عصر ظلمت، عصر نسل‌کشی و انکار آن است

عصر ظلمت، عصر نسل‌کشی و انکار آن است

بسیاری از افغان‌ها روز شنبه، پنجم جون در اقدامی هماهنگ و نمادین در فضای «تویتر» علیه نسل‌کشی هزاره‌ها در افغانستان دست به اعتراض زدند. آن‌ها با هشتگ  (StopHazaraGenocide) که در پایان روز به ترند اول افغانستان در تویتر تبدیل شد به نسل‌کشی خاموش و آشکار هزاره‌ها در افغانستان اعتراض کردند.

پس از فاجعه مکتب سیدالشهدا که در آن بیش از ۹۰ دختر نوجوان کشته شد و بیش از ۲۵۰ نفر زخمی شدند، منطقه هزاره‌نشین غرب کابل شاهد حملاتی مشخص بود. هدف عمده این حملات تروریستی مردم عادی و کسانی بوده‌اند که هیچ نقشی در جنگ و منازعه افغانستان نداشتند. آن‌ها تنها به این دلیل مورد هدف قرار گرفتند که از قومی به‌نام «هزاره» بودند. افراد عادی که خسته از کار روزانه‌شان در یک مینی‌بوس به خانه برمی‌گشتند.

کمیسیون حقوق بشر افغانستان در یک بیانیه جسورانه و بی‌سابقه گفت که «حکومت افغانستان باید به تعهدات خود طبق میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی عمل کند و به کشتار هدفمندانه هزاره‌ها اذعان کند. دولت افغانستان باید فورا طرح حمایتی‌ای را مبتنی بر حقوق بشر برای دشت ‌برچی و مناطق غرب کابل تهیه و ‌ابلاغ کند. این باید شامل برنامه‌هایی برای جبران خسارت جمعی نیز باشد.» این کمیسیون با استناد به تحقیقات اولیه خود درباره حملات تروریستی‌ای که در افغانستان علیه مردم عادی در جریان است اذعان کرد که هزاره‌ها در این کشور در معرض نسل‌کشی قرار دارند. بنابراین در اعلامیه‌اش خواستار تحقیق و بررسی حملات تروریستی علیه هزاره‌ها در افغانستان از سوی نهادهای حقوقی بین‌المللی و سازمان ملل متحد شد.

فاجعه مکتب سیدالشهدا همدلی و همدردی عمیق جهانی و داخلی را نسبت به قتل‌عام هزاره‌ها در افغانستان ایجاد کرد. بسیاری از نهادهای حقوق بشری که تا آن زمان متوجه این موضوع نبودند، مجبور شدند به این سوال پاسخ دهند که چرا هزاره‌ها در افغانستان به این شکل سلاخی می‌شوند؟ واقعیت این است که بیانیه این کمیسیون ستودنی است اما به‌نظر می‌رسد که بسیار دیر اتفاق افتاد. آن‌قدر دیر که ما مجبور شدیم بیش از ۹۰ دختر را با تمام آرزوهای‌شان دفن کنیم. 

به باور هانا آرنت، اندیشمند سیاسی قرن بیستم زمانی که شر در یک مقیاس بزرگ به وقوع می‌پیوندد، نشانه‌های عصر ظلمت پدیدار می‌شود. به باور او این شر که تا مدت‌ها جهان را در سکوت و بُهت فرو برد، فاجعه هولوکاست بود. فاجعه‌ای که میلیون‌ها انسان در آن توسط انسان سفید قربانی شد.

فاجعه‌ دلخراش حمله به زایشگاه زنان در منطقه هزاره‌نشین غرب کابل و ده‌ها حمله تروریستی دیگر که قربانیان آن مردم بی‌دفاع و فقیری بودند که هیچ نقشی در منازعه، جنگ و کسب قدرت نداشتند و در مورد اخیر فاجعه مکتب سیدالشهدا، مصداق عینی وضعیتی است که آرنت از آن به‌عنوان «عصر ظلمت» یاد می‌کند. عصر ظلمتی که آرنت از آن یاد می‌کند، وضعیت دشوار و یا دورانی پر از بلاهای طبیعی نیست. بلکه منظورش این است که قلمرو عمومی به تاریکی فرو می‌رود. گفتمان‌ها، ایدئولوژی‌ها، زبان، تئوری‌ها و … فاقد معنا می‌شوند. یعنی دیگر قادر نیستند وضعیت را تبیین کنند و به چرایی خشونت، جنگ، قتل‌عام و نسل‌کشی، پاسخی ارائه کنند. چنین وضعیتی به تعبیر آرنت عصر ظلمت است.

