«هشت ثور» در خاطره‌ی جمعی ما

«هشت ثور» در خاطره‌ی جمعی ما

پدران و مادران ما خاطره‌های فراموش‌نشدنی، قصه‌ها و روایت تلخ و شیرینی از رخداد «هشت ثور» در ذهن خود دارند. برای بسیاری این روز، یادآور پایان‌یافتن رنج، زندان‌، شکنجه و وحشت احزاب کمونیستی و برای بسیاری دیگر، شروع فصل جدیدی در تاریخ معاصر افغانستان است. برای نسل جدید، این روز بیش از آن‌که یادآور رشادت‌ها و حماسه‌آفرینی‌های مجاهدین در مقابل ارتش سرخ باشد، یادآور تکرار خشونت، آوارگی و فروپاشی مطلق ارزش‌های انسانی و حقوق بشری است.

خاطره‌‌ی جمعی به واسطه برهم‌کنش سه عنصر مکان، زمان و رخداد جمعی به‌وجود می‌آید. شهرها یا جغرافیای عمومی کشورها در این ساخت مفهومی، نقش ظرف و یا بستر وجودی برای ایجاد خاطره‌‌ی جمعی را دارند. با توجه به اهمیت مفهوم خاطره و آیین در جوامع، اکنون این پرسش را مطرح می‌کنیم که نسبت ما با رخداد «هشت ثور» چیست؟ نگاه مردم افغانستان به رخداد هشت ثور به چه شکل است؟ آیا رخداد هشت ثور، توانسته خود را در حافظه‌ی تاریخی، فرهنگی، سیاسی و ملی مردم حک کند؟ و در نهایت این‌که «هشت ثور» به‌‌عنوان یک رخداد و سرمایه تاریخی، توانسته به سرمایه اجتماعی و فرهنگی در جامعه تبدیل شود؟

دکتر نعمت‌الله فاضلی بر این باور است که در دنیای امروز رنسانس شهری در حال شکل‌گیری است. و این رنسانس شهری ابعاد وسیعی دارد. آنچه که در دوران کنونی می‌تواند به کمک شهرها بیاید و امنیت، آرامش، شادی و آسایش را به شهرها بازگرداند، فرهنگی‌کردن شهر و زنده‌کردن آیین‌های شهری است. فاضلی معتقد است شهری که آیین داشته باشد، خاطره دارد و شهری که خاطره داشته باشد دچار آلزایمر نمی‌شود. انسان‌ها برای زندگی در شهر نیاز به حافظه و خاطره دارند و کاری که آیین‌ها می‌کنند، به‌وجودآوردن حافظه و خاطره است.

پس از سقوط امپراطوری عثمانی و ایجاد یک حکومت لائیک بر ویرانه‌های آن، ایده خلافت اسلامی و ایجاد یک نظام اسلامی مبتنی بر شریعت و سنت، همواره الهام‌بخش بخش بزرگی از جنبش‌های اخیر مسلمانان بوده است. گروه‌های رادیکال اسلامی با انتقاد از آنچه که در جهان اسلام به‌‌عنوان الگوهای نظام اسلامی در حال تجربه‌شدن است، همیشه تلاش کرده‌اند تا الگویی تازه از حکومت‌داری اسلامی را ایجاد کنند. الگویی شفابخش و آرمانی که در آن ارزش‌های اسلامی تحقق پیدا کرده است. تلاش‌های اخوان‌المسلمین، داعش، حزب‌التحریر، طالبان و … در همین راستا قابل بحث و بررسی است.

در هشتم ثور ۱۳۷۱، زمانی که مجاهدین افغان با افتخار و غرور وارد کابل شدند، چنین رویایی را در سر می‌پروراندند. هرچند انگیزه‌‌های آنان در ابتدای امر چنین نبود. اما بسیاری از آنان انگیزه‌های قویِ دینی برای مبارزه در این راستا داشتند. تصور آنان این بود که در سایه حکومت کمونیستی، ارزش‌های اسلامی با خطر اضمحلال مواجه است. بنابراین وظیفه هر مسلمان افغان است که در مقابل تجاوز ارتش سرخ و حکومت دست‌نشانده آنان قیام کند.

