محمدهادی ابراهیمی
چند روز پیش مولوی مجیبالرحمان انصاری، خطیب نماز جمعهی هرات، در سخنرانی خود گفته بود که حمایت از نظام کنونی گناه کبیره است. او علمایی را که از نظام حمایت میکنند علمای یهود و نصارا دانست. پس از این سخنان بود که حمدالله محب، مشاور امنیت ملی در واکنش خود گفت که با توجه به احتمال دستداشتن استخبارات منطقه در پشت سخنان آقای انصاری، برای امنیت ملی دستور داده است تا پروندهی این واعظ هراتی را بررسی کند. جدای از اینکه نتیجهی بررسیها چه باشد، این مطلب واضح است که سخنان مولوی انصاری در آتش بنیادگرایی دمیده و به سود کشورهای منطقه است، نه به سود افغانستان. سخنان مولوی انصاری نتیجهای جز رشد بنیادگرایی و ایجاد تفرقهافکنی ندارد. چه اینکه این واعظ هراتی بارها باعث اختلافافکنیهای میان شیعیان و سنیان هرات شده است و با سخنرانیهای خود، تخم تفرقه و اختلاف را کاشته است.
باید توجه داشت که دود آتشی که از تفرقهافکنی بالا میشود، تنها به چشم مردم افغانستان میرود. تفرقهافکنی یک بازنده دارد و چند برنده، بازندهی آن مردم افغانستان هستند و برندهی آن کشورهایی که از این تفرقه سود میبرند. تجربهی کشورهای مختلف ثابت کرده است که تفرقهافکنی و همینطور بنیادگرایی، تا چه میزان میتواند یک کشور را به گرداب بحرانها ببرد و باعث رنج و محنت مردم شود.
به همین جهت لازم است تا مروری کوتاه بر تاریخ عراق در سالهای ۲۰۰۳ـ۲۰۰۶ داشته باشیم. عراق یکی از کشورهایی است که تجربهای بسان افغانستان داشته است و مرور تاریخ آن میتواند هم برای مردم افغانستان و هم برای دولتمردان، عبرتآموز باشد.
نزدیک به ده سال پیش تونی بلر، نخستوزیر پیشین بریتانیا در نوشتهای عراق را بخشی از یک مسألهی بزرگتر دانست. او در این نوشته تلاش میکرد تا نشان دهد که چگونه آشوب در عراق سال ۲۰۰۳، باعث ایجاد ناامنی در دیگر کشورهای خاورمیانه شده است. او در قسمتی از نوشتهی خود میگوید که عراق، نه تنها برای منطقه که برای تمام جهان درسهای زیادی دارد.
به نظر میرسد این سخن تونی بلر همچنان صادق است و عراق، درسهای زیادی برای کشورهای دیگر دارد. در این میان افغانستان نیز میتواند از عراق درسهای زیادی بیاموزد، چه اینکه افغانستان و عراق هر دو در فاصلهی یک سال مورد حملهی امریکا قرار گرفتند و حالا هر دو با چالشهایی همچون دولت شکننده، دخالت دولتهای همسایه، اختلافات مذهبی و فرقهای و قدرتگیری گروههای بنیادگرا مواجهاند.
یکی از مواردی که برای افغانستان در شرایط کنونی میتواند عبرتآموز باشد، اختلافات فرقهای در عراق و آنچه این اختلافات بر سر عراق آورد، است. اختلافاتی که از سال ۲۰۰۳ شروع شد و تا سالهای ۲۰۰۶-۲۰۰۷ و با دستدرازیهای کشورهای منطقه، به اوج خود رسید، تفرقهافکنیهایی که باعث تضعیف دولت عراق و در نتیجه گیر ماندن عراق در وضعیتی که سازمان ملل از آن به (شبه جنگ داخلی) تعبیر کرد. برای ریشهیابی بهتر اختلافات نگاهی میاندازیم به عراق پس از حملهی ایالات متحدهی امریکا.
در ساعت پنج و ۳۴ دقیقهی بامداد بیستم مارچ ۲۰۰۳، حمله امریکا به عراق آغاز شد. این حمله پس از ۹ روز به سقوط بغداد انجامید و دولت صدام و حکومت حزب بعث پایان یافت. پس از سرکوب نیروهای باقیمانده از حزب بعث و طرفداران صدام، حکومت ائتلاف موقت در ۲۱ آپریل ۲۰۰۳ در عراق ایجاد شد. این حکومت قرار بود عمری ۱۴ ماهه داشته باشد و زمینهسازی برای حکومت بعدی عراق را انجام دهد.
