برای یادبود از قربانیان شمع روشن می‌کنند.

4 ساعت خواب، 20 ساعت بیداری

بسیار از دانش‌آموزان که در آموزشگاه کوثر دانش درس می‌خوانند از ولایت‌های دور و نزدیک آمده‌اند و دور از خانواده‌‌شان در کوچه پس‌کوچه‌های دشت‌برچی در غرب کابل در خانه‌های ویژه‌ی مجردها زندگی می‌کنند. نوعی از خانه‌های قدیمی گلی درحال‌فرسایش که امکانات اولیه مثل حمام و آشپزخانه ندارد و معمولا خانواده‌ها آن را اجاره نمی‌کنند.

این دانش‌آموزان که از ولایت‌های مختلف برای آمادگی کانکور به کابل آمده‌اند، در شرایط سخت و سخت‌کوشی زیاد درس می‌خوانند.
این دانش‌آموزان که از ولایت‌های مختلف برای آمادگی کانکور به کابل آمده‌اند، در شرایط سخت و سخت‌کوشی زیاد درس می‌خوانند.

محمدبصیر میرزایی 18 ساله، باقر رحیمی 19 ساله و عبدالخالق اصغری 18 ساله هر سه در روستایی در ولایت دایکندی بزرگ شده‌اند و با هم در یک مکتب درس خوانده‌اند. قبل از این‌که به آزمون سراسری کانکور اشتراک کنند، هر سه تصمیم می‌گیرند که باید آمادگی بخوانند. پس از ختم قرنطینه در کابل و بازگشایی آموزشگاه‌ها، دو ماه قبل از انفجار مرگبار سوم عقرب، مقداری تشک، لحاف و لباس برمی‌دارند و فاصله‌ی 500 کیلومتر دایکندی تا کابل را در 30 ساعت می‌پیمایند و برای نخستین بار به شهر پرانفجار کابل قدم می‌گذارند. جایی که قصه‌های ناامنی، انفجار و کشتار آن را قبلا فقط از بولتن‌های خبری تلویزیون و رادیو شنیده بودند، اما سرانجام در چندقدمی خودشان هم دیدند.

حمیدالله شجاعی، 19 ساله سه ماه پیش از روستایی در پلخمری بغلان به کابل آمده است. جایی که 200 خانواده زندگی می‌کنند و به گفته‌ی وی در این سال‌ها تشویق و حمایت خانواده‌ها از آموزش فرزندان‌شان بیشتر شده است.

محمدلطیف ابراهیمی، دو ماه قبل از انفجار از روستایش در مالستان ولایت غزنی برای گرفتن آمادگی کانکور به کابل آمده است. پدر و مادرش مشغول کشاورزی و دامداری است و از طریق همین کار، هزینه‌ی درس و زندگی او را تهیه می‌کنند.

این دانش‌آموزان مشتاق به درس و دانشگاه هر کدام از ولایت‌های مختلف آمده‌اند، اما داستان زندگی‌شان روی محور مشترکی می‌چرخد. خانواده‌ی همه‌‌شان کشاورزی و دامداری می‌کنند. همه اولین و یا دومین عضو خانواده‌ هستند که شرایط ورود به دانشگاه را پیدا کرده‌اند. هزینه‌ی درس و اقامت آن‌ها در کابل با دست‌رنج پدر و مادرشان از محصولات محدود کشاورزی و یا فروش فراورده‌های حیوانی تهیه می‌شود، شبیه عبدالخالق اصغری که عضو یک خانواده شش نفری در میرامور دایکندی است و با پولی که خانواده‌اش از فروش پشم گوسفند و مقداری از محصولات کشاورزی به‌دست می‌آورد، قرار است برای اولین بار در تاریخ خانواده وارد دانشگاه شود. به‌همین قیاس آن‌ها در شرایط همسان و سخت‌کوشی بی‌نظیر، زیر سقف خانه‌ای سرد و محقر در کابل زندگی می‌کنند. روی تکه کاغذی که در دیوارهای اتاق چسبانده‌اند، 24 ساعت را به‌طور مرتب و دقیقه‌به‌دقیقه زمان‌بندی کرده‌اند. 4 ساعت (از 12 شب تا 4 بامداد) را برای خواب اختصاص داده‌اند و 20 ساعت دیگر را برای خواندن و نوشتن کیمیا، ریاضی، تاریخ و جغرافی و رفتن به آموزشگاه و رویای زندگی بهتر. در طرف دیگر برنامه‌ی‌ غذایی‌شان نوشته شده که همه‌اش لوبیا، برنج و نخود است و خبری از گوشت و میوه نیست. عبدالخالق می‌گوید که «گوشت خیلی گران است. پول گوشت برای ما سه چهار کیلو کاغد و دفترچه می‌شود. این بهتر از گوشت است.»

