عصر فقدان مزاری

عصر فقدان مزاری

عبدالقادر شریفی‌زاده

از سالیاد ترور شهید وحدت ملی عبدالعلی مزاری در حالی تجلیل می‌شود که مفاهیم بنیادین و راهبردی مبازرات مزاری در معرض خطر است؛ وحدت ملی تأمین نیست، عدالت اجتماعی حداقلی مراعات نمی‌گردد و هزاره‌بودن هنوز هم جرم پنداشته می‌شود.

در ۱۴ حوت سال جاری، از سالیاد ترور شهید وحدت ملی، عبدالعلی مزاری در تالار لوی‌جرگه تجلیل شد. سخنران‌های مجلس هریک در وصف او و اهداف کلیدی مزاری سخن گفتند. به‌رغم چالش‌های امنیتی، کاریزمای مزاری مردم را در این گردهمایی جمع کرد. اما نه به اندازه‌ی سال‌های قبل. واقعیت این است که هنوز کاریزمای مزاری زنده است و تجمعات کم یا بیش ارتباط مستقیم با شخصیت صادق و روراست او با مردم دارد. اما سوال اساسی این‌جاست که آیا تجلیل از مزاری، برای زنده‌نگهداشتن اهداف اوست یا چیزی دیگری؟ مزاری را آن‌گونه که بود روایت می‌کنیم یا با ضعف‌های خویش در پشت کاریزمای مزاری پنهان می‌شویم؟ در این نوشته به فقدان مزاری و روایت‌های بعد از مزاری خواهیم پرداخت.

محور اول؛ مزاری پیونددهنده‌ی دو نسل

مزاری خطوط اساسی را ترسیم کرد که نسل دیروز را با امروز وصل می‌کند. تبحر او در شناخت وضعیت و شناخت شکاف‌های موجود در جامعه و ساختار جامعه، نسل دیروز در حال جنگ را حول محور وحدت جمع کرد. پس از مزاری شاهد تحولات زیادی بوده‌ایم؛ با وجود همه‌ی تحولات و چرخش‌های زمانی که ایجاد شده ‌است، مزاری برای نسل امروز نه‌تنها تازگی دارد بلکه اولویت‌های اساسی عصر امروز نیز تلقی می‌شود. خطوط مبارزاتی او نسل دیروز که زیر پرچم وحدت مزاری تجمع کرده بود را با نسل امروز وصل می‌کند. حقانیت مبارزات او برای برابری و مشارکت همگانی در همه ساختارها، دل‌گرمی نسل امروز نیز هست. «عدالت اجتماعی برای همه»، دو نسل را به هم پیوند می‌دهد. اما تفاوت‌هایی نیز وجود دارد که مجال گشایش آن میسر نیست.

محور دوم؛ فقدان اندیشه‌های مزاری در عمل

درست است که مزاری نسل دیروز و امروز را با هم پیوند داده ‌است. اما پس از مزاری مهم‌ترین کلیدواژه‌ی افکارش که «وحدت» باشد رو به شکست گراییده‌ است. چندپارچگی در درون جامعه‌ی هزاره و سطح رهبری هزاره‌ها قابل مشاهده است. یکی از بحران‌های دامن‌گیر جامعه هزاره بحران وحدت و انسجام است. در درون جامعه هزاره جزیره‌های قدرت محلی شکل گرفته است. این جزیره‌های قدرت خواسته و ناخواسته به تضعیف محوریت واحد انجامیده ‌است.

از سالیاد ترور او به‌عنوان پاسداری از آرمان‌های شهید وحدت‌ ملی تجلیل می‌شود اما در عمل افکارش به فراموشی سپرده شده ‌است. دقیقا در روزی که از آرمان‌های مزاری تجلیل می‌شود، هزاره‌بودن جرم است و جامعه هزاره شاهد نابرابری‌ها و روایت‌های هزاره‌ستیزی است. در بهسود میدان وردک دولت علیه علی‌پور، فرمانده محلی که برای حفاظت از مردم برخاسته اقدام نظامی می‌کند. اقدام نظامی نه برای این‌که او تهدیدی برای نظام باشد، نه برای این‌که او خطری به امنیت ‌ملی کشور باشد، نه برای این‌که با گروه‌های هراس‌افگن دست داشته ‌است، بلکه صرفا برای «نمایش قدرت» در امن‌ترین نقاط کشور. دلایل حکومت در این خصوص ناواضح و گنگ است. در جبرئیل هرات، بر خانه‌های مسکونی تیراندازی می‌کند؛ به‌خاطر دستگیری یک نفر «مسلح غیرمسئول» و تنی چند از افراد او، ده‌ها فرد ملکی و بی‌گناه را می‌کشد و مجروح می‌کند. در ننگرهار کارگران هزاره‌تبار که هیچ‌گونه درک و دخل از سیاست و زد و بندها ندارند، بدون جرم صرفا با انگیزه‌ی قومی به قتل می‌رسند اما آب از آب تکان نمی خورد. و موارد دیگر… .

