باوجود تلاشهای گسترده زنان، فعالان حقوق بشری و دولت افغانستان پس از دوره سیاه طالبان، گزارشهای سازمان ملل در افغانستان در سپتامبر امسال نشان میدهد که افغانستان، همچنان بدترین کشور جهان برای زیست زنان است.
در طول چند دهه جنگ و خشونت در افغانستان در بسیاری از خشونتها، ناامنیها و جنگهای بهوجودآمده، زنان نقش چندانی نداشتهاند اما همواره بیشترین آسیب را از این ناحیه متحمل شدهاند. نابرابریهای اجتماعی، جنگ و حاشیه قرارگرفتن زنان در عرصههای اجتماعی و سیاسی، جدیترین تهدید علیه زنان بوده است. این مسأله موجب شده است که نبوغ، خلاقیت و عاملیت آنها همواره نادیده گرفته شود. این در حالی است که تجربیات زنان برای خلق جامعهای عادلانه، زیباتر و صلحآمیزتر یک امر ضروری و اخلاقی در راستای توسعه، ثبات و امنیت هر کشوری است.
گفتوگوهای صلح در پنج دهه گذشته و غیبت زنان
در ۴۷ سال گذشته، دولت افغانستان پادشاهی، جمهوری، جمهوری دموکراتیک خلق، جمهوری دیگر، کشور اسلامی، امارت اسلامی، دولت موقت، دولت اسلامی انتقالی و جمهوری اسلامی بوده است. بهطور متوسط در بیش از هر شش سال، یک بار تغییر رژیم اتفاق افتاده است. آموزههای دینی، حقوقی و قانون اساسی هرکدام گفتمانی را ارائه داده كه گروهها از طریق آن به منازعه پرداختهاند، اما این مبارزه صرفا درباره ایدهها نه، بلکه یک رقابت سیاسی برای قدرت بوده است. افغانها نتوانستهاند در مورد فرمولی برای یک سیاست مشترک که هیچکس احساس استثنابودن نداشته باشد، به توافق برسند.
طرح آشتی و مصالحه ملی
برنامه اصلی دکتر نجیبالله برای ختم منازعه و طرح آشتی ملی او ایجاد دولتی فراگیر با حضورداشت تمام مخالفان در ساختار قدرت و نظام سیاسی آینده بود. برای تحقق این امر دولت او کمیسیونهای مختلفی را برای مصالحه در کابل و ولایات ایجاد کرد. نمایندگانی را برای جلب رضایت فرماندهان جهادی تعیین نمود و با آنان گفتوگو کرد. همچنین با برخی احزاب میانهرو در پیشاور گفتوگو کرد. با وجود این او نتوانست حمایت ملی و منطقهای را برای پیشبرد اهداف صلحجویانهاش ایجاد کند. گروههای جهادی با این که میدانستند برنامه او و طرح آشتی و مصالح ملی به نفع ثبات و امنیت کشور است اما به دلایل بسیاری از جمله احساس بدنامی سازش با دولت کمونیستی، هژمونی پاکستان بر گروههای جهادی، زوال کمونیزم در جهان و بهتبع آن پراکندگی دیدگاهها در مسکو، تکثر اهداف و خواست احزاب جهادی درگیر در منازعه، قومیشدن خواستهها و اهداف از طرح او حمایت نکردند. جهاد مفهوم محوری و انگیزهبخش مجاهدین در فضای آن زمان بود. بنابراین هرنوع نرمش و مصالحه با دولت کمونیستی به معنای خیانت به ارزشهای جهاد و مقاومت تلقی میشد و هیچ تنظیم جهادی نمیخواست، خائن به ارزشهای جهاد و مقاومت لقب بگیرد. بنابراین طرح آشتی ملی ناکام ماند.
