افغانستان و دموکراسی‌سازی وارونه

افغانستان و دموکراسی‌سازی وارونه

در آستانه‌ی زوال سیاسی؟

ابوالفضل فصیحی، پژوهشگر علوم سیاسی

لاری دیاموند، متخصص گذار به دموکراسی، معتقد است یکی از بزرگ‌ترین چالش‌هایی که امروزه دموکراسی با آن مواجه است این است که ایالات متحده آمریکا علاقه‌اش به ترویج آزادی و دموکراسی در جهان را از دست داده است. به عقیده‌ی او، در حالی که از سال ۲۰۰۰ بدین‌سو شاهد سرکوب دموکراسی و موج بازگشت به رژیم‌های غیردموکراتیک در کشورهای درحال توسعه بوده‌ایم، اولویت برای مردم آمریکا «بازگشت به داخل» و مسائل داخلی آمریکا بوده است. البته او اضافه می‌کند که منافع ملی آمریکا روندی متفاوت از افکار عمومی آمریکا پیموده است که ترویج و حمایت از دموکراسی توسط دولت‌ آمریکا در نقاط مختلف جهان در راستای اهداف امنیتی و استراتژیک ملی بوده است.   

با گذشت دو دهه از سقوط رژیم طالبان، افغانستان به‌عنوان یک نمونه از برقراری دموکراسی‌ با دخالت مستقیم آمریکا، اکنون به نقطه‌ی عطفی رسیده است. آمریکا، و البته جامعه‌ی جهانی، علاقه‌اش به جنگ افغانستان را از دست داده است. با عقب‌نشینی آمریکا از صحنه‌ی سیاسی افغانستان، دموکراسیِ افغانی به ورشکستگی نزدیک شده است. آیا افغانستان با «موج بازگشت» روبه‌رو خواهد شد؟ 

قبل از ادامه‌ی بحث، باید مشخص کنیم که وقتی از برقراری دموکراسی صحبت می‌کنیم دقیقاً در مورد چه چیزی بحث می‌کنیم. چرا که گذار به دموکراسی در نمونه‌های مختلف، الگوها، زمینه‌ها و نتایج مختلفی داشته است. تفکیک میان «لیبرال دموکراسی» و «دموکراسی انتخاباتی» که توسط برخی از متخصصان دموکراسی مطرح شده است می‌تواند در این زمینه به ما کمک کند. لیبرال دموکراسی فقط با انتخابات شاخص‌بندی نمی‌شود، بلکه مجموعه‌ای از نهادها را شامل می‌شود؛ مهم‌ترین این نهادها سه نهاد «رقابت»، «مشارکت» و «آزادی» است. اما دموکراسی انتخاباتی بیشتر بر عنصر انتخابات استوار است.

از طرفی، در یک مفهوم عام، دموکراسی‌سازی را می‌توان حتی برای دموکراسی‌های نهادینه شده و پیشرفته هم به‌کار گرفت. در این معنا، تعمیق دموکراسی فرایندی مداوم و همیشگی است. مسائلی همچون تفکیک «دموکراسی ایده‌آل» از لیبرال دموکراسی یا «پلی‌آرشی» مناقشه‌ی نظری پایان‌ناپذیرِ منتقدان و نظریه‌پردازان برجسته‌ی دموکراسی بوده است. اما در دموکراسی انتخاباتی الگوی متفاوتی از لیبرال دموکراسی دنبال می‌شود و نگرانی‌ها نیز متفاوت است. تجربه‌ی دموکراسی در افغانستان را می‌توان تجربه‌ی دموکراسی انتخاباتی دانست و سرشت و سرنوشت این دموکراسی را می‌توان با عطف توجه به همین موضوع تفسیر کرد.

افغانستان و دموکراسی‌سازی وارونه

در دموکراسی‌های پیشرفته و لیبرال دموکراسی‌ها، روند برقراری دموکراسی بدین‌صورت بوده است که ابتدا نهادهای دولت مدرن شکل گرفته و در ادامه، دولت مدرنِ دموکراتیک ایجاد شده است؛ دولت مدرن در نمونه‌ی ایده‌ال آن که توسط ماکس وبر معرفی شده است با عناصری همچون «حاکمیت قانون»، «جامعه‌ی مدنی» و «حکومت پاسخ‌گو» شناخته می‌شود.