ساعت‌های زنگ‌داری که روی چهار بامداد کوک شده، چه زنگ بزند یا نزند، آن‌ها ناخودآگاه رأس همین ساعت بیدار می‌شوند. هر کسی هم که به خواب بماند بقیه او را بیدار می‌کند. بعد از بیدارشدن بلافاصله سراغ درس‌های‌شان می‌روند. برق اگر باشد که خوب اگر نباشد در روشنی چراغ موبایل درس می‌خوانند. هوا که روشن شود، بعد از خوردن چای و نان خشک هر کدام طبق برنامه‌ی ازقبل‌تنظیم‌شده به مکلفیت‌های درسی‌شان می‌رسند.

اتاق شش در چهار متر که تازگی به‌ سه‌هزار و 500 افغانی کرایه کرده‌اند، امکانات ناچیزی دارد؛ یک حمام تنگ و تاریک با کف سیمانی که از حمام بودن فقط یک سوراخ برای خروج آب دارد و آشپزخانه‌ای بی‌پنجره‌ی گلی که امکان دارد هر لحظه سقف چوبی آن روی سرشان بریزد. به اضافه‌ی این‌ها، هیچ سوخت و وسیله‌ی گرمایشی برای فصل طولانی، تاریک و استخوان‌سوز کابل ندارند. می‌گویند تنها کاری که در زمستان از دست‌شان برمی‌آید، پوشیدن لباس‌های ضخیم و گرم است. با این همه، اتاق‌داری در چنین شرایطی برای هر کدام‌شان دست‌کم  سه‌هزار و 500 افغانی، بدون هزینه‌ی آموزشگاه، کتاب و دیگر لوازم تحریر، خرج دارد.

به‌دنبال روشنایی

مدت کمی از حمله‌ی انتحاری مرگ‌بار بر آموزشگاه کوثر دانش می‌گذرد اما بیشتر دانش‌آموزان این مرکز منتظر بازگشایی و از سرگیری درس‌شان هستند، از جمله دانش‌آموزان مسافری که از راه‌های دور آمده‌اند.

این همه ریسک و خطر و تحمل سختی برای چیست؟ این سوال را مشترکا از همه‌ی‌شان می‌پرسم. جواب‌ها مختلف است اما یک نقطه اشتراک دارد؛ «راه‌حلی جز درس و تحصیل نمی‌بینیم.»

محمدبصیر میرزایی، پاسخ مبارزه‌گرایانه‌ای دارد: «همین انفجار و انتحار که می‌شود، بیشتر ما را انگیزه می‌دهد که درس بخوانیم. دشمنان ما نمی‌خواهند که ما درس بخوانیم، آن‌ها که دست به این کارها می‌زنند ما بیشتر انگیزه می‌گیریم که درس بخوانیم و به‌ آن‌ها نشان بدهیم که ما هیچ‌گاه از علم و دانش فاصله نمی‌گیریم.»

بعد از حمله، خانواده‌ی محمدبصیر برایش تماس گرفته‌اند و از بیم ناامنی‌های کابل او را به خانه فراخوانده‌اند اما او پاسخ داده که این‌جا در کابل می‌ماند و هر طور شده برای قبولی در رشته پزشکی آمادگی می‌گیرد: «در جواب‌شان گفتم نه، تا زمانی که زنده هستم درس می‌خوانم. ترس و وحشت هست ولی دیگر چاره‌ای نداریم. افغانستان همه‌اش همین‌طور است.»

