بهنظر میرسد دور دوم مذاکرات صلح به کندی پیش میرود. تأکید دولت افغانستان در این دور بیشتر بر آتشبس و پایان خشونتها است و تأکید گروه طالبان بر «ایجاد نظام خالص اسلامی.» گروه طالبان از ابتدای مذاکرات بر نظام اسلامی و نظام مبتنی بر شریعت تأکید کرده است. اصرار آنها بر نظام اسلامی، مبتنی بر اندیشه «دوگانه اعتقادی کافر – مؤمن» استوار است. ویژگی اساسی این طرز تفکر، سیاه و سفید بودن آن است. این طرز تفکر را میتوان در اندیشه بسیاری از گروههای افراطی و بنیادگرا مثل داعش مشاهده کرد.
آنچه که دربارهی ادعای طالبان مبنی بر ایجاد «نظام خالص اسلامی»، نگرانکننده است، این است که طالب تصویر روشنی در مورد محتوای این نظام نمیدهد. نسبت نظامی که طالب از آن حرف میزند با بسیاری از واقعیتهای جامعه امروز افغانستان روشن نیست. اولین تصویری که از نظم اسلامی طالبانی در ذهن بسیاری از مردم افغانستان وجود دارد، حاکمیت این گروه در دهه نود میلادی است. تصویری خشک، خشن و حداقلی از شریعت. گروه بنیادگرای طالبان در دهه نود، اسلام را به برپایی نماز جماعت، تفتیش عقاید، شلاقزدن در ملأ عام، ضدیت با عناصر مدرن، محصورساختن زنان در خانه و … محدود ساخت. پرسش اساسی این است که ایده موهوم نظام اسلامی که طالب از آن سخن میگوید، چقدر مطابق با واقعیتهای جامعه افغانستان است؟ نظام موهوم اسلامی که طالبان خواهان برقراری آنند، چه قدر با فضای اجتماعی و فرهنگی امروز افغانستان قابل جمع است؟
منظور طالب از نظام اسلامی چیست؟
محمد محق، پژوهشگر مطالعات اسلامی و سفیر افغانستان در مصر بر این باور است که «مهمترین انگارهی سیاسی که در عصر حاضر مورد توجه گروههای سیاسیِ دینی بوده سر دادن یک شعار کلی به نام برپایی نظام اسلامی بوده و هر گروه برای آن نامی در نظر گرفته است، شعاری که به ظاهر جذاب و در عمل تهی از محتوای مشخص است. شماری مانند حزبالتحریر از آغاز ادعایشان را بر پایهی بازآفرینی نظام خلافت نهاده و آن را بالاترین هدف خود تعیین کردهاند. شماری دیگر مانند اخوانالمسلمین گاه خلافت و گاه نظام دموکراتیک مدنی با مرجعیت اسلامی را مطرح کردهاند، بدون اینکه به تناقض نهفته در این کار توجه کرده یا تلاشی برای رفع ابهام از این دوگانگی کرده باشند. گروههایی مانند القاعده و داعش نیز احیای نظام خلافت را هدف اساسی خود معرفی کردهاند. کسانی مانند طالبان اسم خلافت را انتخاب نکردند، و به جایش امارت اسلامی را برگزیدند.»
عبدالکریم سروش معتقد است پیامبر اسلام در یک دوره تاریخی، بذری را کاشت که این بذر در طول تاریخ رشد کرد، بارور شد، تبدیل به درخت شد و این درخت در یک بستر تاریخی، اجتماعی به مجموعهای تبدیل گشت که اکنون ما بعد از ۱۴۰۰ سال آن را به نام اسلام میشناسیم. سروش معتقد است ما نمیتوانیم از این میان خوشهچینی کنیم و مثلا دوره خلفای راشدین را اسلامی بخوانیم و بقیه آن را دور بیندازیم و بگوییم غیراسلامی است. او این شکل از فهم اسلام را ناشی از کجفهمی امر تاریخی در ارتباط با تاریخ اسلام و دین میداند. بهنظر او سرنوشت چنین فهمی از اسلام، بنیادگرایی و سلفیگرایی است.
