از آنجا که برآیند گفتوگوهای صلح افغانستان هنوز یک پرسش بیپاسخ است، تشدید جنگ و آغاز خروج نیروهای ایالات متحده و ناتو نگرانی زیادی را به همراه داشته است. هرچند که تعدادی از کارشناسان باور دارند که خروج نیروهای ایالات متحده و ناتو فرصتی را برای کشورها و قدرتهای منطقهای مهیا میکند تا بیشتر از پیش در قضایای افغانستان دخیل شوند، اما آیندهی پس از این خروج چندان روشن نیست. مجمع مطالعات خاورمیانه در دانشگاه دیکین استرالیا میزبان یک نشست مجازی تحت عنوان «خروج امریکا و ناتو از افغانستان؛ پیامدهای آن برای آینده» بود که در آن سناریوهای احتمالی پس از خروج را به بررسی گرفت.
افغانستان؛ تاریخچهای از روندهای ناموفق صلح
آقای ویلیام ملی، استاد دانشگاه ملی استرالیا که در زمینهی گفتوگوهای صلح و جنگ جاری افغانستان صحبت میکرد و در مورد توافقنامه ۲۹ فبروری ۲۰۲۰ ایالات متحده و طالبان دیدگاه انتقادی داشت، گفت مشاهدات تاریخی نشان میدهد که تلاشهای بسیار برای حل مشکلات افغانستان صورت گرفته است اما امیدوارکننده نبوده است.
به گفتهی آقای ملی اگر به کنفرانس ژنو در سال ۱۹۸۸ که برای خروج نیروهای شوروی از افغانستان برگزار شد بود، نگاهی بیندازیم، میبینیم که این کنفرانس نتوانست به مسائل نظم سیاسی داخلی در افغانستان بپردازد. هرچند که بعد از خروج شوروی، رژیم کمونیستی به ریاست داکتر نجیبالله را برای چندین سال با کمک منابع شوروی پایدار بود اما در اواخر سال ۱۹۹۱ این کمکها قطع شد.
«سازمان ملل متحد نیز درگیر این امر شد. در سال ۱۹۹۲ بنیون سیون امیدوار بود که حکومتی کمونیست را با گروهی از تکنوکراتهای بیطرف و حامیان شان جایگزین کند اما سرعت آشفتگی رژیم، تلاشهای او را به خطر انداخت و بهجای انتقال مسالمتآمیز قدرت، او در عوض خود را در جایی دید که ملل متحد پناهگاه داکتر نجیبالله شد.
تاریخچهای روند صلح در افغانستان نشان میدهد که اگر کاملا طرفهای اصلی از روند مذاکرات کنار گذاشته شوند -و این دقیقا همان چیزی بود که امریکاییها در فبروی سال گذشته با طالبان به توافق رسیدند-، زمینهی رسیدن به صلح را مشکلسازتر خواهد کرد. در غیاب دولت افغانستان که طرف مذاکره نبود، امریکاییها به طالبان متعهد شدند که ۵۰۰۰ زندانی سیاسی آنان را آزاد میکنند: «نیازی به گفتن نیست، از آنجا که این زندانیان به میدان جنگ برگشته و به مردم افغانستان حمله میکنند، دولت افغانستان بهشدت تحت فشار قرار گرفته است.»
معایب توافقنامه ۲۹ فبروری دوحه
به باور این استاد دانشگاه ملی استرالیا توافقنامه ۲۹ فبروری دوحه کم از کم پنج عیب برجسته دارد که موفقیت روند صلح افغانستان را با چالش مواجه کرده است. اولین عیبی که آقای ملی به آن اشاره میکند، زبان متفاوت دربارهی تعهد ایالات متحده برای آزادی زندانیان طالبان است: «در همان روزیکه ایالات متحده توافقنامه را با طالبان امضا کرد، یک بیانیه مشترک با دولت افغانستان نیز امضا کردند. اما متن مربوط به آزادی زندانیان بین این دو سند متفاوت است و داشتن یک متن شناور با کلمات مختلف که در مورد یک موضوع باشد، همیشه فکر بدی است زیرا همیشه بلافاصله ابهاماتی ایجاد میکند که میتوان از آن ابهامات برای به خطر انداختن روند استفاده کرد.»
