استراتژی‌های شکستن بن‌بست در مذاکرات صلح؛ سازماندهی اقدامات بین‌المللی (۲)

استراتژی‌های شکستن بن‌بست در مذاکرات صلح؛ سازماندهی اقدامات بین‌المللی (۲)

جوانب مثبت و منفی هماهنگی استراتژیک

منافع بالقوه حاصل از مشارکت گروه کوچکی از دولت‌ها در روند ادامه‌ی روند صلح قابل توجه است. در بهترین حالت – همان‌طور که به‌عنوان مثال در مذاکرات توافق‌نامه‌های صلح در امریکای مرکزی نقشی که گروه هسته‌ای در تیمور شرقی یا درگیری تروئیکا در جنوب سودان ایفا کرده است – دیده شده است؛ آن‌ها از اهرم فشار، اطلاعات و کمک عملی به میانجی اصلی -از جمله از طریق هماهنگی اقدامات در شورای امنیت در صورت لزوم- و مشروعیت و نفوذ دولت‌ها در این گروه‌ها استفاده کرده است. یک سطح تعادل و همچنین کمک‌های فنی و دیگر موارد به طرف‌های درگیر که ممکن است با عدم تقارن مشخص شود، و همین‌طور توجه، منابع و پتانسیل انسجام در کل مداخله بین‌المللی، صورت گرفته است.

شرایطی‌که این پتانسیل در آن حاصل شده است، البته متناسب با ویژگی‌های منحصر به فرد هر روند صلح، بسیار متفاوت بوده است. با این حال، برخی از عناصر مشترک را می توان شناسایی کرد، که شامل موارد زیر است:

  • رهبری روشن و پذیرفته‌شده ابتکار صلح؛
  • یک محیط مساعد منطقه‌ای با مشارکت منطقه‌ای قابل توجه با سازوکار گروه – به‌عنوان مثال توسط نقش مکزیک در گروه‌های امریکای مرکزی، یا استرالیا و نیوزیلند در گروه هسته‌ای در تیمور شرقی دیده می‌شود.
  • طرفین درگیری با سابقه تعامل با جامعه بین‌الملل، با بازیگران غیر دولتی که دارای رهبری موثر، کنترل قلمرو و / یا یک برنامه سیاسی مشخص هستند.
  • یک عضویت انتخابی (چهار تا شش دولت)، هم‌فکر در حل و فصل منازعات به عنوان بالاترین هدف؛
  • و یک حس حاد از زمان درگیری مکانیسم در یک روند صلح، ناشی از درک این است که این تعیین می‌کند که یک دوست یا یک گروه مرتبط می‌تواند چه مشارکت داشته باشد.

مکمل‌بودن در یک گروه برای سودمندی آن بسیار مهم است. به‌عنوان مثال اختلاف روابط با طرفین درگیری در موارد موفق‌، به اعضای سازوکارهای مربوطه گروه دوستان، هسته و تروئیکا اجازه می‌دهد تا انگیزه‌ها و فشارهای مربوط به طرفین را در پشت پرده‌ی چشم‌انداز مشترکی که ممکن است حل مسالمت‌آمیز مناقشه به‌نظر برسد، تقسیم کند. علاوه بر این‌، این چشم‌انداز ریشه در خواسته‌های طرفین درگیر دارد، زیرا آ‌‌ن‌ها در مذاکرات تکامل یافته و توسط بازیگران خارجی تشویق می‌شوند، اما خودسرانه اعمال نمی‌شود. یک نمونه‌ی عینی السالوادور است؛ زمانی‌که مذاکرات صلح السالوادور پایان می‌یافت، گروه دوستان بسیار تلاش کردند تا هر دو طرف را تشویق کنند که تعداد قابل توجهی از چریک‌های سابق را در یک نیروی پولیس ملی جدید بپذیرند. این موضوع یک سازش آشکار بین خواسته‌های اصلی چریک‌ها برای ادغام دو ارتش و رد دولت از چنین نتیجه‌ای بود اما همچنین راه‌حلی بود که نه خود گروه دوستان و نه میانجی سازمان ملل متحد که از آن‌ها حمایت می‌کردند، پیش‌بینی نمی‌کردند که مذاکرات یک‌ونیم سال زودتر آغاز شود.