انسان هزاره در چنین عصری به‌سر می‌برد. عصری که امکان سیاست و گفت‌وگو در قلمرو عمومی با کانتینرهای میدان دهمزنگ از او سلب شد. عصری که آدم‌ها تلاش می‌کنند به «نسل‌کشی» با مفاهیمی مانند «همه‌ی ما و شما برادریم»، «همه ما و شما رنج مشترک داریم»، «همه ما و شما افغان و مسلمان هستیم»، «اگر شما کشته می‌شوید ما هم کشته می‌شویم» و … معنای دیگری بدهند. عصری که گفتمان جمهوریت آن مضحک و تهی است؛ جمهوریتی که توسط مترسک‌های چاق و بی‌قواره فریاد می‌شوند. عصر ظلمت برای انسان هزاره، وضعیتی است که درد و رنج تاریخی و معاصر در حاشیه‌بودن به‌جای این‌که توسط دیگری فهم شود، معنایی دیگرگونه به خود می‌گیرد. و دیگری فارغ از همدردی به‌جای این‌که درد و رنج او را به رسمیت بشناسد، با معنازدایی از وسعت فاجعه به تعبیر هایدگر فقط حرف مفت می‌زند. معلوم نیست منظورشان چه چیزی است. آدم‌هایی که بی‌مهبا تلاش می‌کنند زبان را در این راستا مستهلک کنند. البته که پیامدهای زیستن در این عصر ظلمت تنها دامن‌گیر انسان هزاره نمی‌شود. سایرین به مراتب وضعیتی تاریک‌تر از انسان‌ هزاره را دارند. با این تفاوت که هزاره می‌داند و اذعان دارد که در عصری ورای فهم و شناخت زندگی می‌کند اما سایرین درکی از این شناخت ندارند و به آدم‌های کوری می‌مانند که در تاریکی به دنبال حقیقت می‌گردند.

در طول تاریخ، هزاره‌ها از جمله گروه‌های قومی در افغانستان بوده‌اند که تاریخ‌شان با پاک‌سازی قومی و نسل‌کشی پیوند خورده است. در دوره عبدالرحمن‌خان بیش از۶۰ درصد مردم هزاره، صرفا به‌دلیل هویت و قومیت‌شان قتل‌عام شدند. بسیاری از زمین‌های این مردم از آنان گرفته شد و امیر، بخش زیادی از مردم هزاره را مجبور به کوچ اجباری از مناطق‌شان کرد. اسناد فراوانی از جمله «سراج‌التواریخ» و یا «دختر وزیر» اثر لیلیاس همیلتون، پزشک خانوادگی دربار امیر عبدالرحمن‌خان وجود دارد که اشاره به نسل‌کشی تاریخی این دوره دارد. همیلتون در روایت خود از انسان هزاره در «کتاب دختر وزیر» و دوره امیر عبدالرحمن‌خان، گزارشی موجز از جنگی نابرابر علیه هزاره‌ها، اسارت، بردگی، آوارگی و غصب زمین‌های این مردم، ارائه می‌‌دهد. عصر ظلمت، عصر زوال ارزش‌های اخلاقی است. عصر فاشیسم قومی است. هیچ‌یک از حاکمان پس از عبدالرحمن‌خان شهامت اعتراف، بخشش و جبران خسارت را به خود راه نداند. بلکه به انکار و توجیه این جنایت هولناک بشری نیز پرداختند.

این جمله ملا عبدالمنان نیازی در مورد هزاره‌ها معروف است که گفته بود «شیعیان هزاره را هر روز به شیوه‌ای جدید می‌کشم، طوری که خود آن‌ها هرگز نفهمند.» یا این جمله در زمان تسلط گروه فاشیست طالبان بر شهر مزار شریف که منتسب به اوست: «تاجيک‌ها به تاجيکستان بروند، اوزبیک‌ها به اوزبیکستان، هزاره ها به گورستان.». پس از آن‌که مقاومت جبهه شمال در سال ۱۳۷۷ در مزارشریف شکست خورد، در مدت زمان کوتاهی، شهر توسط طالبان به اردوگاه آشویتس تبدیل شد. ملا عبدالمنان نیازی بدون در نظرگرفتن قوانین جنگ و بدون هراس از محاکمه به مدت سه شبانه‌ روز، شهر مزارشریف را تبدیل به کشتارگاه هزاران انسان بی‌گناه از قومیت هزاره تبدیل کرد. طبق آمارهای رسمی سازمان عفو بین‌الملل و سازمان دیدبان حقوق بشر، ملیشه‌های طالبان به دستور مستقیم ملاعمر، بیش از هشت‌هزار انسان بی‌گناه (عموما هزاره) را در این شهر قتل‌عام کردند. بنابر گزارش‌ها بیش از شش‌هزار نفر از قربانیان این حادثه را هزاره‌ها تشکیل می‌دادند. ملا عبدالمنان نیازی در ظلمت متولد شد و در ظلمت مرد. مرگ ملا نیازی با شرمساری رقت‌انگیز حکومت محلی افغانستان همراه بود. چرا که یک جنایت‌کار جنگی در سایه مشروعیت و سکوت دولتی که ادعای جمهوریت دارد با تشریفات به خاک سپرده شد. درحالی‌که بسیاری از دخترانی که در مکتب سیدالشهدا توسط همفکران نیازی سلاخی شدند، بدون هیچ تشریفاتی به خاک سپرده شدند. این مصداق زیستن در عصر ظلمت است.

