از نامه‌های خصوصی یک پدر ممدلی (1)

در لندن برای نور دیده‌ام، ممدلی جان که تکه‌ی قلبم می‌باشد، سلام و چشم‌بوسی تقدیم می‌دارم. مایان جور و صحت‌مند بوده و در این وقت عروسی پسر‌عموی شما بوده و از خداوند منان استدعا داریم که همیشه لباس عافیت بر تن داشته باشید. من یک خط نوشته بودم که فرزند حاجی غلام آمدنش به آن طرف نشد، به نسبت خرابی راه، و من وقتی که خط را می‌خواستم به دست کدام کس دیگر روانه کنم، مادرت که خانه را جاروب کرده بود، خط را هم از بین برده بود. دیگر معلوم شما بوده باشد که پدر گل‌ محمد امسال یک موتر خریده و پیسه‌اش را پسرش از استرالیا روان کرده بود که از قرار شنید‌گی، بسیار کسب و کار خوب دارد و خیلی آدم خوب شده. پیسه اگر کدام وقت روان کردی، به‌ دست سرور روان نکنی که آدم را خیلی جگرخون می‌کند. مردم می‌گویند که سرور از پیسه‌ی مردم در چند جای خانه خریده و خانه این قدر قیمت که می‌باشد، چرا او هیچ چُرتش خراب نمی‌شود. خدابیامرز پدرش هم همین قسم بود. از مردم قرض می‌گرفت، قرضی مردم را پس نمی‌داد. خدا آخرتش را خوب کند.

و خبر خوب که برایت دارم، چند روز شده که نواسه‌ی «عصمت یخ‌برده» از ایران آمده. ماشاالله خیلی ملای زبردست شده. عصمتی لقب گذاشته و نام پدرکلان خود را زنده کرده. این قدر خوب سخنرانی می‌کند که آدم اگر یک روز هم زیر منبرش بنشیند، هیچ خسته نمی‌شود. لاکن مردم ما دل‌تنگی می‌کنند و هیچ نمی‌فهمند و او را «نواسه‌ یخ‌برده» می‌گویند. پریروز روز جمعه بود و مردم در مسجد جمع شده بودند. خیلی خلق بود. عصمتی سخنرانی کرد و درباره‌ی تربیت کردن یک طفل مسلمان که چگونه باید پرورش پیدا کند، خیلی سخن‌های صحیح گفت. گفت که اگر مادر حتا یک روز در عمر خود یک لقمه‌ی حرام خورده باشد، فرزندی که به دنیا می‌آورد، آن لقمه‌ی حرام در یک جای طفل خود را نشان می‌دهد. من فکر می‌کنم که نواسه‌ی عمه‌ات که یک دانه‌ی بسیار کلان در زیر بغل خود داشت و همیشه چرک می‌کرد، از همین سبب می‌باشد. عصمتی گفت که دانش‌مندان اروپایی و امریکایی در کامپیوتر کشف کرده‌اند که هرکس خمس خود را به‌صورت درست بدهد، من خوب یادم نمانده، ولی می‌گفت که دانش‌مندان گفته که انسان‌ها اگر ایمان خود را قوی کنند، برای صحت‌شان خیلی مفید تمام می‌شود.

گاو را فروختیم. علفش برابر نمی‌شد. از یک طرف عصمتی سر منبر گفت که سایکولوجیست که به نظر من نام کدام نفر کلان خارجی می‌باشد، گفته که شیر گاو مغز آدم را کوچک می‌کند. ما گاو را سودا کردیم. گفتیم، حالی چه مغز داریم که شیر خورده آن را کوچک کنیم که فردا راه چشمه را هم پیدا کرده نتوانیم. عصمتی بسیار خوب درس خوانده و گفته که ایران خیلی پیش‌رفت کرده. به ما نگفته. به قومندان قربان گفته که ایران بمب اتمی دارد، بسیار زیاد، ولی هیچ‌کس خبر ندارد و خیلی با‌قدرت می‌باشد. و عروسی پسر‌عمویت بسیار بعد از جنجال سر گرفته. آن طرف رضایت نمی‌داد و هفته‌ی قبل راه مرا گرفته بود پدر عروس که دختر خود را باید خوب صحیح عروسی کند. می‌گفت که هشتاد سیر گوشت، سی و چهار بوجی آرد، ده بیلر تیل ببریم و برای عروس زیرپیراهنی نقره‌ای بخریم. ما ننگ کردیم. به‌جای هشتاد سیر، صد سیر گوشت بدون استخوان بردیم. خیلی تعجب کرده بودند و به نفرهای خود گفته بودند که این خانواده خیلی باغیرت می‌باشند.

و دیگر احوالی نیست و شما را به خدای کریم و رحیم سپرده، خدا حافظ و ناصر شما. نفر که آمد، حالی زیاد می‌آید، دیگر خط هم روانه خواهد کردیم.

الحقیر‌ محمد سردار، مورخه‌ی ماه آخر تیرماه امسال.