سرشت گروههای ایدیولوژیک و بنیادگرا در تضاد و نفی دیگری است. بهنظر میرسد گروه طالبان با توجه به اینکه همه چیز (دولت اسلامی افغانستان، رسانهها، مکتب، دانشگاه، حقوق بشر، آزادی زنان، اقتصاد و …) را در تضاد با برداشت خود از اسلام میداند به چنین آفتی گرفتار شده است. آنچه که طالب را به سمت بنیادگرایی و افراطگرایی میکشاند، برداشت سطحی و حداقلی آنها از بدفهمی دین و امر تاریخی اسلام است. از دل چنین رویکردی ضدیت بهوجود میآید و دین به مناسک و ابزار تبدیل میشود.
دکتر ابوالفضل فصیحی، پژوهشگر علوم سیاسی بر این باور است که «طالبان بهعنوان یک گروه بنیادگرای اسلامی، دارای ایدیولوژی روشن و نظاممند نیستند. طالبان را بیشتر باید واجد «ضدویژگی» دانست. یعنی این گروه را براساس چیزهایی تعریف کرد که با آنها ضدیت دارند: طالبان یعنی ضدیت با امریکا، ضدیت با نهادهای مدرن، ضدیت با تکثرگرایی و تساهل، ضدیت با زنان و مانند اینها. هیچ گفتار و متن روشن و نظاممندی از سوی طالبان، جز برخی از بیانیهها و سخنهای پراکنده و مناسبتی چیز دیگری وجود ندارد که بتوان براساس آن نظام فکری و سیر تحول فکری و ایدیولوژیک طالبان را بررسی کرد. اگر طالبان را بهعنوان مثال با جریان اسلامیِ سازمانیافتهای همچون اخوانالمسلمین مقایسه کنیم، تفاوت کاملا روشن میشود. در مورد اخوانالمسلمین بهروشنی میتوان از سیر تحول و تطور و تغییر فکری آن سخن گفت. اما مورد طالبان نمیتوان به چنین برداشتی رسید. به ناچار باید همان ضدویژگیها را درنظر گرفت؛ که در آنصورت هیچ تغییری در ماهیت طالبان نسبت به گذشته دیده نمیشود.»
افزایش شهرنشینی؛ تغییر سبک زندگی پس از طالبان
افغانستان یک جامعه روستایی با اقتصاد مبتنی بر کشاورزی و زمین است که بهسرعت در حال دگردیسی و تغییر به سمت شهرنشینی است. گزارش وضعیت شهرهای افغانستان نشان میدهد که در سال ۱۹۵۰ از هر ۲۰ نفر تنها یک نفر در شهرها زندگی میکردند. درحالیکه در سال ۲۰۱۴ از هر ۴ نفر، یک نفر در شهرها زندگی میکردند. پیشبینی میشود تا سال ۲۰۶۰ از هر ۲ نفر در افغانستان یک نفر در شهرها زندگی خواهند کرد. به این معنی که ۵۰ درصد جمعیت کشور تا ۲۰۶۰ ساکن شهرها خواهند بود. این میزان رشد و علاقه به شهرنشینی، یکی از بالاترین سطوح شهرنشینی در کشورهای منطقه است. پیشبینی میشود میزان جمعیت شهرنشین طی ۳۰ سال آینده سهبرابر شده و جمعیت شهری در افغانستان به بیش از ۲۴ میلیون خواهد رسید. گرایش شهرنشینی در مقایسه با کشورهای همسایه نشان میدهد که افغانستان مانند سایر کشورهای همجوارش به روند رشد شهرنشینی طی دهههای آینده ادامه خواهد داد.
شهرها بهعنوان بزرگترین اختراع بشری، مظهر و نمود تمدن و اندیشه بشری است که بهصورت قابل ملاحظهای، متأثر از فرایند جهانیشدن است. فرایند جهانیشدن، مرزهای جغرافیایی را درنوردیده و باعث فشردگی مفهوم زمان شده است. یکی از مهمترین و ملموسترین آثار شهرنشینی، تغییر سبک زندگی افراد جامعه در دهههای اخیر است. افغانستان نیز به مدد رشد فزاینده انترنت، رسانههای اجتماعی و تصویری از این تغییر و تحولات در روش سبک زندگی، بینصیب نمانده است. سبک زندگی، مفهومی مدرن است که بازگوکنندهی سلیقهها، رفتارها، انتخابها، نوع مصرف، باورها و عقاید شخصی افراد و گروههای جامعه است. سبک زندگی، شیوه زندگی سنتی و تثبیتشده جامعه نیست. سبک زندگی رویکردی تازه است به ساختارها و چارچوبهای زندگی سنتی. بخشهای وسیعی از زندگی افراد مثل موسیقی، تلویزیون، غذا، پوشش، مناسبات اجتماعی، تفریح، سرگرمی و … تحت تأثیر سبک زندگی، دستخوش تغییر میشوند.