ظاهر طنین در کتابش می‌نویسند «مقاومت علیه رژیم کمونیستی بدون یک رهبری واحد ملی آغاز شد. گروه‌های اسلامی و افراد وابسته آن، فعالان مائویست، روشنفکران و رهبران قومی در محلات، رهبری اولین ‌شور‌ش‌ها و قیام‌های مسلحانه را علیه دولت نورمحمد‌ تره‌کی و حفیظ‌الله امین بر عهده داشتند.».

پس از آن‌که اتحاد جماهیر شوروی از درون به سمت فروپاشی رفت و جایگاه و اتوریته‌ی خود را در جهان دوقطبی از دست داد و پیروزی‌های مجاهدین در نتیجه‌ی سیاست‌های سازمان استخبارات پاکستان و حمایت‌های این کشور تکرار شد، مجاهدین رفته‌رفته به فکر ایجاد حکومتی مبتنی بر ارزش‌های اسلامی افتادند. البته که به باور بسیاری از کارشناسان، مجاهدین هیچ‌گاه برنامه‌ای برای حکومت‌داری پس از پیروزی نداشتند. آن‌ها نیروی جنگی‌ای بودند که تنها به نابودی فکر می‌کردند. اما آرزوی دیرینه‌ی بسیاری از آنان برپایی نظامی بود که مبتنی بر ارزش‌های اسلام است.

ظاهر طنین معتقد است «افغانستان آخرین و مهم‌ترین کارزار جنگ سرد بود. برتری تکنیکی و قدرت نظامی شوروی و امریکا در میدان‌های جنگ افغانستان ظاهر می‌شد. تلاش‌های نیروهای شوروی برای شکست مجاهدین با استفاده از سلاح‌های پیشرفته هوایی و زمینی واکنش مشابه ایالات متحده امریکا و سایر حامیان مجاهدیه را برمی‌انگیخت.»

پاکستان و یا به عبارتی سازمان استخباراتی این کشور، نقش مهمی در به‌وجودآوردن اتحاد میان گروه‌های مجاهدین برعهده داشت. جنرال محمد‌یوسف در کتابش «سپاهی گمنام» درباره نقش «جنرال اختر عبدالرحمان» در مدیریت جنگ نیابتی این کشور در افغانستان و حمایت و پشتیبانی از گروه‌های مجاهدین در افغانستان، می‌گوید «جنرال اختر برای وحدت سیاسی تنظیم‌های مجاهدین تلاش‌های بسیاری کرد. او به صورت هفته‌وار و گاهی ماهوار با رهبران مجاهدین دیدارهای منظم داشت. در راستای همین تلاش‌ها او توانست تنظیم‌های هفت‌گانه را در سال ۱۹۸۴ به‌وجود بیاورد. در ایجاد این اتحاد، جنرال ضیاءالحق نقش میانجی را داشت.»

جنرال محمد‌یوسف «رییس بیروی افغان» در سازمان استخباراتی پاکستان بر این باور است که «اگر شکست شوروی افتخاری داشته باشد، این افتخار به جنرال اختر عبد‌الرحمان برمی‌گردد». جنرال یوسف بر این باور است که این جنرال اختر عبدالرحمان بود که طراح جهاد افغانستان بود. او اولین کسی بود که از دخالت پاکستان در مقاومت ضد شوروی در افغانستان حمایت کرد. این جنرال اختر است که استراتژی «قتل با هزار زخم» را برای جهاد افغانستان طراحی می‌کند.

جنرال یوسف در کتابش آنچه مجاهدین به آن افتخار می‌کنند منتصب به جنرال اختر، ضیاء‌الحق و سازمان ‌آی‌‌آس‌آی پاکستان می‌داند. او به‌وضوح از تلاش‌های سازمان ‌آی‌‌آس‌آی، حمایت‌های مالی، استخباراتی و آموزشی این نهاد در پیروزی مجاهدین یاد می‌کند؛ این‌که چگونه موشک‌های سبک چینی که به سفارش پاکستان تهیه شده بودند و پول‌های عربستان و موشک‌های استینگر امریکایی را به‌دست مجاهدین می‌رسانده است.