عیب دوم از دید آقای ملی مربوط به امضای توافقنامه است. وی میگوید در ابتدا هنگامیکه امریکاییها شروع به بررسی بحث با طالبان کردند، گفتند تا زمانیکه دربارهی همهچیز توافق نشود، هیچ توافقی صورت نگرفته است و اکنون، این سخن یک فرمول معتبر برای استفاده در مذاکرات پیچیده است؛ زیرا به این معناست که هر امتیازی احتمالی که در طی روند پیشبینیشده باشد، مشخص میشود. اما امریکاییها موضع خود را قبل از فبروری ۲۰۲۰ با رویکردی کاملا متفاوت تغییر دادند. آنها پیشبینی کردند که ابتدا ایالات متحده با طالبان توافقنامه امضا میکند و سپس مذاکرات داخل افغانستان برای رسیدگی به مسائل نظم سیاسی داخلی انجام میشود. این روش یک رویکرد جدا معیوب بود: «ایالات متحده در توافقنامه ۲۹ فبروری به طالبان هر آنچه میخواستند، داد. طالبان در عوض از آن زمان به بعد یک استراتژی ریاضی را در پیش گرفتند که به موجب آن گهگاه اقدامات خود را برای ادامه روند انجام میدهند اما هیچ کاری نمیکنند که بتواند به انتظارات مذاکرات جدی و با حسن نیت پاسخ دهند. این منعکسکنندهی یک رابطهی کاملا سادهلوحانه و بیکفایتی ایالات متحده و مذاکرهکنندگان آن است و عواقب آن در افغانستان کاملا واضح است. امریکاییها صریحا به خروج مصون خود از افغانستان تمرکز کردند و تعهد طالبان مبنی بر حملهنکردن به نیروهای امریکایی را تضمین کردند، اما در واقع حملات طالبان به اهداف افغانستان را تشدید کردند.»
سومین نقصی که آقای ملی در مورد آن صحبت کرد، مرحله اجرای توافقنامه است. به باور وی ایالات متحده بیش از هر چیز دیگری مشتاق خروج بود و با امتیازاتی که به طالبان داد، سیگنالهایی که به آنان ارسال شد این بود که ایالات متحده از نظر ارائه بند خاصی از توافقنامه ۲۹ فبروری ۲۰۲۰ ناکام است این تقصیر ایالات متحده بود، زیرا طالبان خواستار مطالبات بیشتر نبودند و به هر چیزی که میخواستند، تعهد شده بود.
عیب بعدی که آقای ملی در مورد بحث میکند، عیب روانشناختی، بالا کشیدن طالبان و آسیب زدن به جایگاه و شهرت حکومت افغانستان است. او به نقل از توماس هابز گفت شهرت قدرت، به معنای خود قدرت است و آنچه ایالات متحده انجام داده، واقعا برای تضعیف شهرت دولت افغانستان و تقویت شهرت طالبان بوده است. « اگر امریکاییها میخواستند افغانستان را ترک کنند، بهتر بود که به راحتی با دولت افغانستان توافقنامهای برای ترک امضا و بدون دادن وضعیت بالادست به طالبان خارج شوند.»