تمایز در نقش‌هایی که دوستان مختلف دنبال می‌کردند، در امریکای مرکزی و تیمور شرقی و همچنین در جنوب سودان مشهود بود. به‌عنوان مثال در السالوادور و گواتمالا روابط ممتاز مکزیک با شورشیان و روابط ایالات متحده با دولت‌ها، اجازه‌ی ‌تحت  فشار قراردادن هر یک از طرفین در لحظات مهم مذاکرات را می‌داد. در همین حال گروه هسته‌ای تیمور شرقی متشکل از دولت‌هایی بود که نقش‌های مشخص و کاملاً متمایزی را ایفا می‌کردند. بازیگران منطقه‌ای -مانند استرالیا و نیوزیلند و به‌ویژه جاپان- منافع قانونی در امنیت همسایگی خود داشتند و برای اطمینان از حفظ آن، منابع قابل توجهی فراهم می‌کردند. اعضای دورتر شورای امنیت سازمان ملل- مانند ایالات متحده و انگلستان- از پیش‌بینی منطقه استقبال کرده و حمایت دیپلماتیک و سایر موارد را به صورت مناسب انجام می‌دادند. در سودان نیز کشورهای تروئیکا توانستند با هم‌دیگر همکاری کنند تا مداخلات مختلف خود را اعمال کنند و از نفوذ طرف‌های درگیری مسلحانه که با آن‌ها روابط عمیق اما متمایزی داشتند، جلوگیری کنند. بریتانیا به دلایل تاریخی دانش بیشتر در مورد شمال به‌دست آورد، همدلی‌ها و نفوذ ایالات متحده قدرت بیشتری به جنوب آن داد، درحالی‌که ناروی در جایی بین این دو منطقه مسئولیت گرفت.

نتایج مثبت حاصل از درگیرشدن یک ساختار گروهی هنوز تضمین نشده است. اختلافات داخلی یا سایر عوامل مربوط به عضویت یک گروه، بیشتر آن‌ها ناشی از ناسازگاری در منافع اعضا در یک درگیری خاص است که می‌تواند کاربرد آن‌را در یک روند محدود کند. علاوه بر حساسیت‌های طرف‌های درگیری، ایجاد حساسیت‌هایی برای مدیریت و مذاکره در مورد گرجستان / آبخازیا، اختلافات بین اعضای اروپایی این گروه – به شمول فرانسه، آلمان و بریتانیا-، ایالات متحده و روسیه گروه دوستان را با حضور ۱۵ ساله‌ی شان آزار داده است. در موارد دیگر گروه‌ها هویتی خاص از خود دارند که می‌تواند وضعیت موجود را حفظ کند – مانند صحرای غربی، جایی‌که گروهی از دوستان با توجه به اولویت‌های متمایز از توافق‌نامه‌ی تأیید شده توسط خود شورا، اقداماتی را در شورای امنیت روی دست می‌گیرند. پویایی فراتر از زمینه فوری یک درگیری خاص -از مشغله‌های تروریستی گرفته تا موضوعی مانند پیوستن به اتحادیه اروپا- نیز می‌تواند تأثیر یک سازوکار را متحمل شود.

حساسیت‌های مربوط به ترکیب گروه‌ها، منعکس کننده‌ی یک عمل متعادل چند ساله بین کارآیی یک گروه کوچک و مشروعیت ارائه شده توسط نمایندگی ایالات متحده – یک مشکل مداوم است. اعضای یک گروه بر انعطاف پذیری، اعتماد و انسجام قابل توسعه در میان تعداد کمی از دولت‌ها تأکید خواهند کرد. با وجود نفوذی که این گروه‌ها می‌توانند جمع کنند -اقتدار شورای امنیت سازمان ملل متحد را غصب کرده و یا بازیگران منطقه را مستثنا کنند- هزینه‌ای را نیز متحمل می‌شود. در برخی موارد ایجاد یک ساختار دو لایه به رفع این مسائل کمک کرده است؛ به‌طور نمونه، در تیمور شرقی یک «گروه پشتیبانی» بزرگ‌تر گروه کوچک هسته‌ای را تکمیل می‌کند. در برخی دیگر، فشار برای ورود به گروه‌های بزرگی منجر شده است که نمی‌توانند نقش موثری داشته باشند. جای تعجب نیست که صلح خواهان باتجربه گاهی از یک گروه کاملاً طفره رفته‌اند. نمونه‌اش قبرس در سال ۱۹۹۹ و افغانستان پس از ۲۰۰۱ است که ترجیح می‌دادند هماهنگی و تکمیل چندین بازیگر خارجی درگیر در هر مورد را با روش‌های مختلف دنبال کنند.

