گفت‌‌وگو با حجت الاسلام دکتر محمود نقوی

گفت‌‌وگو با حجت الاسلام دکتر محمود نقوی

این روزها زمزمه‌‌های «چه باید کرد؟» در جامعه‌‌ی ما بلندتر شده‌‌اند و مصلحان و خیراندیشان با شتاب و شدت بیشتری به آینده‌ی مملکت می‌‌اندیشند و به اندیشه‌‌های خود صدا می‌‌دهند. یکی از آن مصلحان حجت الاسلام دکتر محمود نقوی است. درباره‌‌ی همین چه باید کردها با ایشان گفت‌‌وگو کردیم (اسم ایشان را جهت اختصار حدمن -یعنی حجت الاسلام دکتر محمود نقوی- می‌نویسیم):

ما: نقوی صاحب، اول از اسم‌‌تان شروع کنیم. شما را حجت الاسلام دکتر می‌‌گویند.

حدمن: بلی. همین طور است. رتبه‌‌های علمی من هستند.

ما: در چه رشته‌‌ی دکتر هستید؟

حدمن: من طبیب هستم. به قول همسایه‌‌ی غربی پزشک هستم. دکتر داخله و اعصاب. دو تخصص دارم.

ما: و حجت الاسلام هم هستید.

حدمن: درست است. من تا سرحد اجتهاد درس خوانده‌‌ام ولی مجتهد نیستم. به قول عوام درس ملایی هم خوانده‌‌ام.

ما: بسیار خوب. اخیرا با یکی از روزنامه‌‌ها مصاحبه کردید و مصاحبه‌‌ی‌‌تان جنجالی شد.

حدمن: بلی. علتش این بود که من از بیان حقیقت پروایی ندارم. حقیقت را گفتم و غوغایی برپا شد.

ما: ماجرا از نظر خودتان چه بود؟

حدمن: آن روزنامه از من پرسید که چرا از هر صد نفری که من معاینه می‌‌کنم و دوای مرا مصرف می‌‌کنند، نود و پنج نفرشان می‌میرند. من می‌‌توانستم به راحتی بگویم این شایعه است و حقیقت ندارد. اما من این کار را نکردم و پذیرفتم که حقیقت همین است. متأسفانه این آمار دقیق است.

ما: چرا این طور است؟ علت چیست؟

حدمن: مردم، یا همان مراجعان، دواها را درست نمی‌‌خورند و دستورهای تخصصی مرا به خوبی انجام نمی‌‌دهند. شما اگر بخواهید طبیب کمک‌‌تان کند یا دوا تأثیر خوبی در بدن‌‌تان بگذارد، باید دستورات طبیب را مو به مو اجرا کنید و دواها را همان‌‌گونه که طبیب گفته مصرف کنید.

ما: به هر حال، ما نمی‌‌خواهیم زیاد به این قضیه بپیچیم. برگردیم به رتبه‌‌های علمی‌‌تان. چطور شد که تصمیم گرفتید حجت الاسلام شوید؟

حدمن: به خاطر عشقم به آیین رهایی‌‌بخش اسلام. می‌‌خواستم دینم را به شکل علمی بشناسم. به همین خاطر به مدرسه رفتم، زبان دینم را آموختم و سعی کردم احکام فقه و اصول دین خود را به صورت اساسی بشناسم. الحمدالله در این کار توفیق زیادی هم داشتم.

ما: شما خطیب هستید و در مساجد وعظ و سخنرانی می‌‌کنید. درست است؟

حدمن: بلی، بلی. با اشتیاق بسیار این کار را می‌‌کنم. می‌‌گویند زکات علم پخش کردن آن در میان مردم است. من در واقع زکات علمم را می‌‌دهم. از این کار لذت می‌‌برم.

ما: وضعیت دینداری را در جامعه‌‌ی ما چگونه می‌‌بینید؟

حدمن: متأسفانه نه چندان خوب. مخصوصا نسل جوان ما چنان که باید از تعالیم عالیه‌‌ی دین آبایی خود اطلاع ندارند. اهمال و غفلت زیادی در این گروه می‌‌بینم. نوعی دلسردی.

ما: علت این دلسردی چیست؟

حدمن: بخشی از آن معلول تبلیغات دشمنان اسلام است. جوانان ما در معرض این تبلیغات هستند و طبعا وقتی شب و روز با این تبلیغات منفی بمباران می‌‌شوند، تأثیر هم می‌‌پذیرند. بخشی دیگر به خاطر کوتاهی ماست. ما نتوانستیم این دین رهایی‌‌بخش را خوب معرفی کنیم.

ما: بعضی می‌‌گویند خود تعالیم دین اسلام برای عصر ما کافی یا مناسب نیستند. به نظر آنان مشکل در خود آیین ماست.

حدمن: به هیچ وجه. تعالیم دین مقدس اسلام برای همه‌‌ی اعصار است. آموزه‌‌های این دین هرگز کهنه نمی‌‌شوند، چرا که با فطرت بشری سر و کار دارند. مشکل در تطبیق است. به قول معروف، اسلام به ذات خود ندارد عیبی، هر عیب که هست در مسلمانی ماست.