نه در ساختار پیشنهادی دکتر نجیبالله در قالب طرح مصالحه ملی، زنی بهعنوان کارگزار صلح به چشم میخورد و نه در طرف مقابل که مجاهدین اسلامگرا باشند. زنان در پستوی خانههایشان جنگ و صلح مردانشان را نظاره میکردند. فرهنگ جنگ در افغانستان مردانه بوده و زنان در آن نقشی نداشتهاند. بر این اساس برای آنان نقشی در صلحسازی و توافقنامهها تعریف نمیشد.
طرح صلح «بنین سیوان» و نقش سازمان ملل
کودتای هفت ثور سال ۵۷ که به سرنگونی دولت داوودخان انجامید، منشأ بسیاری از تغییر و تحولات معاصر افغانستان است. از نتایج مهم این کودتا، حضور نظامی ارتش سرخ در افغانستان بود که خود موجب تحولات بسیاری شد و پای بسیاری از جهادگران را با حمایت و دخالت مستقیم پاکستان به افغانستان گشود. با توجه به حضور نظامی ارتش سرخ، جنگ افغانستان ابعاد بینالمللی یافت و تلاشهای سازمان ملل متحد و شورای امنیت برای محکومیت و خروج ارتش سرخ نتیجه نداد و با وتوی شوروی مواجه شد.
بسیاری از صاحبنظران مسائل افغانستان بر این باورند که سازمان ملل نتوانسته آنطور که از آن انتظار میرود در قضایای جنگ و صلح این کشور مؤثر عمل کند. بیشتر تلاشهای این سازمان و شورای امنیت به صدور قطعنامه و محکومکردن جنگ در افغانستان محدود بوده است. توافقنامه جینوا (ژنو) میان کشورهای افغانستان، پاکستان و اتحاد جماهیر شوروی منجر به خروج ارتش سرخ از افغانستان شد. تأکید اصلی این توافقنامه بر عدم همکاری و حمایت شوروی، امریکا و کشورهای غربی از طرفهای درگیر منازعه در افغانستان بود. مهمترین انتقادی که بر تلاشهای بنین سوان برای ختم منازعه عنوان میشود، نداشتن استراتژی بعد از خروج ارتش سرخ از افغانستان و مدیریت خلای قدرت است.
طرح صلح بنین سوان، شامل لیستی بلندبالا از اقوام و گروههای مختلف، احزاب، جریانهای سیاسی و طرفداران شاه سابق میشد که این گروهها پس از مذاکره و گفتوگو گروهی را از میان خود بهعنوان نمایندگانشان انتخاب میکردند و وظیفه آنها مشورت با گروهای مختلف اجتماعی برای دایرکردن لوی جرگه بود. وظیفه اصلی لوی جرگه، تعیین ساختاری برای حکومت انتقالی بود. طرح صلح بنین سیوان برای خلای قدرت بهوجود و پایان منازعه در مجموع یک دولت ائتلافی با نظرداشت دیدگاههای جناحهای درگیر منازعه و مردم افغانستان بود. با توجه به اینکه جنگ افغانستان ابعاد منطقهای و بینالمللی پیدا کرده بود، طرح صلح بنین سوان نتوانست دیدگاههای مختلف را بهخصوص در سطح منطقهای و بینالمللی با خود همسو کند. همچنین حمایتهای جهانی و حتا حمایت سازمان ملل را جلب کند. عوامل بیرونی نقش اساسی در ناکامی طرح بنین سوان داشت. استراتژیستهای مسکو به این دلیل مخالف طرح سازمان ملل بودند که میپنداشتند طرح بنین سوان امریکایی و غربی است و زمینه نفوذ آنها به حداقل میرسد. همچنین پاکستانیها نیز بر این باور بودند که بیش از هر زمانی دیگری میتوانند با استفاده از ابزار نظامی و ادامه سلطه بر مجاهدین آنها را به قدرت برسانند و اهداف خود را دنبال کنند.
با توجه به اینکه طرح صلح بنین سوان به مرحله اجرا نرسید، نمیتوان گفت که آیا مراد او از نقش و مشارکت مردم در صلحسازی و ساختار حکومت انتقالی آیا شامل زنان هم میشده یا نه؟ با وجود این، چنانچه شواهد نشان میدهد، زنان همچنان در گفتوگوهای صلح و تعیین سرنوشت خودشان غایب مطلق بودند. در این دوره نیز آنها نظارهگر جنگ و صلح مردانشان بودند. مجاهدین بهدلیل نقش محوری و مشهودشان در تولید جنگ، همچنان نقشی برای زنان قائل نبودند. بسیاری از زنان، قضایای جنگ و صلح را به امید توافق پایدار از طریق رادیو و در خانههایشان دنبال کردند.
توافقنامه بُن و تکرار غیبت زنان
اشتراکكنندگان در كنفرانس بن با حضور نماينده ويژه دبيركل سازمان ملل تصمیم داشتند به تراژیديهای مکرر افغانستان پايان دهند و صلحي دوامدار، باثبات و بازسازي ملي و احترام به حقوق بشر را به ارمغان بیاورند. با طرح اخضر ابراهیمی واگذاری سرنوشت افغانستان با نظارت سازمان ملل و جامعه جهانی به خود افغانها محول شد. بنابراین چهار گروه عمده شامل نمایندگان ائتلاف شمال، گروه پیشاور به رهبری سیداحمد گیلانی، گروه موسوم به قبرس به رهبری همایون جریر و گروهی به نمایندگی از ظاهرشاه یا جریان روم به بن آلمان رفتند تا بنیان نظام پساطالبان را ایجاد کنند. طالبان و شاخه حزب اسلامی به رهبری حکمتیار به این کنفرانس دعوت نشدند. حکومت موقت، ایجاد یک نظام دموکراتیک مبتنی بر آرای مردم، انتخابات، ترتیب قانون اساسی جدید، آغاز فرایند صلحسازی، محتوای تصمیمهای کنفرانس بن است. مهمترین ویژگی کنفرانس بن، حمایت و نظارت جامعه جهانی و سازمان ملل از چگونگی روند بود.
بسیاری از سیاستمداران و تحلیلگران این انتقاد را بر کنفرانس بن وارد میکنند که غیبت طالبان یک اشتباه تاریخی در برگزاری این کنفرانس بود. اما هیچ کس از غیبت زنان یادی نمیکند که بخش مهمی از افرادی بودند که در فرایند خشونتها و جنگهای گذشته آسیب دیده بودند. انگار آنها اصلا حضور فیزیکی نداشتهاند. هرچند فرایندهای درنظرگرفتهشده پس از بن بر مشارکت همه گروها و افراد تأکید میکرد، اما مسأله اساسی عدم حضور زنان در تصمیمگیری فعال برای سرنوشت آیندهشان بود که در کنفرانس بن نیز تکرار شد.
شورای عالی صلح و حضور سمبلیک زنان
تا به حال زنان، در تمامی گفتوگوها و جلسات صلح فاقد نمایندگی لازم بودهاند. در کنفرانس ماه قوس ۱۳۹۷ مسکو، فقط یک زن در میز گفتوگو حاضر بود. وی حبیبه سرابی، معاون شورای عالی صلح و یکی از چهار نماینده ی شورا بود. در نشست بینالافغانی ماه حوت ۱۳۹۷ در مسکو، فقط دو نفر از (شمار متغیر ۷۰ الی ۱۰۰ تن از مدعوین در نشستهای مختلف) را زنان تشکیل میدادند که فوزیه کوفی، نمایندهی سابق پارلمان و حوا علم نورستانی، عضو سابق شورای عالی صلح و رییس کنونی کمیسیون مستقل انتخابات، حضور داشتند. بر حضور زنان در شورای عالی صلح، پس از تغییر در ترکیب آن توسط رییسجمهور غنی در سال ۱۳۹۷، افزوده شده است.
