نجیب بارور
نخست اینکه این نوشته به حمایت از وضعیت موجود نیست، اما در دروننمای یک رویکرد بزرگ، بایست رشتههای باریکی را ببینیم که جامعهی ولو نابرابر و ناجور ما را ساختهاند. اینکه از فضای بهوجودآمده بهصورت درست استفاده نشد و انرژی حکومتهای بعد از طالب برای اتحاد و اختلاف درونی ضایع شد، حرف جداست. اما در این فضا یک تعامل سیاسی ایجاد شده بود که داشت به بعضی زیربناهای ازهمپاشیدهی اجتماعی جان میداد. یکبار عینک خوشبینیها و بدبینیها را کنار بگذاریم و از روی تقابلی که صورت میگیرد، واقعبینانه بحث کنیم. صلح یک واژهی سیاسی و یا شعار انتخاباتی نیست، صلح حتا به همین تعبیر سادهاش دستکشیدن از جنگ هم نیست، بلکه صلح به تفاهمرسیدن است.
قبل از آنکه به جزئیات چارچوب صلح بپردازم، بایست آسیبهای ناشی از وضعیت موجود و صلح را بسنجیم. باید از خود بپرسیم که ما در صلح به صلح میرسیم یا همین جنگ را انتخاب میکنیم؟ مبحث صلح در حقیقت یک آبروی دیپلماتیک-سیاسی است برای امریکاییها که در تلاش فرار از منطقه است. صلح برای طالب یک امتیاز است. یک گروه سیاهکار که تاریخ جنایتهایشان را فراموش نمیکند، با بازیگر اصلی جهان روی میز نشسته و امتیاز میگیرد. طالب امروز برای امریکاییها ادامهدهندهی یک مأموریت استراتژیک است. فرار اقتصادی-سیاسی امریکا از افغانستان نیازمند یک طرح است که در آن طرح طالب تعیینکننده است.
اما برای ما چه میرسد؟ کی میتواند بیرون از حب و بغض سیاسی متناسب با یک منطق کلان بگوید که امتیاز ما با داشتن یک حکومت، رسانهها، آزادیهای مدنی و گفتوگوگران سیاست دموکراتیک و در کل امیتاز یک ملت دارای قانون اساسی در صلح چیست؟
۱. صلح یکی از مباحث انتخاباتی بود. صلح برای سیاستگذاری امریکا آنقدر مهم بود که بهخاطرش حتا قرار بود انتخاباتی در افغانستان برگزار نشود. در یک وضعیت بحرانی سیاسی که یکی از آنسوی دیوار و دیگری از این سوی دیوار بانگ تحلیف و تقابل سر دادهاند، نهادی زیر عنوان شورای عالی مصالحهی ملی به رقیب انتخاباتی و تنها پوزیشن سیاسی واگذار میشود. نخست تقابل روایتهای سیاسی در بین این نهاد و ارگ ریاستجمهوری فضای هرنوع تعامل واحد و متناسب با منافع ملی را بسته است. دو مخالف سرسرخت سیاسی که سابقه اختلاف و کشاکششان به دو دوره انتخاباتی رسیده است. نخست اینکه در یکچنین فضایی باور نمیکنم که روایت مشترکی بیرون شود که در آن ما بتوانیم همین کلیّت اجتماعی امروز خود را ببینیم. حکومت هنوز هم با شورای مصالحهی ملی در جنگ است، ما چگونه انتظار یک روایت معقول برای صلح را داشته باشیم؟
۲. فضای به میانآمده، پراکندگیهای عجیبی بهوجود آورده است. اینروزها بعضی از جنرالان نظامی را میبینم که از آمادگی برای جنگ سخن میگویند و طالب را جدی گرفتهاند. تاجران منتظر روشنشدن مسأله صلح هستند و اکثر سرمایههایشان را بیرون بردند، اهل سیاسی هرکسی را هر سودایی است. یکی با رفتارهای معنادار خود در سوی حمایت است، یکی در رفتار معنادار در جهت مخالفت. فضا غبارآلود است. یکتعداد به تازگی اهمیت جمهوریت را دانستهاند و این واژه را بیشتر از بیستسال گذشته تکرار میکنند. جمهوریتی که دیگر مردم به آن باور ندارد. یکطرف مبحث رقیب سیاسی جمهوریت است که برخاسته از پایگاه اکثریت اجتماعی است که بازیکردن او در شطرنج سیاسی با وزنهتر از جمهوریت است. امروز اگر ارگ به پای سپیدار هم خم شود، نمیتواند به مراد سیاسی خود دست یابد. بیباوری به حکومت، به مصالحهی ملی و به هر گفتمان دیگر در جامعه امروزی بهوجود آمده است. این حکومت چقدر پول داشته باشد که برای حمایت از جمهوریت دست به دامن کسانی شود که دیروز برایش جنگسالار بود ولی امروز عزیز است. این واقعیت درونی جامعه است. کفسواران سیاسی نمیدانستند که با موج مواجهشدن صخره میخواهد. کسانیکه با هواپیما و محافظ امریکایی به افغانستان آمدند و با هزاران محافظ از پول بیتالمال نگاهداری شدند، حالا میدانند که سپر طالب چیزی به نام جغرافیا و مردم و روایت است. امروز همین روایت و جغرافیا در محور جمعیت اسلامی و احمدمسعود و شورای مصالحه در حال شکلگیری است که از جمهوریت حمایت نکرد. در همین آشفتهبازار سیاسی که دیگر کسی به «گرگ آمد واقعی چوپان» هم تمکین نمیکند، آینده را باید تیره و بازنده دید.