لازم به توضیح است که هدف حمایت از گروه‌های مسلح غیرمسئول نیست. اگر حکومت تصمیم تسویه حساب با مسلحان غیرمسئول را دارد/داشته باشد، اما در پشت آن انگیزه‌ی قومی نباشد؛ برخورد چندگانه وجود نداشته باشد. درد مردم هزاره در فرق گذاشتن است و در این میان رهبران جامعه هزاره سکوت اختیار کرده‌اند. از سنگ صداست از آن‌ها نه. رهبران جامعه هزاره برای منافع زودگذر و ترس از ظهور مجدد طالبان در پشت کاریزمای مزاری پنهان شده و ضعف‌های خویش را توجیه می‌کنند. این‌جاست که به فقدان مزاری و عدم پیروی از اندیشه‌های او پی می‌بریم.

محورم سوم؛ ضروت نقد مزاری

با تجلیل‌ها، سرودها، مقالات و توصیف‌هایی که از مزاری می‌شود، حس تعلق به مزاری را تقویت می‌کند. خطر جدی که متوجه افکار مزاری است، تبدیل‌شدن مزاری از یک فریادگر اجتماعی به قدیس است. با در نظرگرفتن وضعیت موجود که صرفا توصیف می‌کنیم اما راه نقد را بسته‌ایم، از مزاری بت می‌سازیم، چنان‌که پرستیده شود و هیچ نوع نقد را نپذیرد. بدترین خطری که متوجه افکار اوست، مسدودکردن مسیر نقد است. مزاری در یک زمان و مکان خاص مبارزه کرد؛ این مبازارت به همان اندازه که سرمشق و راهبردی بود، کم‌وبیش خطاها و مشکلاتی را نیز داشت. لازم است نسل امروز با نگاه مقایسه‌ای به کارکردهای او نظر اندازد. با بیان کاستی‌ها و چالش‌هاست که دورنمایی واقع‌بینانه‌تر ترسیم‌شدنی است و گرنه با انسداد زمانی مواجه می‌شویم. ناگزیر در گذشته زندگی کرد و در گذشته نفس کشید. اجازه دهیم مزاری نقد شود، کنش‌های سیاسی وی با رفتار سیاسی رهبران کنونی مقایسه شوند. تا آشکار شود که تفاوت از کجاست تا به کجا.

در نتیجه می‌توان گفت که ما در عصر فقدان افکار مزاری زندگی می‌کنیم، نه‌تنها افکار و طرح‌های ملی او تطبیق نمی‌شود، بلکه هنوز جامعه هزاره در معرض تعارض، نابرابری، نسل‌کشی و هزاره‌ستیزی مطلق قرار دارد. سکوت سیاسیون پس از مزاری دردآور و ناروا است. بن‌بست در نقد مزاری را بشکنیم، هرکسی خواست از او نقدی مطرح کند، با دیده‌ی باز و بینش انسانی استقبال شود. هم فرصت نقد فراهم باشد و هم تداوم افکار سازنده‌اش.

با در نظرداشت مشکلات موجود، نسل کنونی جامعه هزاره، عقده‌ای به بار آمده‌ است؛ از آن‌جا که دست‌شان از قدرت کوتاه است کاری برای محرومیت‌زدایی، ظلم‌زدایی انجام داده نمی‌تواند. این عقده در چهره‌ای موفقیت در برنامه تجاری ستاره افغان تبارز پیدا می‌کند و یا عقده‌های محرومیت و نابرابری را با موفقیت در ستاره افغان و سایر موضوعات می‌گشاید. وقتی با انسداد رهبری راه‌گشا مواجه باشیم، لاجرم عقده‌ی محرومیت، مردم را به دنبال حبیب غوریانی یا امثالهم می‌کشاند. حمایت از غوریانی تا قربانی‌دادن برای او یکی از دلایلش همین عقده جمعی و اعتراض به تبعیض سیستماتیک است.

دیدگاه‌های شما
  1. درود بر شما خوبان
    خیلی دقیق بیان نموده اید که نسل جدید هزاره ها در نبود داشتن قدرت در حکومت و مظالم هر روزه عقده ای بار آمده است و این حالت هر فرد هزاره را به حمایت از کسانی تشویق میکند که نشان دهد در مقابل این ظلم و تبعیض ایستادگی میکند،حتی اگر اندک باشد.
    در ضمن نقد از مزاری درست اگر این نقد ها واقع بینانه و تحقیقی باشد نه از روی عقده های سیاسی و قومی.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *