نامه ی ممدلی به پدرش (3)

سلام و احترام و یک دلی عرض می کنم به آن که ما را به هستی آورد. البته در این جا منظورم خداوند نیست، بلکه والدین عزیزم هستند که با تحمل چه دردها و فقرها و مشکلات طبقاتی مثل ابوذر غفاری آن سوسیالیست خداپرست ازدواج نمودند تا باشد که یک روز من و الیزابت خواهرم پا به عرصه ی هستی بگذاریم. پدر سلام، مادر سلام و الیزابت سلام. الیزابت! نمی دانی که وقتی نمی توانم به خاطر خفقان نام اصلی ات را که خاتمه جان می باشد در قلم بیاورم چه قدر خودم را شنیع احساس می کنم.

قبلگاه بزرگوارم،

من این روزها کتاب “کویر” معلم شهید دکتر شریعتی را می خوانم. اما قبل از آن که در این مورد حرفی بزنم باید بگویم که انگلیس ها پدرسگ ترین مردم دنیا می باشند. این ها نه وجدان دارند و نه عاطفه و نه قانون روح و روان انسان های دردمند را درک می نمایند. هفته ی گذشته موترم را به احترام خون های بی شماری که در طول تاریخ بر زمین ریخته اند در جایی پارک کردم که با رنگ سرخ علامت گذاری شده بود. یک ساعت بعد که آمدم دیدم پولیس لندن مرا 367 پوند جریمه کرده است. آیا این است اخلاق؟ آیا این سمپوزیم است؟  آیا همدردی با مظلومان و محکومان جرم است؟ خیلی عصبانی شدم. پریروز رفتم و یک دانه ارّه خریدم که مخصوص قطع کردن آهن است. قسم خورده ام که تا صد دانه لوحه ی ترافیکی این مرده گاوها را ارّه نکنم آرام ننشینم. امام حسین وقتی که دید یزید دست از ظلم بر نمی دارد قیام کرد. و اینک من هزار و چند صد سال بعد ارّه خریده ام تا در برابر ظلم و تفتیش عقاید مقاومت نمایم. همتم بدرقه ی راه کن ای طاهر قدس، که دراز است ره مقصد و من در سفرم.

 قبلگاه بزرگوارم،

در نامه ی خود ذکر نموده بودید که تعویذ برای بز خوب می باشد. من اگر چه به شما که مرا بزرگ کرده اید احترام دارم و به شما افتخار می کنم، لازم می دانم بگویم که این ها همه خرافات می باشند. تعویذ از نظر علمی هیچ تاثیری سر بز و گوسفند یا انسان ها ندارد. لطفا اگر در گذشته به خرافات عقیده داشتید مربوط خودتان می شود اما حالا که من در لندن آمده ام کوشش کنید پیشرفت فکری نمایید. برتراند رسول که یک فیلسوف بی خدای انگلیسی بود و در بستر مرگ به دین مقدس اسلام گروید و در این مورد کتابی نیز تالیف کرد اثبات کرده که بستن تعویذ بر گردن خود مکروه است. من در همین ماه گذشته یک کتاب علمی بسیار جالب خواندم در مورد کف شناسی و قیافه شناسی. در این کتاب به شکل کاملا علمی اثبات کرده بود که هر کس که پیشانی اش بسیار فراخ و ابروهای اش به هم پیوسته باشد، بی نهایت احمق می باشد. البته پیشانی شما خیلی فراخ بوده اما خوش بختانه ابرو هیچ ندارید و فلهذا نمی توان گفت که شما خدای نخواسته به خاطر حماقت تعویذ را در گردن خود آویزان می کنید. هم چنین گفته بود که زن هایی که لب های شان نازک باشد و انگشت های کوتاه داشته باشند، انسان های خطرناکی بوده و دوری از آنان لازم است. پدر مهربانم، متاسفانه لب های مادر من و هم چنین انگشت های وی دقیقا همین قسم اند. عاطفه ی فرزندی اجازه نمی دهد که من خدای نخواسته بگویم مادرم یک شخص خطرناک است. اما خطرناک هست. ما نمی توانیم در مقابل یک کتاب علمی ایستاد شویم. درست است که مادر من مادر من است، ولی علم خیلی پیش رفت کرده.

 در نامه ی دیگر بعضی از مشکلات فکری را که باعث عقب ماندن جامعه ی ما شده برای شما تشریح خواهم کرد. هم چنین مادرم به دست بچه حاجی گفته بود که دفعه ی دیگر یک مقدار قروت برای من روان می کند. به مادرم بگویید که این کارها در لندن شرم آور بوده و به خاطر خدا قروت روان نکنید.

با احترام و عرض احساس،

محمد علی حقیقت پناه “شکسته” (تخلص خود را همین دفعه تغییر دادم دیگر تغییر نمی دهم).