نظرسنجیها و تحقیقات انجامشده درباره صلح و روند گفتوگوهای صلح نشان میدهد که شورای عالی صلح بهدلیل اینکه افراد و گروههایی در آن قرار داشت که خود درگیر منازعه و در واقع طرف جنگ محسوب میشدند و همچنین رهبری و اعضای آن تجربهای در صلحسازی نداشتند، بنابراین نمیتوانستند نقش میانجی و بیطرف را در گفتوگوهای صلح ایفا کند. از این شورا بیشتر بهعنوان یک نهاد سمبولیک و دولتی یاد میشد که خود طرف قضیه و بخشی از مسأله بود.
با وجود این برای اولین بار در ترکیب اعضای هیأت مذاکرهکننده زنان به چشم میخورد. برای اولین بار به زنان فرصت دیدهشدن و روایت زنانه از رنجهایشان داده شد. واضح است که صرفا حضور زنان در یک ساختار به معنای تبارز مسائل و دیدگاههای زنان نیست. عدم بیطرفی، دولتیبودن، نداشتن استقلال (مالی و تصمیمگیری)، فساد، ناکامی در اعتمادسازی، وجود خلاهای قانونی و تشریفاتیبودن این شورا، مهمترین انتقادهایی بود که بر این شورا وارد میشد. بهدلیل همین مشکلات این شورا نتوانست بستر مناسبی برای خواست زنان، آرمانهای آنها و روایتهایشان ایجاد کند. این شورا گفتوگو و مذاکره با حزب اسلامی شاخه حکمتیار را در کارنامه خود داشت. گفتوگوهایی که حزب اسلامی بعد از توافق، حتا حاضر به عذرخواهی از مردم افغانستان و زنانی که رنج جنگ را با راکتهایی که این حزب در جریان جنگهای داخلی بر سر آنان ریخته بود، نشد. بنابراین عملا تلاشهای زنان برای دیدهشدن و عاملیت آنان در این پروسه ناکام ماند.
مذاکرات دوحه و تلاش زنان برای خلق روایت زنانه از صلح
«اینگبورگ براینز» در کتاب «فرهنگ صلح و چشمانداز زنانه» بر این باور است که دیدگاه جنسیتی در هر موضوعی، نیازمند توجه به رویکرد جامعه و نقشهایی است که توسط جامعه برای زنان و مردان تعریف شده است. این دیدگاه به ارزیابی انتقادی شیوههایی تمایل نشان میدهد که در آن نوعی همکاری سازنده میان دو جنس برای دستیابی به آرمانهای مشترک و اخلاقی برای زنان و مردان بازتعریف میشود. فرهنگ صلح چنین هدفی دارد و یک دیدگاه جنسیتی، موانع و فرصتهای دستیابی به این هدف را روشن میکند. بسیاری از کسانی که جنسیت و اهمیت آن را برای کیفیت جامعه بشری مورد مطالعه قرار دادهاند، بر این باورند که موضوع جنسیت بخش تکمیلی و ضروری هرگونه تعهد و توجه به موضوعات مرتبط با صلح و موضوعات مرتبط با سیاستگذاری عمومی است.
زنان و مردان تنها با برابری و مشارکت میتوانند بر موانع، سکون، سکوت و سرخوردگی ناشی از جنگ و خشونت فائق آمده و از بینش، اراده سیاسی، تفکر خلاق و اقدامات حقیقی مورد نیاز برای گذار جهان از فرهنگ خشونت بهسوی فرهنگ صلح اطمینان یابند.
