مردم غمگین و بی‌دفاع

مردم غمگین و بی‌دفاع

دیری‌ست که امنیت روانی و جانی شهروندان رخت بربسته است. مردم هر روز گواه رویدادهای وحشتناک و دردناکی هستند که اخیرا شدت گرفته است. هر روز کابل، به‌ویژه غرب این شهر شاهد حملات پیاپی و پرتلفات است. روزهای چهارشنبه و پنج‌شنبه هفته گذشته غرب کابل شاهد دست‌کم چهار انفجار خونین بود که همه‌ی قربانیان افراد ملکی بودند. انفجارها موترهای مسافرکشی را هدف قرار دادند. نوعیت حملات از نظر حقوقی جنایت جنگی است، غیرنظامیان و شهروندان ملکی هدف آن هستند. این حملات از نظر انسانی یک تراژیدی است، زیرا کسانی قربانی این نوع حملات می‌شوند که کارگر و از طیف بسیار فقیر جامعه‌اند و با رفتن‌شان خانواده‌ها سرپرست و نان‌آورشان را از دست می‌دهند و بیشتر در منجلاب فقر فرو می‌روند.

وضعیت جاری تردیدی نگذاشته است که بخشی از شهروندان هدف حملات سازمان‌یافته قرار دارد. دیگر حکومت از قبول این واقعیت که بخشی از شهروندان به‌دلیل قومیت و مذهب‌شان هدف حملات سیستماتیک قرار دارند، گریزی ندارد. زنجیره‌ی حملات بر غرب کابل می‌رساند که هزاره‌ها در افغانستان در معرض نسل‌کشی قرار دارد. ادامه‌ی امتناع از به رسمیت‌شناختن مصادیق غیرقابل انکار نسل‌کشی فقط یک دلیل می‌تواند داشته باشد: فرار از قبول مسئولیت تأمین امنیت. زیرا در صورت قبول این واقعیت، برای حکومت الزام‌های تعهدآوری در پی دارد و نهادهای امنیتی نمی‌تواند دیگر از روی عمد یا کوتاهی در محافظت از شهروندان بی‌توجهی کند. حکومت و نهادهای امنیتی، براساس مدارک و شواهد کافی، توان، اراده، تعهد و مسئولیت‌پذیری لازم برای محافظت از مردم را ندارند. ناکامی امنیتی بسیار روشن است و حملات پیاپی و پرتلفات اخیر غرب کابل نشان می‌دهد که هیچ برنامه‌ی امنیتی پیشگیرانه وجود ندارد.

از حمله مرگبار تروریستی بر مکتب دخترانه سیدالشهدا حدود یک ماه گذشته است. اما از طرح امنیتی غرب کابل که رییس‌جمهور فردای آن روز وعده داده بود، هنوز خبری نیست و به‌نظر می‌رسد حکومت متوجه وخامت اوضاع نیست. ناامنی هر روزه از مردم به پیمانه گسترده قربانی می‌گیرد، اما حکومت به مردم تنها وعده امنیت می‌دهد. نهایتا قرار بود طرح امنیتی غرب کابل در دو هفته آماده و برای مهار این حملات به‌کار بسته شود. این طرح هنوز روی میز نهادهای حکومتی سرگردان است. اطلاعاتی وجود دارد که با معاون دوم در نهادهای کلیدی امنیتی با آن مخالفت وجود دارد. اگر این طرح رد نشود، بعید است که با شاه‌کلید این طرح که دفاع خودی است، موافقت شود. نهایتا طرح فرمالیته‌شده‌ای به خورد افکار عمومی داده خواهد شد.

تهیه طرحی که بتواند امنیت غرب کابل را تأمین کند، بسیار پیچیده نیست. تأمین امنیت مراسم عاشورا در سال‌های گذشته نمونه‌ی بسیار بارزی است که چگونه یک رژیم امنیتی بومی و محلی و شبکه‌ای به هم متصل از دیدبانان و محافظان امنیتی می‌تواند تهدیدهای بلند امنیتی را از ریشه خنثا کند. کافی است که حکومت با گزینه‌ی تشریک مساعی مردم زیر نام دفاع خودی موافقت کند و نگاه کژدار و مریز که از این طرح در ذهنیت مسئولان امنیتی و سرقومندان اعلی وجود دارد تغییر کند. حکومت افغانستان با این‌که در عمل ثابت کرده که تعهد و مسئولیت‌پذیری کافی برای تأمین امنیت شهروندان، به‌ویژه هزاره‌ها را ندارد، دفاع خودی توسط بخشی از شهروندان را حتا خطر بزرگ‌تری از طالب و داعش به رسمیت می‌شناسد.

هزاره‌ها مغضوب دشمن و فراموش‌شده‌ی دولت‌اند. زنده‌ماندن در افغانستان بزرگ‌ترین دل‌خوشی مردم است. غم در هر خانه گلیم انداخته است. حکومت نیز سرگرم بازی‌های سیاسی است. در عمل حکومت در برابر ناکامی‌های پی‌هم دستگاه امنیتی بی‌تفاوتی اختیار کرده و کارشان خاک‌زدن به چشم مردم است. در یک کلام، کارد به استخوان مردم رسیده و روزشان تنها در دو کلمه قابل توصیف است: شهروندان غمگین و بی‌دفاع.