نقص نهایی مورد نظر آقای ملی تشخیص سود و زیان است. وی میگوید شما میتوانید شرایطی را مورد مذاکره قرار دهید که اختلاف در مورد آن زیاد گسترده نباشد. «امریکاییها هرازگاهی مجبور میشدند خود را متقاعد کنند که جنگ آنان در افغانستان جنگ منافع است و اکنون یک تعارض منافع وجود دارد که تعارض بین ارزشها و رویکردهای کثرتگو رایانه طرز تفکر توتالیتر است. طالبان در رویکرد خود در اجتماع آشکارا نشان میدهند زندگی و پل زدن بین این چشم انداز متفاوت از طریق یک روند دیپلماتیک غیرممکن است. این یکی از دلایلی است که طالبان درگیر تدابیر استراتژیک شدهاند و فکر میکنند که میتوانند در رأس قرار گیرند و چشم انداز افغانستان نتیجه این است.»
نقش قدرتهای منطقهای و نگرانیهای کشورهای همسایه
نعمتالله ابراهیمی، استاد دانشگه لاتروب استرالیا که دربارهی نقش کشورهای همسایه و قدرتهای منطقه و نگرانیهای آنان بابت خروج نیروهای ناتو و ایالات متحده از افغانستان صحبت میکرد، گفت افغانستان در یک محیط بسیار دشوار قرار دارد. کشور تکه تکه که محل تلاقی آسیای جنوبی، آسیای میانه، خاورمیانه است و اغلب سیاست این مناطق نیز با پویاییهای سیاسی و امنیت جهانی در منطقه همپوشانی دارد: «از دهه ۱۹۸۰ افغانستان به یکی از مهمترین مشکلات جنگ سرد تبدیل شد. پس از خروج اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان از ۱۹۸۹، ایالات متحده نیز علاقهی خود را به این کشور از دست داد و سپس افغانستان به بحث درگیری نیابتی بین کشورهای منطقه تبدیل شد. اکنون ترس از تأیید این پویایی است که با عزیمت نیروهای ناتو و ایالات متحده از افغانستان، این کشورها فقط سعی میکنند که به انواع سیاستهای مخرب رقابت محور امنیتی به افغانستان برگردند و این یک دستورالعمل برای جنگ داخلی است که در نیمه دوم دهه ۱۹۹۰ در افغانستان دیده شده است. بهخصوص در زمان طالبان شاهد قساوتهای کشتار دستهجمعی در برخی مناطق افغانستان بودیم.»
به باور آقای ابراهیمی با حمله تروریستی یازده سپتامبر، اوضاع بهطرز چشمگیری تغییر کرد و واکنش کشورهای منطقه با استقبال از حمله امریکا به افغانستان حتا در کشورهایی که در رقابت با ایالات متحده هستند، بسیار گرم بود: «بهعنوان مثال ایران در افغانستان با امریکا درگیر تعامل شد. به همین ترتیب، روسیه، هند و تمام جمهوریهای آسیای میانه از مداخله امریکا در افغانستان حمایت کردند. آنها پایگاههای لجستیکی و نظامی را فراهم کردند و همچنین باید به یاد داشته باشیم که قربانیان بمبگذاری تروریستی ۱۱ سپتامبر در ایالات متحده، همدلی جهانی را بهوجود آورد و پاکستان تنها کشوری بود که ناخواسته درگیر همکاری با ایالات متحده شد.»
همانطور که این استاد دانشگاه لاتروب میگوید پس از مدتی گمانهزنیها، حمایتهای قدرتهای منطقه از جمله روسیه، هند و چین تعلیق شد. آنها همچنین احساس كردند كه ایالات متحده ممكن است فراتر از افغانستان، جاهطلبیهای ژئوپلیتیك دیگری در منطقه داشته باشد. بنابراین در نتیجه ما شاهد تغییر تاکتیکها در آن کشورها نسبت به افغانستان و سیاست و اهداف ایالات متحده بودیم: «بسیاری از بازیگران سعی در ایفای نقشهای بیثباتکننده، تلاش برای به چالشکشیدن و صدمهزدن به روند دموکراتیک در افغانستان داشتند، آنها همچنین تشخیص دادند که ایالات متحده در مورد سیاست در افغانستان باید اهداف مختلفی داشته باشد. گمانه زنیها و گفتوگوهای زیادی در مورد اهداف سیاست پاکستان در افغانستان وجود داشت. شواهد نشان میدهد که پاکستان میزبان رهبری طالبان و شوراهای شان در بسیاری از مناطق این کشور بوده است. ما همچنین دیدیم كه كشورهای دیگر مانند ایران و روسیه پشتیبانیهای تاكتیكی فرعی برای طالبان انجام میدهند و این اقدامات بسیار كوتاهی است كه قصد داشتند سیگنالی را به آمریكا ارسال كنند.»