۳. ما با گروهی صلح میکنیم که دارای روایت متناقض است. روایت طالب از زندگی و سیاست برای جامعهی امروز ما توهین است. طالب در مبحث خشک و بیمایهی خود، هیچگونه تغییر نیاورده است. گروهی که انسانکشتن اصول کار سیاسیاش است هیچ دریچهی جز زور در منظرهی تکچشماندازش ندارد. اما جامعهی امروز ما پر از گفتمانهای گوناگون است. زن بهحیث انسان در جامعهی امروزی فعال است، نیرویی که در طول تاریخ شرقی منفعل اجتماعی نگه داشته شده است. رسانهها آزادند. سینما، موسیقی و هنر تازه جان میگیرد. بیرون از محدودهی قانونی کسی توهین، تحقیر و با کیبل زده نمیشود. بهخاطر یک گمان کسی سنگسار نمیشود. مکتب داریم، دانشگاه داریم. جامعهی مدنی داریم و جامعهای که حداقل بدون آنکه بهسوی هم شلیک کنند، حرف میزنند، حق میخواهند، مبارزه میکنند و اعتراض و انتقاد میکنند. تقابل روایتهای از اساس با هم مخالف را چگونه به صلح میرسانید؟
۴. مردم طالب را مثل یک گذشتهی سیاسی نه بلکه مثل یک گذشتهی سیاه و کابوسی میپندارند. طالب روایتیست که هیچ قوم، ملیت، زبان، ایدئولوژی و مذهبی آن را از خود نمیداند. یک روایت مطرود اجتماعی افغانستان است. طالب بهلحاظ روایت همانقدر نفرتانگیز است که در مقابل آن ذهنیت ضدطالبی شکل گرفته است. بسیار اتفاق افتاده که در بعضی مناطق وقتی کسی از آنان طالب شده، آن را کشتهاند. در بعضی جاهای دیگر، طالبان در میان مردم اقوام دیگر نفوذ کردهاند و ضدطالب را کشتهاند. دشمنی با ذهنیت طالبانی حتا در یک قریه حاکم است. این روایت طالبی در ذهنیت زندهی اجتماعی افغانستان چنان با خشونت حک شده است که نمیتوان با هیچ صلحی آن را زدود. طالب دو رییسجمهور، یکقهرمان ملی و صدها سردار اقوام دیگر را کشته است. طالب در بعضی مناطق تجاوز ناموسی کرده است، ریشسفید را با کیبل کشته، تحقیر و توهین کرده است. منِ روشنفکر که اوضاع سیاسی را هم میتوانم درک کنم، طالب هنوز برای من دشمن است. کی میتواند انکار کند که مناسبات دروناجتماعی ما هنوز هم بر ضد طالبانیسم شکلگرفته و زنده است. امریکا با ابرقدرت بودنش، برای راندن طالب به جغرافیا و مردم نیاز داشت. امروز همین مردم با سلاح خود آمادهی درگیری با طالب است. صلحگران درونبافتهای اجتماعی را چگونه آشتی میدهند؟
بههرحال، از این آشفتهبازار سیاسی نمیتوان حتا به ارائهی یک راهحل تأکید داشت، اما باور نویسنده براین است که آسیبهای صلح آینده بهلحاظ دروناجتماعی-سیاسی بیشتر از جنگ امروز است. آنچه بهعنوان صلح با تداوم این وضعیت فعلی اتفاق میافتد «صلح» نه بلکه یک «وضعیت» است. وضعیتیکه به لحاظ عقلانی قابل پیشبینی و قریب به اتفاق است. در این «وضعیت» وضع ما به حیث کسانی که در مقابل روایت طالب قرار داریم، موهوم است. من بهحیث یک شهروند میخواهم بگویم که ما با قانون اساسی و یک دولت هنوز به تفاهم درونی نرسیدهایم که روی میز با طالب چه بگوییم. ما از درون به حدی متلاشی شدهایم که اهمیت منافع ملیمان را در یک موقعیت طوفانی درک نمیکنیم. این بیتفاوتی سیاسی-مدنی در قبال قضیهی صلح بسیار صدمهزنندهی کلانروایتهای اجتماعی ماست. برای تمام طرفهای درگیر و مشترکالسرنوشت اینسوی میز طالب، خیلی دیر است. این نمادهای گرگومیش داخلی، نگذاشتند امروز بهحیث یک ملت با روایت مشترک، در سرنوشت آیندهی خویش سهیم باشیم. صلحی که در تداوم یک جنگ دیگر است!