در گفتوگوهایی که در دوحه قطر جریان دارد، در ترکیب ۲۱ نفره هیأت مذاکرهکننده دولت، چهار زن وجود دارد. زنانی که در تلاشند تا روایت خاص خود را به طرفهای درگیر در منازعه بقبولانند و بهنحوی حضور آنها برای عدم تکرار نادیدهانگاری زنان در فرایند تصمیمگیریها و آینده افغانستان معنا مییابد. در ترکیب هیأت مذاکرهکننده طالبان زنی به چشم نمیخورد. این یعنی تکرار نادیدهانگاری زنان در یک طرف منازعه که در مجموع به نفع زنان نیست. با توجه به اینکه مذاکرات هنوز در جریان است و طی دو نیم ماه گذشته با بنبست مواجه بوده است، هنوز نمیتوان در مورد عاملیت زنان در فرایند مذاکرات به روشنی صحبت کرد. با وجود این نگاههای بسیاری از زنان، فعالان حقوق بشر در داخل و خارج از افغانستان به چهار زنی دوخته شده که در مذاکرات دوحه حضور دارند.
توافقنامه صلح امریکا و طالبان
دوران حکومت طالبان بین سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱، یکی از بدترین نمونهها در زمینه رعایت حقوق زنان است. آنان زنان را از حق آموزش، حق کار و حق گشتوگذار بدون داشتن همراه مرد محروم کرده بودند. قانون اساسی افغانستان پس از فروپاشی حاکمیت طالبان، برابری مرد و زن را در ماده ۲۲ که «اتباع افغانستان اعم از زن و مرد در برابر قانون دارای حقوق و وجایب مساوی میباشند» تضمین کرده است.
در متن توافقنامه طالبان با امریکا هیچ گونه تضمین روشنی بر مشارکت سیاسی زنان، برابری و فرصت دیدهشدن برای آنان به چشم نمیخورد. تأکید اصلی این توافقنامه بر خروج نیروهای نظامی امریکا از افغانستان و تضمینها و مکانیزمهای اجرایی برای عدم استفاده از خاک افغانستان توسط گروه و یا فرد خاصی علیه امنیت امریکا و یک نقشه راه سیاسی برای آینده افغانستان است که از درون گفتوگوهای بینالاافغانی بیرون خواهد آمد.
آنچه که موجب شده فعالان حقوق بشر و زنان، نگران آن باشند، رویکرد ایدیولوژیک و تفسیر خاص طالبان از دین و مسائل جامعه در حال تغییر افغانستان است. و این موضوع که اگر آنها بتوانند قانون اساسی فعلی را به نفع خود تغییر دهند، این امکان وجود دارد که بار دیگر درهای فضای اجتماعی و سیاسی جامعه همچون گذشته به روی آنان بسته شود.
غیبت زنان در ترکیب هیأت مذاکرهکننده طالبان
گروه طالبان برای همزادپنداری و نشاندادن وضعیت اسفبار حملات طرف مقابل خود تلاش میکند تا تصویری از زنان و کودکان کشتهشده از حملات را نشر کند و به شمار زنانی که قربانی حملات شدهاند اشاره کند. با وجود این در ترکیب هیأت مذاکرهکننده آنها هیچ زنی به چشم نمیخورد. یک جای کار اشکال دارد. این پرسش بسیاری از خبرنگارانی است که در دوحه گفتوگوهای صلح را از نزدیک دنبال میکنند که چرا زنی به نمایندگی از نیمی از جامعه در میان شما حضور ندارد. پاسخهای آنها مبهم، گنگ و نامشخص است.
ضرورت حضور زنان در گفتوگوهای صلح
در عصر حاضر، مشارکت و سهم حداکثری زنان در تحولات اجتماعی، اقتصادی و روند نهادینهسازی دموکراسیها در سطوح ملی و بینالمللی یک اصل اساسی و یک نیاز اخلاقی است که بر بنیان عدالت و حقوق بشر استوار بوده و در بسیاری از کشورهای جهان تبدیل به امری ضروری شده است. نگاه توتالیتری و خشونتآمیز دیگر کارکردها و ماندگاری گذشتهاش را ندارد. واضح است که توازن نوین بر پایه عدالت جنسیتی، موجب افزایش و رشد صلح در جامعه میشود. بنابراین نیاز است تا زمینه حضور حداکثری زنان در روند صلح مدنظر قرار گیرد.