نقش رسانه‌ها در فرایند صلح‌سازی جوامع پساجنگ

نقش رسانه‌ها در فرایند صلح‌سازی جوامع پساجنگ

در سالیان اخیر، رسانه‌ها آن‌چنان قدرتمند شده‌اند، رشد کرده‌اند و جای‌شان را در درون جامعه باز کرده‌اند که نمی‌توان حضور آنان را در بسیاری از ساحات زندگی، نادیده گرفت. امروزه رسانه‌ها ابزار مهمی برای تغییر سیاست‌ها، حل بحران‌ها و منازعات داخلی، ملی و منطقه‌ای به‌شمار می‌رود.

یکی از مهم‌ترین دستاوردهای دو دهه‌ی گذشته افغانستان، آزادی بیان است. در تکامل و خلق این مفهوم در جامعه‌‌ی پساجنگ افغانستان، رسانه‌ها، به‌خصوص رسانه‌های آزاد نقش مهمی را ایفا کردند. خبرنگاران، گزارشگران و ژورنالیست‌هایی که در طول دو دهه‌ی گذشته جان‌شان را فدای آرمان‌های آزادی بیان کردند، گواه این مدعا است. براساس آمار منتشرشده از وزارت امور داخله، بین سال‌های ۱۳۸۰ تا ۱۳۹۹ در مجموع ۱۳۶ خبرنگار در افغانستان کشته شده‌اند. وزارت داخله بر این باور است که عامل قتل نزدیک به ۶۰ تن از این خبرنگاران در طول این سال‌ها، گروه طالبان بوده‌اند.

می‌توان از نقش‌های گوناگون رسانه‌ها در یک جامعه‌ی‌ پسامنازعه سخن گفت. می‌توان نقش آنان را در فرایند آگاهی‌دهی و مشارکت‌دهی شهروندان بررسی کرد. یا این‌که در این درباره سخن گفت که آن‌ها در یک جامعه‌ی متکثر قومی و زبانی مانند افغانستان در فرایند آگاهی‌دهی جامعه چه مشکلات و چالش‌هایی روبه‌رو بوده‌اند. همچنین می‌توان از این زاویه به نقش و جایگاه آن در یک جامعه‌‌ی پسامنازعه پرداخت که آن‌ها چه نقشی را در خلق تفکر و اندیشه‌ی جامعه ایفا کرده‌اند. به‌نظر من در یک جامعه‌ی پسامنازعه این مهم‌ترین کارکرد رسانه‌های آزاد است؛ این‌که آنان در فرایند اندیشیدن و بازتولید تفکر صلح‌آمیز چگونه عمل می‌کنند. چرا که این کارکرد همسو با آرمان صلح‌خواهی و نیازهای جامعه‌ی ماست.  

الیزابت مینیچ در کتاب تازه‌اش، با طرح دوباره‌ی این دیدگاه‌ هانا آرنت که بی‌اندیشگی و بی‌‌فکری می‌تواند قابلیت و تمایلِ تبدیل‌شدن به مخوف‌ترین جنایت‌کاران را در آدم‌های عادی به‌وجود بیاورد، نتیجه می‌گیرد که باید ابزار اندیشیدن را در اختیار مردم بگذاریم. جوامع چطور می‌توانند افرادی را در خود پرورش دهند که بتوانند در مقابل شرِ پیش‌پاافتادگی مقاومت کنند؟ از نظر مینیچ، مهم این است که ابزار اندیشیدن را در اختیار مردم بگذاریم، نه این که فقط «آموزش»شان بدهیم که کارشان را درست انجام دهند.

