محمدرضا عظیمی
در روزهای اخیر زمزمههای زیادی از قطر و از درون دولت افغانستان بهگوش میرسد که همه منتظر تیم سیاست خارجی رییسجمهور بایدن میباشند تا نظر خویش را در مورد موافقتنامه طالبان با دولت امریکا اعلام نموده در مورد چگونگی پیشبرد مذاکرات صلح بین دولت افغانستان و طالبان اظهار نظر کند.
این مطلب بر آن است تا با بررسی واقعیتهای موجود در منطقه و همچنان شرایط ایالات متحده امریکا، بهخصوص حاکم شدن حزب دموکرات در ایالات متحده، شرایط مذاکرات را بررسی نماید. به این منظور چند نکته را به خوانندگان عزیز یادآوری مینمایم.
یک: جو بایدن رییسجمهور امریکا در دوره ریاستجمهوری باراک اوباما با موضوع افغانستان ارتباط داشته و شناختی کامل از مسایل افغانستان دارد. شاید از نظر ما شناخت بایدن از افغانستان اشتباه باشد اما اظهار نظرهای صریح و بدون آرایشهای دیپلوماتیک او در دورهای که کاندید مقام ریاستجمهوری بود نشان داد که ایشان برداشتی کامل از شرایط افغانستان دارد. هرچند نویسنده این یادداشت نیز با برداشت ایشان مخالف است.
دو: از نظر دموکراتها جنگ افغانستان نمونهای بارز از شکست نظرات مداخله نظامی در راستای گسترش دیپلوماسیای است که جمهوریخواهان بهخصوص نئو کانها آن را بسیار تبلیغ و پرورش میدادند. خلاص شدن از این جنگ که از حمایت داخلی زیادی هم برخوردار نیست میتواند بسیار به نفع ایالات متحده باشد.
سه: برعکس آنچه در تبلیغاتهای دولت افغانستان انعکاس مییابد این توافق در مذاکره با تمام کشورهای ذینفع، همسایگان و سایر بازیگران افغانستان ترتیب و تنظیم شده است. شاید بخشهایی از آن به مذاق یک کشور یا چند کشور خوش نیامده باشد اما دیپلومات کار کشته و با تجربهای مانند آقای خلیلزاد به عنوان نماینده ایالات متحده امریکا مسائل عمده موجود در این موافقتنامه را حتما با کشورهای مختلف مطرح و خاطر نشان نموده است که براساس واقعیات موجود در افغانستان این بهترین موافقتنامهای است که او توانسته برای صلح در افغانستان به آن دست یابد.
چهار: برعکس آنچه ما فکر میکنیم این موافقتنامه آقای خلیلزاد با طالبان نیست. آقای خلیلزاد بهعنوان یک دیپلومات بسیار با تجربه امریکایی مطمنا با تمام ارکان تصمیمگیری در داخل دولت امریکا در مورد افغانستان موضوع را مطرح نموده و بعد از مداقه و کسب موافقت ارکان مختلف نظام ایالات متحده امریکا آن را امضاء نموده است.
پنج: ارزیابی ما صرف براساس متن موافقتنامه است. یادداشتها و تعهدات محرمانهای که بین ایالات متحده امریکا و طالبان خارج از متن توافق ثبت گردیده است در دسترس همگان نمیباشد. اما مهمترین واقعیت پیرامون این موافقتنامه آن است که طالبان تمام منافع لازم را از این توافقنامه بهدست آوردهاند. از آزادسازی پنجهزار زندانی گرفته تا خروج تعداد زیادی از نیروهای امریکایی از افغانستان. این در عمل کار را برای برگشت به شرایط قبل از توافق بسیار مشکل خواهد نمود.
شش: رابطه نزدیک حزب دموکرات ایالات متحده امریکا با پاکستان نیز نباید از خاطر تصمیم گیرندگان در افغانستان دور باشد.
هفت: تعیین مجدد آقای زلمی خلیلزاد برای پیشبرد این روند تأیید مجددی است بر عدم تغییر در پالسی و استراتژی امریکا در این مورد.
با تمام اینها، مهمترین دلیل حمایت اقشار مردم از حکومت فعلی ترس از بازگشت دوران سیاه طالبان است و برای فرهیختگان نیز شراکت در فساد و منافع اقتصادی و سیاسی مهمترین دلیل حمایت میباشد.