آقای ابراهیمی دربارهی نگرانیهای پس از خروج نیروهای خارجی گفت که پس از اعلامیه بایدن در خصوص خروج بیقیدوشرط از افغانستان، بسیاری از قدرتها در منطقه به نوعی متعجب شدهاند و همه درگیر دو حس متضاد آمیخته از لذت و نگرانیاند؛ چون انتظار نداشتند این خروج بسیار ناگهانی اتفاق بیفتد. «بهعنوان مثال ایران گرچه از اقدام دولت بایدن برای خروج از افغانستان استقبال کرده است، اما نگرانی در مورد تصرف بالقوه طالبان نیز وجود دارد. به همین ترتیب ما اخیرا چین، بهویژه پس از حمله هشتم ماه می به مدرسهای در دشت برچی، خواستار خروج مسئولانه از افغانستان شدهاست. بنابراین در حالیکه بسیاری از این قدرتها نشان میدهند که علاقه مشترکی به خروج ناتو و نیروهای امریکایی از افغانستان داشتند زیرا آنها نگرانی هایی راجع به جاه طلبیهای ژئوپلیتیک گستردهتر ایالات متحده با استفاده از افغانستان به عنوان یک سرزمین داشتند، اکنون همه به نوعی غافلگیر شدهاند. باید بخاطر بسپاریم که همه این کشورها در اتفاقات آینده افغانستان سهم قابل توجهی دارند.»
با باور آقای ابراهیمی جمهوریهای آسیای میانه بسیار نگرانند که طالبان باعث تشویق مجدد سازماندهی مشابه گروههای تروریستی در آسیای میانه نشود. وی افزود که تعداد قابل توجهی از جنگجویان آسیایی، شبهنظامیان کوچک اما هنوز قابل توجه چینی اویغور در مناطقی از افغانستان و پاکستان وجود دارد و صادقانه بگویم حتا پاکستان نیز باید نگران اثر بازگشت سرمایه طالبان بر افغانستان باشد. هند یکی از بازیگران اصلی افغانستان بوده و از سال ۲۰۰۱ کمکهای مالی و انکشافی به دولت افغانستان ارائه کرده است و از زیرساختهای عمدهای حمایت کرده که ممکن است بر هدف افغانستان برای پاکستان تأثیر بگذارد. حالا سوال این است که آیا سیاستهای منطقهای به دهه ۱۹۹۰ برمیگردد؟ من فکر میکنم این ترس مردم است که اتفاق اپریل ۱۹۹۲، وقتی رییسجمهور نجیبالله مجبور به کنارهگیری شد و افغانستان تازه از هم پاشید، دوباره تکرار نشود. آن تجزیه تا حدی توسط کشورهای منطقهای که نیروهایشان را به سمت افغانستان سوق داده بودند، تشدید شد. در آن زمان پاکستان این فرصت را میدید تا افغانستان را بهلحاظ سیاسی تغییر شکل بدهد و همه کشورهای منطقه یک نوع تسلط بر گروههای افغان داشتند و در نتیجه، ما یک جنگ داخلی داشتیم که از کابل آغاز شد و به سرعت به سایر نقاط افغانستان رسید.
آقای ابراهیمی علاوه کرد که همهی این کشورها در تلاش برای جلوگیری از تحقق این نوع سناریو که برای پاکستان نتیجهی مثبتی نخواهد داشت، دارای مسائل مهمی در زمینه تثبیت افغانستان از طریق یک دولت فراگیر صلحآمیز است، مشارکت مشترک دارند: «در عین حال موارد زیادی وجود دارد که ما هنوز نمیدانیم. این احتمال وجود دارد که برخی افراد ممکن است سعی کنند تاریخچه اپریل ۱۹۹۲ را تکرار کنند.»
به گفتهی آقای ابراهیمی اکنون زمان آن رسیده است که ما نظامی را تحویل بگیریم و یک عامل را به خاطر بسپاریم که افغانها در طول ۲۰ سال گذشته تغییر کردهاند و دیگر اینکه دولت افغانستان کاملا متفاوت از دولت نجیبالله در سال ۱۹۹۲ است، اگرچه بسیاری از شخصیتها و گروههای سیاسی افغانستان اشرف غنی و دولت او را دوست ندارند، اما آنها همچنین دارای منافع مشترک قابل توجهی در حمایت از یک دولت دموکراتیک کثرتگرا هستند که از تسخیر کشور توسط طالبان جلوگیری میکند.
زنان و گروههای اقلیت آسیبپذیرترند
در همین حال فرخنده اکبر، دانشجوی مقطع دکترا در دانشگاه ملی استرالیا که در مورد تاثیرات خروج نیروهای خارجی بر حقوق بشر و گروههای آسیبپذیر مانند زنان و اقلیتها سخن میگفت، یادآور شد که تأمل بیشتر در مورد پیامد خروج ایالات متحده و ناتو بهطور کلی و تأثیر آن بر زنان و اقلیتها در حال حاضر نشان میدهد که پیامد وخیم دارد و میتواند به معنای بازگشت طالبان به قدرت از راه تسخیر نظامی یا توافق سیاسی مذاکره شده باشد.
به باور خانم اکبر برای تأمل در مورد عواقب بازگشت طالبان برای حقوق شهروندی، زنان و گروههای آسیب پذیر، مفید خواهد بود اگر ابتدا بدانیم طالبان در ۲۰ سال گذشته، از زمان حاکمیت شان که سابقهی شان در خصوص حقوق اساسی با تبعیض سیستماتیک علیه زنان و دختران و تبعیض سیستماتیک و حتی پیگرد قانونی علیه گروه قومی هزاره مشخص میشود، تغییر کردهاند یا نه. «آنها خواستار مجازاتهای ظالمانه در برابر ارزشهای لیبرال و اعمال محدودیت بر آزادی بیان و تحصیلات بودند.»
خانم اکبر یادآور شد طالبان بهعنوان یک سازمان مسلمان در ۲۰ سال گذشته از نظر نظامی تغییر کرده یا تکامل یافتهاند. همچنان در روابط عمومی و تعامل با رسانهها تغییر کردهاند، در تلویزیون ظاهر میشوند، از فنآوری ارتباطات برای گسترش تبلیغات استفاده بسیار موثری میكنند درحالیكه هیچ موضوعی معنادار در مورد موضع خود درباره موضوعاتی از قبیل حقوق ارائه ندادهاند. اما اینکه طالبان در کدام موارد تکامل نیافته و تغییر نکردهاند، گزارشها حاکی از آن است که آنها همچنان با سازمانهای تروریستی منطقهای و بینالمللی ارتباط بسیار عمیق و روابط بسیار نزدیک با القاعده دارند و همچنان دیدگاهشان دربارهی زنان تغییر چندانی نکرده است: «اگرچه در بیانیههای رسمی، طالبان میگویند که آنها دیگر مخالف تحصیل دختران نیستند، اما تعداد کمی از مقامات طالبان به دختران اجازه میدهند که فراتر از دوره ابتدایی به مکتب بروند و بسیاری دیگر به هیچ وجه اجازه باز کردن مکاتب دخترانه را نمیدهند. این محدودیتها نظر به روستاها متفاوت است اما نتیجه نهایی این است که از نظر طالبان آموزش دختران بعد از رسیدن به یک سن مشخص، قابل قبول نیست.»
طوری که خانم اکبر میگفت، دو سال تعامل دیپلماتیک منظم با طالبان نشان داده است که خواسته طالبان در مورد آینده افغانستان و تعریف آنان از صلح در افغانستان صریح نیست و فقدان این جزئیات تا آنجا که نمیتوان به آن اعتماد کرد، عامل نگرانی مردم است. «اکنون نیروهای بینالمللی در حال خروج هستند، جهاد طالبان غیرقانونی خوانده میشود اما آنها تأكید دارند که باید یك سیستم اسلامی بهوجود بیاید که بر همه جناحهایی كه در ۲ سال گذشته ساخته شدهاند حاكم باشد. این بدان معناست که آنها باید علیه مردم افغانستان مبارزه کنند. «اخیرا بیانیه طالبان منتشر شد مبنی بر اینکه هرکسی که برای دولت کار کرده یا در ساختار پس از ۲۰۰۱ کمک کرده باشد، هدف قانونی برای کشته شدن است. این بیانیه در حالی منتشر شد كه آمریكا قبلا توافقنامهای را با آنها امضا كرده بود و مذاكرات به اصطلاح بینالافغانی ادامه داشت.»
خانم اکبر همچنان اذعان کرد که در محافل غربی و ملی بحثهای زیادی وجود داشته است که طالبان تغییر کرده است. اما شواهد نشان میدهد که خروح بدون قید و شرط، زنان افغان را در موقعیتی محروم قرار میدهد زیرا آینده زنان افغانستان كاملا مطابق با نتایج گفتوگوهای بینالافغانی و تحولات میدان جنگ بستگی دارد و مهمترین دستاوردی که مردم افغانستان میخواهند از آن محافظت کنند، دستاوردهایی است که طی ۲۰ سال گذشته به دست آوردهاند: تحصیلات دختران، محافظت از برابری جنسیتی شناخته شده در قانون اساسی و نهادینه شدن نمایندگی زنان در زندگی سیاسی و عمومی. اما این دستاوردهای محدود به احتمالات است و اکنون حدود سه میلیون دختر شامل مکتب هستند که سرنوشت آنها نامشخص است. وی افزود: «در هر یک از سناریوهایی که بعید به نظر میرسد جنگ یا تسلط طالبان و یا یک توافق حل و فصل تقسیم قدرت بین ذینفعان مختلف از جمله دولت باشد، حقوق زنان عمیقا تحت تأثیر قرار خواهد گرفت زیرا طالبان دیدگاه شدیدآ محدود کننده نسبت به زنان دارند و آنان حقوق زنان را با تفسیر شان از ارزشهای اسلامی فیلتر میکند. از سوی دیگر، در مورد چگونگی دفاع از حقوق زنان توسط جبهه جمهوری وقتی که فشارهایی وجود دارد که معامله با طالبان در جریان و میدان جنگ داغ است، تردیدهایی وجود دارد. در مواردی که میبینیم اجماع سیاسی در کابل ادامه دارد، هیچ زنی را در داخل اتاقهای رایزنی نمیبینیم.»
خانم اکبر که در ادامهی سخنانش دربارهی آسیبپذیری هزارههای افغانستان سخن میگفت، یادآور شد که هزارهها بهلحاظ تاریخی هدف کشتار طالبان بوده است و بهدلیل نژاد و وابستگی مذهبی، با قتلعام و آزار و اذیت مواجه شده است. به باور خانم اکبر نگرش طالبان نسبت به هزارها هم عوض نشده است و از آنجا که موضع طالبان در بسیاری از موارد گنگ است، این امر باعث ترس و نگرانی هزارهها در خصوص امنیت و حقوق اساسیشان میشود: «هزارهها تنها گروه قومی آسیبپذیر نیستند، گروه قومی سیک-هندو نیز در سالهای گذشته مورد کشتارهای هدفمند قرار گرفتهاند.»