ما: با شما موافقیم. یک سوال درباره‌‌ی مسأله‌‌ی قبلی. وقتی شما می‌‌شنوید که از هر صد نفری که به شما مراجعه می‌‌کنند نود و پنج نفرشان می‌‌میرند، گاهی با خود فکر نمی‌‌کنید که ممکن است تشخیص شما نادرست باشد یا دواهای‌‌تان تأثیر معکوس می‌گذارند؟

حدمن: نخیر. این طور فکر نمی‌‌کنم. من کارم را درست انجام می‌‌دهم. بیماران کار خود را درست انجام نمی‌‌دهند. تقصیر من چیست؟ فرض کنید من برای تداوی شما نسخه می‌‌نویسم و دوا می‌‌دهم. دستورهای مشخصی هم به شما می‌‌دهم. شما دوا و نسخه و راهنمایی مرا به خانه می‌‌برید و به علل و دلایل مختلف یا دوا را نمی‌‌خورید یا کم و زیاد می‌‌خورید یا راهنمایی‌‌های فنی مرا فراموش می‌‌کنید. آیا در این میانه من مقصرم؟

ما: ولی اگر از هر صد نفر نود و پنج‌‌تای‌‌شان دوای خود را درست مصرف نکنند یا هیچ مصرف نکنند یا دستورات شما را غلط اجرا کنند، این شما را به فکر نمی‌‌اندازد؟

حدمن: نخیر. به چه فکری؟

ما: به این فکر که این وضعیت خوبی نیست و شاید لازم باشد شما در جانب خود تغییراتی در کار یا در دوا یا در دستورات خود بدهید…

حدمن: برادر من، من که نمی‌‌توانم اصول خود را زیر پا کنم.

ما: ولی می‌‌بینید که آدم‌‌ها می‌‌میرند. کم هم نه. از هر صد نفر نود و پنج نفرشان می‌‌میرند.

حدمن: خوب، این معنایش این است که طبابت من مشکل دارد یا علم طب باید تغییر کند. در تطبیق خطا رخ می‌‌دهد. آن هم توسط خود بیماران. من یک مثال دیگر بدهم: همه‌‌ی ما و شما الحمدالله مسلمان هستیم و کلمه خوانده‌‌ایم و دین مقدس اسلام را دین سعادت دنیوی و اخروی خود می‌‌دانیم. آیا اگر کسی به دستورات قرآن کریم و سنت پیامبر عمل نکند و به جهنم برود، خدای نخواسته تقصیر از قرآن کریم یا از سنت پیامبر است؟

ما: نخیر. تقصیر از خود همان فرد است.

حدمن: بارک الله. آیا وقتی افراد گمراه شدند و در بدبختی دنیوی افتادند و سرانجام به جهنم رفتند، ما باید اسلام را ملامت کنیم؟

ما: نه. طبعا در این مورد خود آن افراد مسئول هستند.

حدمن: آفرین. آفرین. در مورد طبابت من هم قصه از همین قرار است.

ما: اگر…

حدمن: ببخشید حرف‌‌تان را قطع می‌‌کنم. همین امروز به کشورهای اسلامی نگاه کنید. شما کدام کشور اسلامی را می‌‌بینید (به استثنای یکی دو کشور) که وضعیت خوبی داشته باشد و به پیشرفت و رفاه رسیده باشد؟

ما: اتفاقا ما هم می‌‌خواستیم همین سوال را مطرح کنیم؟

حدمن: بسیار خوب. ببینید، این‌که بالای نود و هفت درصد کشورهای اسلامی عقب‌‌مانده و پریشان و فقیر هستند، به خاطر این است که سر گنج نشسته‌‌اند اما نمی‌‌دانند که سر گنج نشسته‌‌اند. بهترین دین و بهترین کتاب دنیا در اختیارشان است، خوب‌‌ترین نقشه و رهنمود دنیوی و اخروی در خدمت‌‌شان هست؛ اما از آن استفاده نمی‌‌کنند یا استفاده‌‌ی غلط می‌‌کنند. این ربطی به اسلام ندارد. ما مسلمانان خوبی نیستیم. همین چند روز پیش یکی از بیماران من که همسایه‌‌ی دیوار به دیوار من هست، فوت کرد. بیمار من بود. همسایه‌‌ی من بود. همسایه‌‌ی یک طبیب متخصص. اما چه سود وقتی که به بهترین طبیب متخصص دسترسی داشته باشی، اما دستوراتش را عملی نکنی یا درست و دقیق عملی نکنی؟

ما: چرا مردم دستورات شما را درست و دقیق عملی نمی‌‌کنند؟ یا چرا به آن دستورات هیچ عمل نمی‌‌کنند؟

حدمن: نادان هستند. جاهل‌‌اند. عقل‌‌شان نمی‌‌رسد. به سود و زیان خود نمی‌‌فهمند.

ما: در این صورت، آیا نباید شما این جهل و نادانی آنان را نیز در کار طبابت‌‌تان لحاظ کنید؟

حدمن: نه. من که مسئول نادانی آنان نیستم. در دین هم همین طور است. خداوند متعال می‌‌گوید قد تبین الرشد من الغی. یعنی چه؟ یعنی این که راه درست از راه گمراهی برای‌‌تان توضیح شده، روشن شده. حالا شما می‌‌خواهید هدایت شوید، می‌‌خواهید گمراه شوید. انتخاب با شماست که کافر می‌‌شوید یا شاکر. وقتی که من به روشنی به بیماران خود می‌‌گویم که دوا این است، نسخه این است، شکل درست استفاده از دوا این است، دیگر مسئولیت من نیست که آنان با دوا و نسخه چه کار می‌‌کنند. شما نود و پنج نفر می‌‌گویید. من می‌‌گویم اگر از صد نفر هر صدتای‌‌شان هم بمیرند گناه خودشان است.

ما: می‌‌خواستیم درباره‌‌ی مسائل کشوری هم صحبت کنیم. ولی متاسفانه وقت نداریم. حاشیه‌‌ی گفت‌‌وگوی ما زیاد شد.

حدمن: سپاسگزارم که به من فرصت دادید در مورد بعضی مسائل روشنگری کنم.

ما: تشکر از شما.

حدمن: تشکر.