باقر رحیمی فکر می‌کند اگر در مقابل تروریستان کم بیاورند، در نهایت در سرنوشت شبیه آن‌ها گرفتار می‌شوند: «اگر قرار باشد ما درس نخوانیم مثل همین کسانی می‌شویم که خود را انفجار می‌دهند، کسانی که مغزشان کار نمی‌کند. باید درس بخوانیم، چون درس راه انسان‌ساز است و در آینده اگر این کشور آباد شود توسط درس‌خواندن آباد می‌شود.»

عبدالخالق اصغری می‌گوید که راه دیگری وجود ندارد و سختی‌کشیدن برای دست‌یافتن به دانایی و توانایی ارزشش را دارد: «ناامنی و انفجار یک مانع است ولی این مانع نباید سد راه ما شود. خیلی سخت است که کم خواب بکنی، 4 صبح از خواب بیدار شوی، با صد ترس کورس بروی و ممکن در کورس، در مسیر رفت و آمد با انتحاری و انفجار مواجه شوی، با این همه باید ادامه بدهیم، راه دیگری وجود ندارد.»

آموزشگاه کوثر دانش، بیش از هزار و 500 دانش‌آموز دارد و از سال 1396 تا اکنون دو بار مورد حمله انتحاری قرار گرفته است. عکس: کوثر دانش
آموزشگاه کوثر دانش، بیش از هزار و 500 دانش‌آموز دارد و از سال 1396 تا اکنون دو بار مورد حمله انتحاری قرار گرفته است. عکس: کوثر دانش

یاسین سروش از مسئولان آموزشگاه کوثر دانش می‌گوید که به‌دلیل درخواست مکرر و نیاز دانش‌آموزان دو هفته پس از حمله، در 15 عقرب دروازه‌ی آموزشگاه را با تدابیر امنیتی بیشتر باز کرده‌اند. به گفته‌ی او این حمله آن‌چنان که انتظار می‌رفت، تأثیر زیادی روی دانش‌‍‌آموزان نداشته است. کماکان صنف‌های چندصدنفری این آموزشگاه شلوغ است و علاقه‌مندی زیاد: «چنین حملاتی جدای از تلفات جانی و خسارات مالی، روی نهاد و هر فرد تأثیر بدی به جا می‌گذارد. در کل بعد از این حمله 20 تا 25 درصد دانش‌آموزان در هر صنف کم شده است. بسیاری از دانش‌آموزان که مسافر بودند به ولایت‌های‌شان برگشته‌اند، برخی را هم خانواده‌های‌شان دیگر اجازه نمی‌دهد. آن‌ها حق دارند و این منطقی است.»

آقای سروش می‌گوید که با وجود خطر و نگرانی‌های جدی امنیتی روی چند دلیل دوباره تصمیم به بازگشایی این آموزشگاه گرفته‌اند؛ به گفته‌ی او دانش‌آموزان بعد از این حمله به دفتر آموزشگاه می‌آمدند و می‌گفتند اگر این مرکز تخریب هم شود آن‌ها حاضرند در کوچه درس بخوانند. به خانواده‌ی قربانیان که سر می‌زده‌اند، آن‌ها از او و مدیران این مرکز می‌خواسته‌اند که دوباره آموزشگاه را سر پا کنند: «به خانواده‌ی شهدا که سر زدیم آن‌ها گفتند شما این راه را ادامه بدهید. یک خانواده‌ی که فرزندش زخمی شده بود گفت اگر حتا او شهید هم می‌شد، ما فرزند دیگر خود را می‌فرستادیم که در همین مرکز درس بخواند. برای ما این پیام‌ها یک قوت قلب بسیار قوی بود که به هر نحوی شده، دوباره باید دروازه‌ی آموزشگاه را باز کنیم.»

