یکی از کلماتی که در میان ما بهشدت مظلوم واقع گردیده، «دروغ» است. هستند واژگانی چون استنپاغ، مجعشپل، غیرداوگاش و امثالشان که اصلا معلوم نیست چه معنا میدهند. اما اینکه معنای کلمهای را بفهمیم، اما در مورد آن گرفتار سوء تفاهم باشیم، ستمی است که خداوند هیچ واژهای را با آن امتحان نکند. دروغ گفتن در اصل یک اقدام عمیقا اخلاقی است. اما متأسفانه دشمنان اخلاق و افغانستان چندان در برابر این تدبیر اخلاقی تبلیغات کردهاند که دیگر کمتر کسی را بتوان یافت که بتواند بهراحتی از دروغ دفاع کند. مثالی بدهم:
اگر شما در جایی نشسته باشید و یک کودک دو ساله با حالتی پریشان و فاقد تنبان از پیش شما رد شود و آثار غیر قابل انکار وحشت در چهرهی او مشهود باشد و چند دقیقه بعد یک خانم آتشیننگاه با نیزهای جگرشکاف و جگری مملو از انتقام به شما نزدیک شود و از شما بپرسد که آیا کودکی با فلان و فلان مشخصات ندیدهاید، در چنین حالتی شما باید چه کار کنید؟ اگر راست بگویید، آن خانم از پی آن کودک رفته و او را با نیزه تکه تکه خواهد کرد. اما اگر دروغ بگویید و مثلا بفرمایید که «ههههههه، کودک؟ آن هم بیتنبان؟ خانم، شما چه زدهاید امروز؟! به خدا قسم اگر چنین کودکی میدیدم، همین لحظه به شما میپیوستم و تا یافتنش از پا نمینشستم». وقتی که خانم خشمگین مذکور این پاسخ را از شما میشنود، مکثی میکند و میگوید:
«باید برگردم. اما قبل از آنکه برگردم، یک سوال از شما دارم که میخواهم پاسخی صادقانه به آن بدهید. آیا شما هم از همسرتان جدا شدهاید؟»
حال، اگر راستش را بگویید و پاسختان این باشد که نه، از همسرتان جدا نشدهاید، آن خانم ممکن است با آن نیزه سینهیتان را بشکافد و تمام ملت افغانستان را به عزا بنشاند. به همین خاطر، میگویید: «آه! آه! چه بگویم خانم؟ آری، من سالهاست از همسرم جدا شدهام. نمیشد. وقتی که عشق نباشد، زندگی بار گرانی بیش نیست». آنگاه، خانم لبخندی میزند و شمشیر خود را به دیوار تکیه میدهد و میگوید: «به خدا سوگند که من به شما شدم شیفته. بفرمایید روی خاک ننشینید، در چشمهای بنده حلول نمایید».
البته معلوم نیست که بعد چه میشود. فعلا که شما دو دروغ گفتهاید و در هردو مورد جان انسانهای بیگناه را حفظ کردهاید. در مورد دوم حتا ایمان فروپاشیدهی یک نسل به عشق را احیا کردهاید. البته در متن بالا لطف کنید و به جای تکیه دادن شمشیر به دیوار، همان نیزه را به دیوار تکیه بدهید. چرا که قبلا گفته بودم که خانم با نیزه دنبال آن کودک تنبان از کف نهاده افتاده بود. نمیخواهم در این مورد دروغی گفته باشم.
ملاحظه میکنید که دروغ گفتن همیشه فایده دارد. اگر شما باشید و میان دو سخن- یکی دروغ و یکی راست- مخیر شوید و با دروغ گفتنتان وحدت ملی تأمین شود و وطن بهسوی آزادی و آبادی به پیش بتازد؛ اما با راست گفتنتان فجایع تصورناپذیر مملکت را درنوردد و راست گفتن حتما هم همین رقم پیآمدها دارد، شما چه کار میکنید؟ آیا اخلاقا و وجدانا وظیفه ندارید که دروغ بگویید؟