اما دموکراسی در کشورهای درحال توسعه فرایندی باژگونه را طی کرده است: برگزاری انتخابات و جابه‌جایی مسالمت‌آمیز قدرت قبل از شکل‌گیری دولت مدرن. مقوله‌ای که رز و شین در مقاله‌ی مشهورشان در سال ۲۰۰۶ تحت عنوان «دموکراسی‌سازی وارونه» از آن یاد کرده‌اند. در حقیقت در این زمینه باید دو پروسه را از هم تفکیک کرد: دموکراسی‌سازی و دولت‌سازی. این بحث را طور دیگر هم می‌توان بیان کرد؛ دولت مدرنِ دموکراتیک، به صورت منطقی، تنها یک صورت از چهار صورت ممکن است. ممکن است دولتِ مدرن غیر دموکراتیک داشته باشیم و البته ممکن است در کشوری انتخابات آزاد برقرار شده باشد اما دولت مدرن همچنان دچار مشکل باشد.

تفکیک دموکراسی ایده‌آل، که فراتر از لیبرال دموکراسی می‌رود، از دموکراسی‌ موجود و نگرانی در مورد تعمیق دموکراسی می‌تواند در زمینه‌ی لیبرال دموکراسی‌های پیش‌رفته معنا پیدا کند. در دموکراسی‌سازی وارونه، مسئله‌ی اصلی، چالش در کارکردهای دولت مدرن است؛ مسائلی همچون خشونت و ناامنی، فساد، نقض قانون و عدم حاکمیت قانون و حکومت غیرپاسخ‌گو دشمنان اصلی دموکراسی‌سازی در کشورهای درحال توسعه محسوب می‌شوند.

تجربه‌ی دموکراسی در افغانستان پس از یازده سپتامبر را نمی‌توان در قالب لیبرال دموکراسی تفسیر کرد. دموکراسی‌سازی با دخالت مستقیم خارجی از ۲۰۰۱ بدین‌سو با پروسه‌ی ساختن دولت مدرن همراه شد. تغییرات مثبت عمده در این زمینه را نمی‌توان از نظر دور داشت؛ برگزاری چند دوره انتخابات و جابه‌جایی مسالمت‌آمیز قدرت و تلاش برای ایجاد ساختارهای دولت مدرن. اما این تغییرات اولاً کافی نیست و ثانیاً امروز بعد از گذشت دو دهه از آن زمان، اعتبار نهادهای انتخاباتی و دموکراتیک و از سویی پروسه‌ی دولت‌سازی با چالش‌های عمده مواجه است. افغانستان همواره در شاخص فساد و ناامنی در وضعیت بسیار نامطلوبی قرار داشته است. حاکمیت قانون به‌عنوان عنصر اساسیِ دولت مدرن نیز روندی ناامید‌کننده داشته است. به‌عبارتی، دو پروسه‌‌ای که از آن زمان تا کنون همراه با هم پی‌گرفته شده است، یعنی دولت‌سازی و دموکراسی‌سازی، هر دو  ناموفق و امروزه بیش از هر زمانی شکست‌خورده تلقی می‌شوند. مسئله این است که تعمیق و تحکیم دموکراسی بدون وجود یک دولت مدرن ممکن نیست. می‌توان این‌طور تفسیر کرد که  شکست در ساختن یک دولت مدرن در افغانستان، نگرانی عمده‌تر از شکست دموکراسی باید تلقی شود.

زوال سیاسی و شکست دموکراسی

در نمونه‌ی ایده‌آل دولت مدرن که توسط ماکس وبر تعریف شده است، دموکراسی ویژگی ضروری آن نیست. دولت مدرن با سه شاخص عمده شناخته می‌شود؛ حاکمیت قانون، که در بوروکراسی مدرن و عقلانیت و پیش‌بینی پذیری در کارکرد بوروکراسی و اتکا به قانون در عملکرد حاکمان باید وجود داشته باشد، نهادهای جامعه‌ی مدنی مستقل از دولت مانند رسانه‌ها، اتحادیه‌ها، دانشگاه‌ها و اتحادیه‌های صنفی و مسئولیت‌پذیری حاکمان. همانطور که می‌بینیم دموکراسی در الگوی وبری از دولت مدرن گنجانده نشده است. در همین رابطه باید اضافه کرد که پروسه‌ی ‌دولت‌سازی به مفهوم ایجاد یک هویت ملی مشترک نیز نیست. دولت‌سازی یعنی توسعه‌ی نهادها و رویه‌هایی که به‌طور مؤثری قانون را در برابر مقامات رسمی فاسد اجرا می‌کند، افزایش اعتماد مردم به نهادها و پاسخگویی دولت به شهروندان. 

نکته‌ی اساسی در مورد دموکراسی این است که برقراری دموکراسی فرایندی خطی و لزوماً همواره رو به پیشرفت نیست. تجربه‌های متفاوت در این زمینه در کشورهای مختلف این را ثابت می‌کند. پروسه‌ی انتخابات می‌تواند در مقطعی شکست خورده و دچار ناکامی و فساد شود؛ اما دوباره دموکراسی‌ می‌تواند احیا شده و ادامه پیدا کند؛ شکستِ دموکراسی و بازگشت به دموکراسی به‌صورت متناوب و دورانی؛ البته به‌شرط بقای دولت مدرن.

پیوند دموکراسی افغانی و حمایت امریکا

جمله‌ای که در ابتدای نوشته از لاری دیاموند ذکر شد، صورت مساله را روشن می‌کند. سرنوشت دموکراسی در افغانستان اکنون بیش از هر زمان دیگری به آمریکا پیوند خورده است. دموکراسی در افغانستان دشمن‌های داخلی متنوعی دارد؛ فساد، ناامنی و خشونت، و بی‌اعتبار شدن نهادهای انتخاباتی. اما نگرانی بزرگتر، مذاکره و معامله‌ی آمریکا با طالبان و متعاقباً فروپاشی دولت مدرن در افغانستان است. شکست و پیشرفت‌های متناوب در رویه‌ها و نهادهای دموکراتیک و انتخاباتی در افغانستان امری طبیعی است و می‌تواند به‌صورت متناوب ادامه پیدا کند تا بلکه با عبرت‌ها و تمرین‌های پیوسته، دموکراسی پایداری نسبی پیدا کند. اما دموکراسیِ حداقلی و انتخاباتی در افغانستان قطعاً با قطع حمایت آمریکا دوام نخواهد کرد و دولت و دموکراسی هردو با شکست مواجه خواهند شد.

صورت مسئله‌ی فعلی در افغانستان را این‌طور باید خلاصه کرد؛ یک‌طرف نیروی طالبان، و حامیان منطقه‌ای آن، که اکنون بیش از هر زمانی قدرت گرفته‌اند. نیرویی که به‌هیچ‌عنوان به‌نظر نمی‌رسد نسبت به گذشته تغییر کرده باشد و میانه‌ای با نهادها و ارزش‌های مدرن، به‌شمول دولت مدرن، پیدا کرده باشد. طرف دیگر، دولت افغانستان، که اگرچه اکنون بیش از هر زمانی آشفته و فاسد و ورشکسته به‌نظر می‌رسد، اما بالاخره محصول روندی است که از ۲۰۰۱ تحت عنوان ساخت دولت مدرن در افغانستان شروع شده است.

در این میان حامیان بین‌المللی دولت‌سازی مدرن در افغانستان علاقه‌ای به حمایت از روندی که خودشان از سال ۲۰۰۱ شروع کرده‌اند، ندارند و علاقه‌شان را به جنگ افغانستان از دست داده‌اند. اگر قرار است نیروهای حامی ارزش‌های مدرن در افغانستان  در برابر ارتجاع طالبانی، جنگ را ادامه دهند، آن‌گاه سوال این است که با کدام پول و با کدام حمایت بین‌المللی؟ بنابراین به‌نظر می‌رسد راهی به‌جز مصالحه و مذاکره باقی نمانده است.

با این توضیحات، به نظر می‌رسد زوال سیاسی یا به‌عبارتی فروپاشیِ دولت مدرن در افغانستان کاملاً محتمل به‌نظر می‌رسد. آمریکا با رهاکردن افغانستان در دامن طالبان، پروسه‌ی دولت‌سازیِ مدرن را به ورشکستگی خواهد کشاند و آخرین میخ بر تابوت دولتِ مدرن در افغانستان کوبیده خواهد شد. آلترناتیو آن، ارتجاع و یا زوال و فروپاشی سامان سیاسی خواهد بود.