اما روی کارآمدن حکومت ائتلاف موقت همراه بود با تقویت گروههای بنیادگرای و تشدید شورشهایی که از سوی شبهنظامیان معترض علیه دولت موقت انجام میگرفت. این شورشها گرچند هدف آنان مشترک بود، اما به دلیل ماهیت جامعهشناختی عراق و البته دستدرازی کشورهای منطقه، عملا باعث شده بود که گروههای شورشی، براساس مذهب و فرقه تقسیم شده باشند؛ گروههای سنیمذهب افراطی با شبه نظامیان القاعده به رهبری الزرقاوی اقدام به شورش علیه دولت موقت کردند و شیعیان افراطی هم با رهبری مقتدا صدر، اقدام به ایجاد جیشالمهدی و شورشگری کردند.
گرچند این شورشها که از سوی گروههای بنیادگرا صورت میگرفت، ابتدا تفنگ خود را علیه دولت موقت نشانه گرفته بودند، اما به مرور زمان، تفنگهای شورشیان به سمت همدیگر نشانه رفت. در این هنگام بود که روزبهروز دامنهی اختلافات فرقهای در عراق گسترش یافت. در این میان، تفرقهافکنیهای کشورهای منطقه، شعلهی اختلافات را شدیدتر میساخت. از عربستان سعودی و کشورهای عربی دیگر جنگجویان سنیمذهب وارد عراق شدند و به گروههای سنیمذهب پیوستند و از سویی ایران هم اقدام به حمایت از گروههای شیعهی افراطی کرد.
ستیزه و کشمکش میان گروههای شیعی و سنی به تمام حوزههای سیاسی و غیر سیاسی تعمیم یافت. در سال ۲۰۰۵ انتخابات از سوی سنیمذهبان عراق تحریم شد، اما گروههای کرد و شیعی با استقبال به سمت انتخابات رفتند. به همین جهت بود که بمبگذاری در تجمع شیعیان و سنیان افزایش یافت، افزایشی که باعث شد در ماه اپریل ۲۰۰۵، نزدیک به ۷۰۰ غیر نظامی در این بمبگذاریها کشته شوند.
این حملات روزبهروز افزایش مییافت، تا اینکه در سال ۲۰۰۶ عملا سازمان ملل متحد، وضعیت عراق را «شبه جنگ داخلی» توصیف کرد. افزایش خشونتها و جنگهای فرقهای به اندازهای بود که بنابر آماری که ویکیلیکس در سال ۲۰۱۰ منتشر کرد، در میان سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۹، نزدیک به ۶۶ هزار و ۸۱ غیر نظامی کشته شدند که بیشتر این کشتهشدگان، در جنگهای فرقهای از بین رفتهاند.
عراق تبدیل شده بود به مرکز بنیادگرایی در منطقه و میدان باتلاق جنگهای فرقهای؛ فرقههایی که هر روز محدودهی دوستشان تنگتر میشد و محدودهی دشمنانشان فراختر. نه تنها این جنگها و اختلافات در تقابل شیعه و سنی بود، بلکه سنیمذهبان و شیعهمذهبان هم با هویتهای فرقهای و منطقهای به دهها گروه دیگر تقسیم شده بودند و عراق را به میدان جنگ همیشگی خود تبدیل کردند. خشونتهایی که تنها در کشتن دشمن محدود نبود، بلکه آنچه از رسانهها بازتاب مییافت مثلهکردن و تکهتکه کردن دشمن، زندهزنده سوزاندن و زنده به گور کردن و انواع شکنجههای دیگر بود. اخبار خشونتهای فرقهای از عراق روز به روز تشدید مییافت و عراق چیزی جز میدان جنگ گروهها نبود.
جنگ گروهها در داخل کشور باعث شد که عملا جای پای استخبارات منطقه در عراق محکمتر شود و کشورهای منطقه، رقابتهای خود را در عراق پیگیری کنند. ایران تلاش کرد تا از گروههای شیعی و دولت مالکی حمایت کند، در مقابل عربستان سعودی نیز از گروههای سنیمذهب در عراق حمایت میکرد. عراق نه تنها که میدان تاخت و تاز و دستدرازیهای ایران و عربستان سعودی شده بود، بلکه کشورهای دیگری همچون سوریه، ترکیه و امارات هم وارد میدان شده بودند.
بیراهه نیست اگر بگوییم همین اختلافات فرقهای در نتیجه باعث رشد گروههای بنیادگرا و ظهور پدیدهی خشنی چون داعش شد، پدیدهای که میزان توحش و خشونت او جهان را به حیرت برد. به باور بسیاری از تحلیلگران خشونتی که داعش از خود صادر میکرد، بر علاوه که یک استراتژی برای تأثیرگذاری بود، نتیجهی عقدهای بود که سالهای گروههای سنیمذهب از تندروهای شیعی داشتند.
لذا میتوان با مروری ساده به رویدادهای اخیر عراق، به خوبی درک کرد که اختلافات فرقهای تا چه اندازه باعث رشد گروههای بنیادگرا در عراق و در نتیجه ظهور داعش شد. همین اختلافات فرقهای که عملا از سوی کشورهای همسایه حمایت میشد، داعشی را به وجود آورد که هم عراق، هم کشورهای منطقه و هم جهان را با تهدید مواجه ساخته بود.
البته همانطور که اشاره شد، دخالت کشورهای همسایه نیز بر اختلافات فرقهای افزود، دخالتهای سپاه پاسداران ایران و حمایت او از گروههای شیعی و تشویق به سرکوب گروههای سنی، و همینطور دخالتهای گستردهی عربستان سعودی برای بهرهبرداری هر چه بهتر از وهابیت در راستای سرکوب شیعیان، باعث شعلهور شدن جنگ های داخلی در عراق شد.
لذا وضعیت عراق باید نصبالعین مردم افغانستان و دولتمردان این کشور قرار بگیرد. نباید به گروههای بنیادگرا و تفرقهافکن، اجازهی رشد داد و همینطور نباید زمینه را برای رشد اختلافات مذهبی و فرقهای باز گذاشت. واضح است که کشور افغانستان، کشوری چند قومی و چند مذهبی است. هم تمایزات قومی و هم تمایزات مذهبی پتانسیل این را دارند که تبدیل به تضاد و ستیزههای مذهبی و قومی بشوند. البته واضح است که وجود شکاف مذهبی و قومی به معنای ستیزه و کشمکش قومی و مذهبی نیست، چه بسا کشورهایی که با وجود اقوام و مذاهب مختلف، همچنان به گونهی مسالمتآمیز به زندگی جمعی خود ادامه میدهند. اما اگر به زمینههای تضاد مذهبی و قومی از جمله گروههای بنیادگرا و دخالتهای کشورهای منطقه توجه نشود، احتمال گیر افتادن افغانستان به دامن اختلافات فرقهای زیاد است. چه اینکه این کشور تجربهی جنگهای داخلی که با هویتهای مذهبی تقسیم شده بودند را هم در تاریخ معاصر خود دارد.
اولین نکته که باید مورد توجه دولت قرار بگیرد، ممانعت از رشد گروههای بنیادگرا است. گروههای بنیادگرا همانطور که گذشت خاصیتی غیرساز و غیرستیز دارند. این گروهها به خاطر نوعیت تفکر خود پتانسیل آن را دارند که کشور را به میدان جنگهای فرقهای و مذهبی تبدیل کنند.
برعلاوه گروههای بنیادگرا به دلیل ایدئولوژی فراملی خود، پایبندی چندانی به هویت ملی و دولتی که بر جغرافیای آنان حکم میراند، ندارند. چه بسا که این گروهها به دلیل قرابتهای ایدئولوژیک با کشورهای منطقه، نه در جهت منافع کشور خود بلکه در جهت منافع کشورهای همسو با خود حرکت کرده و کشور را به میدان رقابتهای استخباراتی تبدیل کنند.
همینطور باید جلوی افراد و گروههای بنیادگرایی که در راستای اهداف کشورهای منطقه و تضعیف دولت در افغانستان سخن میزنند، گرفته شود. چنین افرادی میتوانند افغانستان را به عراق سالهای ۲۰۰۳ـ۲۰۰۶ تبدیل کنند و با دامن زدن به اختلافات فرقهای، باعث بحرانهای متعددی در کشور شوند. افرادی که کشور را به میدان استخبارات منطقه تبدیل کرده و برای اهداف ایدئولوژیک خود، هویت و اقتدار کشور را لگدمال میکنند.
برعلاوه نکتهای که میتوان از عراق برای شهروندان افغانستان آموخت، دوری از اختلافات مذهبی و فرقهای است. عراق به خوبی نشان داد که با اوج گرفتن اختلافات مذهبی و فرقهای، بازندگان اصلی شهروندان همان کشورند و این اختلافات باعث میشود که پای کشورهای بیگانه و سودجو، به داخل کشور باز شده و جغرافیای کشور تبدیل به میدان جنگ قدرتهای منطقه شود.
باری، این روزها که صداهای بنیادگرایی و تفرقهافکنی از گوشه و کنار افغانستان به گوش میرسد، باید همان سخن تونی بلر در مورد عبرتآموزی از عراق را به یاد آورد و نگذاشت که افغانستان، به عراق سالهای ۲۰۰۳ـ۲۰۰۶ تبدیل شود.