پس از حادثه مکتب سیدالشهدا، بحث نسل‌کشی هزاره‌ها در فضای عمومی و شبکه‌های اجتماعی جدی‌تر شد. بسیاری از فعالان حقوق بشر مطابق ماده دوم کنوانسیون منع نسل‌کشی و مجازات علیه آن که مصوب نهم دسامبر سال ۱۹۴۸ سازمان ملل متحد است، اقدامات تروریستی اخیر علیه هزاره‌ها را مصداق نسل‌کشی آنان دانستند. مطابق این ماده «هرگونه اقدام به نابودی یک گروه نژادی، ملی، مذهبی مانند کشتار دسته‌جمعی یک گروه خاص، ایجاد لطمات روانی و جسمانی بر یک گروه ویژه، ضربه‌زدن تعمدی به افراد یک گروه خاص، تحمیل معیارهایی برای جلوگیری از تولد فرزندان آن‌ها، طرح‌ریزی برای آسیب‌رساندن به گروه خاص و غیره همه از مصداق‌های بارز نسل‌کشی می‌باشند.». این یک واقعیت آشکار است که بیشترین کسانی که در دو‌ونیم دهه گذشته به‌شدت از جنگ متأثر شدند، مهاجر شدند و قربانی شدند، متعلق به قوم پشتون بوده است. چرا که آن‌ها در دو طرف جنگ و قدرت قرار داشتند. با وجود این کشتار هزاره‌ها از این جهت خاص و مصداق نسل‌کشی است که آن‌ها در موقعیت‌ها و وضعیتی تفکیک و کشته می‌شوند که نقشی در منازعه جنگ و قدرت نداشته‌اند. کشته‌شدن سایر اقوام به دلایل سیاسی و منازعه بر سر قدرت صورت می‌گیرد. این در حالی است که هزاره‌ها قدرت سیاسی ندارند و تنها به‌دلیل تبار و مذهب‌شان کشته می‌شوند. در کشته‌شدن هزاره‌ها نوعی تنفر تاریخی، فرهنگی و دینی وجود دارد که خود را به‌صورت تنفر نژادی بازنمایی می‌کند. به همین دلیل است که آموزشگاه‌ها، زایشگاه، مسجد، مکتب، زن، مرد، کودک و نوجوان و حتا طفل تازه به‌دنیاآمده‌ی آن‌ها مورد هدف قرار می‌گیرد. تمامی موارد یادشده، مصداق نسل‌کشی و مصداق ماده دوم کنوانسیون منع نسل‌کشی سال ۱۹۴۸ سازمان ملل است.

و در پایان این‌که مهم‌ترین وظیفه هر دولتی صیانت از جان و مال شهروندانش در مقابل خطر است. بر این اساس حکومت افغانستان براساس قانون اساسی کشور مکلف است که از شهروندان خود محافظت کند و در صورت بروز هر حادثه‌ای مسئولیت عدلی-قضایی و اخلاقی دارد تا با مکانیزم‌های امنیتی، حقوقی و اجتماعی آن را بررسی کند و نسبت به رویدادهای آتی برنامه‌های پیشگیرانه روی دست گیرد. قربانیان حق دارند بدانند که توسط چه کسی و به چه جرمی مورد حمله قرار می‌گیرند. متأسفانه آنچه که در طول دو دهه گذشته باربار در تکرار شده است، بی‌توجهی و بی‌پروایی دولت در معرفی، بررسی و مجازات عوامل این خشونت‌های سازمان‌یافته و هدفمند بوده است. این در حالی است که با وجود شواهد کافی همچنان دولت افغانستان شهامت اخلاقی در اعتراف و ناتوانی تأمین امنیت مردم هزاره را ندارد. تنها واکنش دولت اعلام همدردی با قربانیان است. واکنشی که دردی از قربانیان و مردم دوا نمی‌کند.