کتاب مینیچ در حکم دعوتی پرشور به «اندیشیدن» است، به ایجاد فرهنگِ اندیشیدن و آموزش علیه پیش‌پاافتاده بودن. مینیچ در کتابش این پرسش را مطرح می‌کند که: «ما چطور باید اندیشیدن را آموزش دهیم تا افراد تحصیل‌کرده‌ای مثل خودمان به‌سادگی چیزهایی یا افرادی را جدی نگیرند که آن‌ها را از اندیشیدن بازمی‌دارند، چه رسد به این که بخواهند ذهن، شعور، کار و قدرت‌ِ خود را در اختیار چنین چیزها یا افرادی بگذارند؟» این کار آسانی نیست. به باور مینیچ، برای چنین هدفی در واقع باید یک فرآیند را پیش ببریم. او می‌گوید: «ببخشید، اما بله، باید همچنان بیندیشیم و باز بیندیشیم، مراقب باشیم که همچنان بیندیشیم و فردا نیز چه پیش از آن‌که به کاری دست بزنیم و چه در طول انجام آن کار و چه پس از آن، از نو بیندیشیم.»

رسانه‌ها از این منظر که تولید آگاهی می‌کنند، نقد می‌کنند و در جامعه به ایجاد فضای کنشگری و پرسشگری می‌پردازند، می‌توانند بستر این اندیشیدن را که آرنت درباره‌ی آن صحبت می‌کند، مهیا کنند. در فرایند تولید آگاهی که رسانه‌های مستقل در آن عمل می‌کنند، امکان مشارکت ستمدیدگان و حاشیه‌نشیان فراهم می‌شود. آن‌ها با رعایت صداقت و اصول اخلاقی در انتشار اخبار و اطلاعات می‌توانند به ساخت آگاهی تازه‌ای در جامعه کمک کنند. آن‌ها می‌توانند در فرایند جریان‌سازی، جهت‌بخشی افکار عمومی، تغییر سیاست‌گذاری‌های عمومی، نقشی بی‌بدیل را در یک جامعه‌‌ی پس از منازعه ایفا کنند. از دل چنین رهیافتی است که می‌توان انتظار داشت جامعه در عبور از بحران و وضعیت پس از منازعه، موفق عمل کند. چرا که در این فرایند رسانه‌ها، فضایی برای اندیشیدن و تفکر فراهم می‌کنند. رسانه‌های آزاد، همواره فضاها و موقعیت‌های نابرابر و ناعادلانه را مورد پرسش قرار می‌دهند و در نهایت به ساخت آگاهی تازه‌ای در جامعه کمک می‌کنند. آنچه یک جامعه‌ی پساجنگ به‌شدت به آن نیاز دارد، بازاندیشی، مواجهه‌ی انتقادی و مرور گذشته است. بازاندیشی تمام عرصه‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی. تنها از این منظر، می‌توان انتظار داشت که یک جامعه‌ی پساجنگ به‌سوی فرایند صلح‌سازی حرکت کند.  

نقش رسانه‌ها در روند صلح رواندا

در روندای سال ۱۹۹۴ میلادی یک رسانه محلی (رادیوی محلی) نقش مهمی در نسل‌کشی در این کشور داشت. عملکرد این رادیوی محلی به‌عنوان یک رسانه، نمونه خوبی است از نقش و تأثیر رسانه‌ها در روند صلح‌سازی و یا برافروختن آتش جنگ و منازعه در یک جامعه. زمانی که شایع شد که طیاره‌ی حامل رییس جمهور سرنگون شده است. این رادیو محلی نقشی را ایفا کرد که عامل مهمی در نسل‌کشی رواندا محسوب می‌شود. این رادیوی محلی جریانی را تحت عنوان «درخت‌های بلند را قطع کنید» ایجاد کرد که منجر به قتل‌عام و خلق فاجعه شد.

پس از جنگ و نسل‌کشی در رواندا، ابعاد فاجعه به قدری وسیع و دلخراش بود که کمیسیون آشتی ملی این کشور در سال ۱۹۹۹ چندین طرح آشتی ملی را به‌صورت همزمان برای ترمیم و التیام زخم‌های قربانیان و آسیب‌دیدگان نسل‌کشی، پیش می‌برد. یکی از مهم‌ترین استراتژی‌هایی که این کمیسیون ایجاد کرد، مشارکت‌دادن تمام رواندایی‌ها در فرایند آشتی ملی و ترمیم زخم‌های قربانیان بود. بسیاری از نهادها، افراد و گروه‌های مستقل برای الیتام‌بخشی قربانیان تلاش می‌کردند.