مختار مدبر، 28 ساله، مدیر مسئول آموزشگاه تاج و از شرکای کوثر دانش، دومین حمله‌ی خونین را در جریان شش سال مدیریت و تدریس در این آموزشگاه‌ تجربه می‌کند. او که از شرکای آموزشگاه موعود بود و پس از حمله‌ی سال 1397 به این آموزشگاه آن را با تغییر نام به کاج، دوباره سر پا کرد، می‌گوید با وجود خطر زیادی که زندگی‌شان را تهدید می‌کند، آنچه او را به ادامه‌ی فعالیت ترغیب کرده، علاقه‌ای است که دانش‌آموزانش نشان می‌دهند و مسئولیت که خودش در قبال جامعه احساس می‌کند:  «وضعیت مردم را که می‌بینیم، راهی جز آموزش نیست و باید همین راه را ادامه بدهیم. مسأله‌ی دیگر علاقه‌مندی و همت دانش‌آموزان است که بعد از این حملات می‌آیند و مشتاق درس‌خواندن هستند. دانش‌آموزان ما را در هیچ شرایط تنها نگذاشته‌اند و حتا زخمی‌ها پس از بهبود آمده‌اند و در رشته‌های خوبی هم قبول شده‌اند.»

مختار مدبر، مدیر مسئول آموزشگاه تاج و از شرکای کوثر دانش، دومین حمله‌ی خونین را در جریان شش سال مدیریت و تدریس در این آموزشگاه‌ها‌ تجربه می‌کند. عکس ارسالی به اطلاعات روز
مختار مدبر، مدیر مسئول آموزشگاه تاج و از شرکای کوثر دانش، دومین حمله‌ی خونین را در جریان شش سال مدیریت و تدریس در این آموزشگاه‌ها‌ تجربه می‌کند. عکس ارسالی به اطلاعات روز

آموزشگاه کوثر دانش در سال 1393 خورشیدی توسط ناظر حسین‌پور تأسیس شده و اکنون بیش از یک‌هزار و 500 دانش‌آموز دارد. این مرکز آموزشی در جریان شش فعالیت، دو بار مورد حمله‌ی انتحاری قرار گرفته است. بار نخست یک فرد انتحاری با جلیقه‌ی انفجاری در ماه حوت 1396 وارد یک صنف درسی این آموزشگاه شد که هنگام انداختن بمب دستی، تنها خودش کشته شد.

آموزشگاه موعود در سال 1390 تأسیس شده و بعد از حمله‌ی انتحاری سال 1397 به کاج تغییر نام داده است. این آموزشگاه حدود 2 هزار دانش‌آموز دارد و اکنون با مرکز آموزشی کوثر دانش به‌گونه‌ی مشترک فعالیت می‌کند.

سختی، تلاش و دیگر هیچ

از سال 1395 با حمله‎‌ی مهاجمان مسلح بر دانشگاه افغان-امریکایی در کابل، چرخشی در اهداف گروه‌های تروریستی در هدف قراردادن نهادهای آموزشی، آمد. پس از آن در ماه حوت 1396یک حمله‌ی نافرجام بر آموزشگاه کوثر دانش صورت گرفت که بر اثر آن فقط خود انتحاری کشته شد. در ماه اسد 1397 یک حمله‌ی انتحاری بر آموزشگاه موعود در غرب کابل صورت گرفت که جان دست‌کم 50 دانش آموز را گرفت و حدود 70 دانش‌آموز دیگر را زخمی کرد. در ماه عقرب امسال دومین حمله‌ی مرگبار بر آموزشگاه کوثر دانش صورت گرفت که تلفات سنگینی برجا گذاشت. یک هفته بعدتر سه مهاجم مسلح به دانشگاه کابل حمله کرد که 35 نفر را کشت و 50 تن دیگر را زخمی کرد.

در سوی دیگر به‌‌رغم امضای توافقنامه‌ی صلح میان ایالات متحده‌ امریکا و گروه طالبان، هنوز تغییری در کاهش خشونت و تلفات غیرنظامیان در افغانستان به میان نیامده است. براساس گزارش کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان و سازمان ملل، رقم تلفات غیرنظامیان در افغانستان هنوز بالا و نگران‌کننده است. کمیسیون حقوق بشر افغانستان در گزارش خود گفته است که تنها در نیمه‌ی اول سال 2020 میلادی در مجموع یک هزار و ۲۱۳ غیرنظامی از جمله ۱۲۶ زن و ۲۲۵ کودک کشته شده و یک هزار و ۷۴۴ غیرنظامی از جمله ۱۷۱ زن و ۴۰۵ کودک زخمی شده‌اند.