با این حال، تصویری که مجاهدین از هشت ثور، جهاد و مبارزه علیه کمونیزم ارائه می‌کنند، روایت متفاوتی از آنچه است که جنرال یوسف ارائه می‌کند. تصویری که مجاهدین از «هشت ثور» ارائه می‌کنند چنین است: هشت ثور یادآور افتخار‌آفرینی، غرور، عزت، جان‌فشانی و جهاد بر حق مردم افغانستان است که علیه متجاوزان و کافران کمونیست صورت گرفت. هشت ثور یادآور مبارزه عدالت‌خواهان و ستمدیدگان افغانستان است که در راه آزادی و استقلال کشورشان قیام کردند و در این راه قربانیان بسیاری دادند.

مردم افغانستان پس از ۱۴ سال جنگ فرسایسی مجاهدین، انتظار داشتند که آن‌ها حکومتی را ایجاد کنند که در سایه‌ی آن امنیت، آرامش و صلح که در نتیجه‌ی جنگ و خشونت در آن سال‌ها از میان رفته بود، دوباره به کشور بازگردد. اما رؤیای افغان‌ها پس از سال‌ها جهاد و مبارزه به تحقق نپیوست. از فردای پیروزی مجاهدین و انتقال قدرت به آنان، گروه‌ها و تنظیم‌های جهادی با هدف کسب قدرت و تمامیت‌خواهی، جنگی را آغاز کردند که نه‌تنها خط بطلان بر ارزش‌های انسانی و حقوق بشری کشیدند، بلکه پایانی تلخ برای جهاد و ارزش‌های اسلامی ترسیم کردند.

تصاویر عدالت‌خواهی، مبارزه ستمدیدگان، جهاد، جان‌فشانی، مبارزه برای استقلال و آزادی به‌زودی با تصاویر قدرت‌طلبی، قوم‌گرایی، فساد، برادرکشی، قتل‌عام، خشونت و … جایگزین شد. افغان‌ها دوباره در یک دور باطل قرار گرفتند. دور باطلی که این بار مسبب آن جهادگران و مجاهدین بودند. مجاهدین دیروز و قدرت‌طلبان امروز بر سر کسب قدرت سیاسی با یکدیگر توافق نکردند و کابل صحنه‌ی این درگیری‌ها و خشونت‌ها بود. درگیری‌هایی که در نهایت کابل را به حمام خون و قربانگاه تازه‌ای تبدیل کرد.

اکنون بعد از سه دهه از وقوع رویداد هشت ثور، به لطف تاریخ، کتاب‌ها و اسناد بی‌شمار، به‌خوبی می‌توان زوایای مختلف پیروزی مجاهدین را در هشت ثور مورد بازبینی و پرسش قرار دارد. کارنامه‌ی سیاه مجاهدین، سیمای جنگ‌زده شهر کابل در دهه هفتاد، مهاجرت، فقر و از همه مهم‌تر بازتولید خشونت، میراث هشت‌ ثور برای افغانستان است. میراثی که با رنج‌ها و تلخ‌کامی‌های مردم این کشور اجین شده است. بنابراین می‌توان گفت، تکرار خشونت، رقابت برای کسب قدرت، مصادره‌ی جهاد مردم افغانستان توسط عده‌ای خاص و تمامیت‌خواهی مجاهدین مانع از آن شد که هشت ثور به‌‌عنوان یک رخداد و سرمایه تاریخی، هرگز تبدیل به یک سرمایه اجتماعی و فرهنگی نشود. رخدادی که چنین ظرفیتی را داشت اما به‌دلیل قدرت‌طلبی مجاهدین، تبدیل به یک خاطره‌‌ی جمعی در ذهن مردم نشد. بلکه برعکس، هشت ثور به یکی از سیاه‌ترین روزهای تاریخ افغانستان تبدیل شد.