در میان برنامه‌های مختلف برای التیام‌بخشی و کاهش آسیب‌های جنگ در رواندا، یک رادیوی محلی برنامه‌ای را به نام «طلوع تازه» برای شنوندگان خود در مورد تأثیرات جنگ، خشونت و مدارا برنامه پخش می‌کرد. تأثیرات برنامه‌های این رادیوی محلی توجه کمیسیون آشتی ملی رواندا را به خود جلب کرد. کمیسیون آشتی ملی رواندا پس از یک ارزیابی درباره‌ی تأثیرات این برنامه بر شنوندگان، متوجه شد که این رادیو توانسته است تغییرات مهمی را در نگرش، باور، همدیگر‌پذیری و از بین‌بردن کلیشه‌های گذشته در بخشی از جامعه‌ی رواندا ایجاد کند. بعدها کمیسیون آشتی ملی رواندا با الهام از عملکرد و نتایج این رادیوی محلی، آن برنامه را گسترش داد و آن را تبدیل به یک پلت‌فرم ملی برای بیان دردها و رنج‌های قربانیان جنگ، آسیب‌دیدگان و مردم رواندا کرد. کمیسیون آشتی ملی رواندا، برنامه‌ی طلوع تازه را بستری برای سخن‌گفتن از گذشته، روبه‌روشدن با درد‌های قربانیان و التیام‌بخشی به آنان تبدیل کرد. به واسطه این رسانه، بسیاری از مردم و قربانیان ‌توانستند درباره‌ی گذشته حرف بزنند و با تجربیات تلخ‌شان را با دیگران شریک کنند.  

به باور پژوهشگرانی که در زمینه‌ی صلح‌سازی فعالیت می‌کنند، صلح در معنای فرهنگی و اجتماعی آن مفهومی است که بیشترین تأکید را بر اصلاح نظام‌های اجتماعی جامعه و ارزش‌های متضاد با امر صلح دارد. در این نگرش به صلح، جامعه به میزانی از توسعه و دانش دست می‌یابد که قادر است وضعیت ناصلح را پردازش کند و از همین رو به کمک ابزارهای‌ شناختی خود قادر است تا از خلق فاجعه ممانعت کند. از زاویه‌ی فرهنگ به صلح، نظام دانایی و فرهنگی ما به حدی از بلوغ می‌رسد که قادر به پرداخت و فهم مسأله‌هایش خواهد شد.

در یک وضعیت مطلوب، رسانه‌ها در یک جامعه‌ی پسامنازعه، نگرش‌ها، باورها و کلیشه‌های تاریخی، اجتماعی و اعتقادی جامعه را با پرسشگری و انتقاد مداوم به چالش می‌کشند. و از روش‌ها و رویکردهای تازه‌ای درباره تغییر افراد، جامعه‌، دین، فرهنگ و نظام آگاهی جامعه‌ سخن می‌گویند. از بستر چنین عملکردی می‌توان امیدوار بود که یک جامعه‌ی پس از منازعه به ساخت جدیدی از آگاهی دست یابد و جامعه فرایند صلح‌سازی را به‌درستی طی کند.

میراث به‌جامانده از دوران حاکمیت طالبان و حکومت مجاهدین برای ما خشونت و بحران بوده است. در چنین وضعیتی تمام ساختارهای جامعه‌ی ما دستخوش تغییرات بنیادی شده است. اگر راه‌حلی برای احیای دوباره‌ی ساختارهای جامعه جست‌وجو نکنیم، این احتمال که چرخه‌ی خشونت و بحران دوباره تکرار شود، وجود دارد. جامعه‌ی ما نیازمند روایت تازه‌ای از تفکر درباره‌ی زندگی، همدیگرپذیری و زیستن است. در خلق چنین روایتی رسانه‌ها می‌توانند پیشگام باشند.