به‌گفته‌ی مسئولان آموزشگاه کوثر دانش در حمله به این آموزشگاه 41 تن کشته و حدود 80 تن دیگر زخمی شده‌اند. عکس: شبکه‌های اجتماعی
به‌گفته‌ی مسئولان آموزشگاه کوثر دانش در حمله به این آموزشگاه 41 تن کشته و حدود 80 تن دیگر زخمی شده‌اند. عکس: شبکه‌های اجتماعی

همچنین با گذشت بیش از دو ماه از آغاز مذاکرات صلح بین هیأت دولت افغانستان و گروه طالبان در قطر، گشایشی در پیشرفت آن به میان نیامده و بر پایه‌ی آمار سازمان ملل این مذاکرات تأثیری در کاهش خشونت در این کشور نداشته است. دفتر نمایندگی سازمان ملل در افغانستان گفته است در 9 ماه نخست سال 2020، بیش از 2 هزار غیرنظامی در این کشور کشته و نزدیک به 4 هزار غیرنظامی دیگر زخمی شده‌اند.

در کنار ناامنی‌ها، براساس آمار وزارت تحصیلات عالی کشور سالانه بین 30 تا 35 هزار دانشجو از دانشگاه‌های دولتی و خصوصی فارغ‌التحصیل می‌شوند که برپایه آمار اتحادیه کارگران فقط پنج درصد آن‌ها قادر به یافتن شغل می‌شوند. وزارت کار افغانستان هم می‌گوید از ۴۰۰ هزار نفر که سالانه درخواست کار می‌دهند ــ که 75 درصد آن‌ها کارجویان تحصیل‌کرده‌اند ــ به‌طور اوسط ۲۵ درصد آن‌‍‌ها صاحب شغل می‌شوند.

با یک حساب ساده‌ی سرانگشتی، واضح می‌شود که چشم‌انداز روشن سیاسی، امنیتی و اشتغال‌یابی در افغانستان وجود ندارد. این شاخص‌های ناامیدی و آینده مبهم را با دانش‌آموزان مشتاق درس و دانشگاه در میان می‌گذارم و می‌پرسم چه چیزی باعث می‌شود که این همه خطر و سختی را برای یک آینده‌ی مبهم و خاکستری تحمل کنند و دقیقا دل‌خوشی‌شان چیست؟

حمیدالله شجاعی پاسخ می‌دهد که می‌داند آینده‌ی کشور نامعلوم است، ولی اگر درس بخواند امکان پیشرفت و بهتر شدنش هست: «راهش همین درس است دیگر راهی نیست.»

عبدالخالق اصغری، استدلال می‌کند نفس دانایی و توانایی، ارزش آن را دارد که با هر مانعی روبه‌رو شود: «وقتی آدم یک هدف تعیین می‌کند که آن هدف به صلاح جامعه و اطرافیانش باشد و در آن خلوص نیت باشد، به‌نظر من مانع نمی‌تواند جلوی انسان را بگیرد. علم‌آموختن واجب است و اگر ما چهار سال دانشگاه هم بخوانیم و فارغ‌التحصیل شویم اگر کار هم پیدا نتوانیم، مسأله‌ای نیست، ما در واقع دانایی، توانایی کسب کرده‌ایم.»

باقر رحیمی که علاقه‌مند رشته اقتصاد است، نگاه بلندمدت‌تری برای خودش ترسیم کرده است: «این مهم نیست که بیکار بمانیم یا صاحب کار شویم، حداقل سوادداشتن بهتر است. بالاخره تا آخر بیکار و فقیر نمی‌مانیم. تا وقتی که زنده‌ایم زحمت خود را می‌کشیم. از بیکاری نگرانی ندارم، باسوادبودن مهم‌تر است. فعلا اکثر مردم افغانستان بی‌سوادند و زیر خط فقر زندگی می‌کنند. همه‌ی سختی‌ها را تحمل می‌کنیم که همین مشکلات در آینده تکرار نشود و نسل بعد از ما راحت‌تر زندگی کند.»