پس از دوره خفقان و تاریک حاکمیت طالبان، فضای زندگی افغانها رنگ و بوی تازهای به خود گرفت. فضای اجتماعی شهری به سمت تکثر حرکت کرد. در این فرایند، نقش زنان شهری افغان، چشمگیر بوده است. زنان در فضای شهری پساطالبان، بیش از گذشته تلاش کردند تا تفسیرهای خود را از پدیدههای اطرافشان ارائه دهند و امکان خوانش زنانه از محیط و شهر را برای خود فراهم کنند. برای اینکه بدانیم سبک زندگی مردم پس از دوره سیاه طالبان چقدر تغییر کرده است، کافی است نگاهی به درخواست مردم بهخصوص زنان و دختران برای آموزش بیشتر یا تنوع در تولید موسیقی، فیلم و یا تعدد رستورانها با غذاهای مختلف و همچنین فضاهای اجتماعی شهری بیندازیم. عناصری که بهنظر میرسد بخشی از واقعیتهای انکارناپذیر زندگی افراد جامعه باشند. برگردیم به پرسش ابتدای این نوشته. نظام اسلامی موهومی که طالب از آن سخن میگوید چقدر با فضای اجتماعی و فرهنگی امروز افغانستان قابل جمع است؟ پاسخ روشن است. فضای زندگی و بهویژه سبک زندگی افراد در طول دو دهه گذشته تغییر کرده است و بعید بهنظر میرسد که زنان و دختران، مکتب و دانشگاه را رها کنند و دوباره به کنج خانهها بروند. کوتاه سخن اینکه رؤیای نظام اسلامی طالبان با واقعیتهای جامعه افغانستان در تضاد است. برآیند چنین تضادی، تشدید خشونت، مهاجرت و تهدید صلح و امنیت جامعه است.
ابزار طالبان برای بهوجودآوردن نظام اسلامی
هر ایدهای و یا هر اندیشهای نیازمند این است که در ساحت نظری به آن پرداخته شود. تبدیل به متن شود. نقد و بررسی شود. گروههای مختلف درباره آن بحث و تبادل نظر کنند تا در نهایت آن ایده و یا اندیشه به پختگی و تکامل برسد. آنچه که درباره نظام موهوم اسلامی که طالب از آن سخن میگوید، دیده نمیشود این سیر تکامل و نظامیافتگی است. با آنکه آنها نزدیک به سه دهه است که ادعای برپایی نظام اسلامی دارند، تاکنون موفق نشدهاند یک اثر مدون برای بیان ایدههایشان، تولید کنند. در عوض بیشتر تمرکزشان را بر جنگ، تشدید خشونت و ضدیت با عناصر مدرن مثل به آتشکشیدن مکاتب در مناطق تحت سلطهشان استوار کردهاند.
برای بسیاری از مردم افغانستان هنوز منابع فقهی، کلامی و اندیشهای طالب روشن نیست. مشخص نیست نظام اسلامی مد نظر طالب قرار است بر مبنای کدام منابع و محتوا ایجاد شوند. البته که بعید بهنظر میرسد اصلا چنین منابعی وجود داشته باشد. با توجه به رابطه این گروه با سایر گروههای سلفی و تروریستی در منطقه و جهان، رویکارآمدن نظام اسلامی مدنظر طالبان، افغانستان را بیش از پیش به دام گروههای سلفی میاندازد و آن را بستری برای تولید افراطگرایی خواهد کرد.
بهنظر میرسد تنها ابزار طالبان برای برقراری نظام اسلامی مورد نظرشان از بدو تأسیس این گروه تاکنون، جنگ و خشونت و ضدیت با عناصر مدرن بوده است. ابزاری که هنوز هم با شدت و قدرت از آن استفاده میکنند. این گروه هیچ برنامهای برای حکومتداری، ایجاد اشتغال، توسعه، بیکاری، فقر و بسیاری از شاخصهای اقتصادی جامعه ندارد. اگر همچنین برنامههایی داشته باشد، بعید بهنظر میرسد که بتوانند در ذیل آن به نیازهای متنوع جامعه، پاسخ قانعکنندهای ارائه کند. در نهایت اینکه، نظام اسلامی موهومی که طالب از آن دم میزند در عمل نتیجهای جز عقبگرد و بازگشت به بدویت برای افغانستان نخواهد داشت.