شاید حکومت جدید ایالات متحده در بررسی نهایی خویش تصمیم بگیرد در تاکتیکها و سطح حمایت خویش از دولت افغانستان در مذاکرات صلح تغییر ایجاد کند اما با توجه به حمایت تمام جناحهای سیاسی در امریکا برای ختم جنگ و شرایط فوقالذکر این حمایت اولا بسیار گسترده و خاص نخواهد بود و دوما با توجه به عدم توانایی دولت افغانستان در انکشاف این کمکها و تبدیل آن به ابزارهای پیشبرد مذاکرات احتمالا تأثیری در نتایج مذاکرات نخواهد داشت.
سیاستمداران پشتون در رأس قدرت در جمهوری اسلامی افغانستان که بعد از کنفرانس بن سکان هدایت و رهبری را بهدست گرفتند، حسی دوگانه در قبال طالبان داشته و دارند. بنابراین امکان برخورد سختتر با طالبان در میدان نبرد را با توجه به شرایط خاص قومی برای مسئولان در رأس قدرت افغانستان مشکلتر خواهد کرد. نمونه بارز آن در اعدامنکردن افراد تروریستی است که از جانب محاکم سهگانه براساس اسناد و مدارک کاملا مشهود بهدلیل قتل و سایر جنایات حقالعبدی و یا بشری به اعدام محکوم شدهاند.
شاید طالبان تحت فشار دولت جدید ایالات متحده فعلا از حجم خشونتهای خویش بکاهند و یا دولت افغانستان خواهان امتیازات بیشتری در مورد آینده سیاسی افغانستان باشد اما در نهایت این مردم افغانستان هستند که هزینه طولانیترشدن جنگ را میپردازند.
اما با توجه به شرایط واقعی جنگ در افغانستان و حمایت نیمهپنهان و آشکار بعضی از کشورهای منطقه و جهان از طالبان، این گروه خواهان امتیازگیری بیشتر در پروسه صلح اند.
آنچه باعث تغییر شرایط در میز مذاکرات میشود تغییر تاکتیکها و رویههای ایالات متحده امریکا نیست بلکه بازبینی نوع برخورد حکومت با مردم و مسأله طالبان است. دولت باید تصمیم بگیرد که آیا طالبان «بغی»اند یا بردارشورشی؛ بین این دو تفاوت زیادی است.
نکته مهم دیگر اینکه برخورد صادقانه با مردم و در جریان گذشتن مردم از جزئیات مذاکرات به صورت مفصل، میتواند تا حدودی مردم را با دولت همراه کند. اما نکات مهمتر از این:
– ارایه طرحی ملی در راه مقابله با اندیشه طالبانی از بعد دینی و قومی،
– ایجاد برنامهای در زمینه انکشافات اقتصادی که مردم باور کنند در زندگی روزمرهشان قرار است بهزودی و یا در میان مدت تغییراتی حاصل شود،
– مبارزه جدی با فساد و ایجاد یک حکومت داری پاک،
– تلاش برای رفع موانع موجود در راه وحدت ملی با گفتاری صادقانه و واقعی و یادآوری این نکته که جدای از آنکه چه کسی بر این جغرافیا حکومت کرده است اقوام مختلف افغانستان صدها و هزاران سال است در کنار هم زندگی میکنند.
– تغییر ساختار قدرت و تمرکززدایی از این قدرت در راستای محلیترکردن قدرت و آزادسازی قدرتهای محلی در جهت حمایت از قدرت مرکزی. این امر باعث میشود تا قدرت حکومت مرکزی بهجای تلاش در جهت تثبیت اقتدار در مناطق مختلف افغانستان در جهت مبارزه با فساد در سطح ملی و محلی صرف شود.
این حرکات میتواند دولت را نزد مردم قابل قدر نماید؛ میزان محبوبیت واقعی دولت را نزد مردم بالا برده و طالبان را در موقعیت پایین قرار دهد و معادلات قدرت را به نفع دولت در مذاکرات صلح تغییر دهد. در غیر آن، این دولت خواهد بود که مجبور میشود با دادن امتیازاتی حتا بیشتر از این به طالبان و براساس خواست جامعه جهانی به صلحی غیر منصفانه و غیر واقعی تن دهد.