گروه‌های دولت‌ها در تعاملات خود با طرف‌های درگیر غیر دولتی، با مجموعه‌ای از چالش‌ها روبه‌رو هستند که ریشه در تعصبات دولت‌مردانه‌ی صلح بین‌المللی دارد. کشوری‌که یک طرف درگیری نیز باشد، با مزایای آشکاری با بازیگران خارجی درگیر می‌شود و از مشروعیت حاصل از عضویت در سازمانهای منطقه ا‌ی و چندجانبه، آشنایی با هنجارهای دیپلماتیک و قوانین سیستم و دست‌رسی بیشتر به منابع بین‌المللی نسبت به همتایان غیر دولتی خود استفاده می‌کنند. چنین کشوری ممکن است همیشه از یک ساختار هماهنگی استقبال نکند. با این حال، این کشور قادر خواهد بود در برابر فشارهای خود از طریق تهدید به حاکمیت که ممکن است فشارها ایجاد شود و همچنین تهدیدی که از جانب بازیگران غیر دولتی با آن روبه‌رو است، به‌عنوان نامشروع، جنایی و به احتمال زیاد تروریستی نیز مقاومت کند. به جز در شرایطی خاص -مانند سودان جنوبی یا تیمور شرقی- که طرف غیر دولتی از همدلی بازیگران بین‌المللی برخوردار است، روابط ساختارهای گروهی با بازیگران غیر دولتی، ناگزیر پیچیده‌تر است. مکانیسم‌های هماهنگی می‌توانند ابزاری باشند که جامعه بین‌المللی علیه آن‌ها متحد شده و تلاش برای معرفی پیش‌شرط‌ها -مانند مورد سریلانکا-، ممکن است به بی‌راهه برود.

نتیجه‌گیری

جای هیچ‌گونه تعجب نیست که برای تنظیم اقدامات بین‌المللی در روند صلح، هیچ پاسخی ساده وجود ندارد. بهترین روش شامل تشخیص این مورد این است که جذاب بودن چشم‌ا‌نداز یک گروه، همیشه جواب‌ نهایی نیست. علاوه بر این، همان‌طور که فرم باید از عمل‌کرد پیروی کند، انعطاف‌پذیری کلیدی خواهد بود؛ یعنی استراتژی‌ها و سازوکارهایی که در طول صلح سازی به کار گرفته می‌شوند، ممکن است متناسب با تقاضاهای اجرا و سازش صلح و یا روندی که دچار تغییر و تحول شدید شده است، نباشند.

ایجاد مکمل موثر در میان بازیگران دولتی که درگیر یک تلاش صلح بین صلح‌بانان دولتی و غیردولتی هستند، به شکل بلندپروازانه‌ترش به‌منظور تلاش برای هدایت یا منطقی‌سازی انگیزه‌ها و تحریم‌های اعمال‌شده توسط سایر بازیگران و ساختارها، به احتمال زیاد همچنان یک تلاش دوام‌دار باقی خواهد ماند. مبارزه مداوم اما تلاش نکردن گزینه‌ای نیست که به کار گرفته شود. در هر نوع تلاش حیاتی تشخیص این خواهد بود که یک ساختار یا سازوکار گروهی، هرقدر هم موثر باشد، نباید در خدمت استراتژی‌های مربوط به تعامل بین‌المللی در روند صلح و جایگزینی برای آن‌ها باشد.

پایان

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *