گریزی به صلح در زمانه‌ای که همه‌جا دکان جنگ است

گریزی به صلح در زمانه‌ای که همه‌جا دکان جنگ است

زمانی که در پاییز ۱۳۹۷، نخستین دور مذاکرات صلح میان دیپلمات‌های ایالات متحده و طالبان در دوحه آغاز شده بود، افغان‌ها به یک رؤیای شیرین فکر می‌کردند. کشور در کنار تردید نسبت به موفقیت مذاکرات صلح، به امیدی هیجان‌آور دل بسته بود؛ پایان ۴۰ سال خشونت، جنگ داخلی، کودتا، اشغال، جهاد، شورش و هر نوعی از درگیری که از افغان‌ها قربانیان سرسام‌آوری گرفته است. بعد از ۱۸ ماه، ایالات متحده و طالبان به عقد یک توافق صلح موسوم به «توافقنامه‌ی آوردن صلح به افغانستان» دست یافتند. بر مبنای این توافقنامه، بنا بر این گذاشته شد که در مرحله‌ی دوم، مذاکرات بین‌الافغانی میان طالبان، حکومت افغانستان و سایر جناح‌های سیاسی تأثیرگذار آغاز و افغان‌ها بر سر قطع جنگ و آینده‌ی کشورشان به توافق برسند.

با گذشت نزدیک به ده ماه از آغاز مذاکرات بین‌الافغانی، تا کنون، هیچ پیشرفت قدر و قابل توجهی در این مذاکرات به‌دست نیامده است. تا اوایل ماه می سال جاری، حرف‌زدن از مذاکرات صلح، کماکان بحث و آجندای اول و اصلی فضای سیاسی افغانستان بود. اما افغان‌ها بعد از نزدیک به سه سال خیال‌بافی برای صلح و مذاکره، ناگهان به برهوتی از جنگ‌طلبی و بالا رفتن فتیله‌ی خون و آتش و باروت فرو رفتند. به محض اعلام رسمی آغاز خروج بی‌قید و شرط نیروهای خارجی از افغانستان، طالبان حملات سهمگینی را با تمرکز بر شمال کشور آغاز کردند. جنگ‌جویان این گروه با برخورداری از یک برنامه‌ی منظم و پرقدرت جنگ روانی و تبلیغاتی، بیش از یک‌صد و پنجاه ولسوالی را در حدود ۵۰ روز در سراسر کشور سقوط دادند. اکثر این ولسوالی‌ها بدون رخ دادن درگیری‌های جدی، به تصرف درآمد. نیروهای امنیتی افغانستان تعداد زیادی از ولسوالی‌ها را بدون درگیری و با عقب‌نشینی یا تسلیم‌شدن به طالبان، عملا به این گروه واگذار کردند.

با آغاز و شدت‌گیری حملات طالبان بر ولسوالی‌ها، واکنش‌ مردم و حکومت افغانستان از مصالحه و آشتی به «بسیج و مقاومت ملی و میهنی» چرخید. اکنون فضا، فضای جنگ و بازپس‌گیری‌ست. برعکس روزهایی که بخش بزرگی از فعالان و کنشگران سیاسی و اجتماعی، رییس‌جمهور غنی را مانع صلح قلمداد می‌کردند، اکنون یکی از مطالبات اصلی این گروه‌های اجتماعی از ارگ ریاست‌جمهوری و اعتراض‌ها بر حکومت، تعلل در صدور دستور آتش قاطعانه در همه‌ی جبهات و حمایت از هزاران نیروی بسیج مردمی است که در بخش‌های زیادی از کشور علیه طالبان به پا خاسته‌اند.

با وصف آن‌که، موج جدیدی از جنگ و خشونت اکنون فضا را در بر گرفته و سخن از صلح، شنونده‌ای ندارد، با این حال، دیر یا زود، طرف‌های جنگ و مردم افغانستان، در هیچ بزنگاهی جز توافق سیاسی، به همدیگر نخواهند رسید. حتا اگر شدت گرفتن جنگ، به شکل‌گیری خشم و حس انتقام یا غرور کاذب فتح افغانستان در طرف‌های جنگ منجر شده باشد، سرانجام نمی‌توان از این واقعیت گریز کرد که راهی جز مذاکره و گفت‌وگو برای پایان دادن به منازعه‌ی کنونی وجود ندارد.

چرا و با اتکا به کدام عوامل و ادله، دوام جنگ و حل منازعه از طریق تشدید خشونت شانس بسیار کمی برای تحقق دارد و اجماع داخلی، منطقه و جهان بر حل سیاسی منازعه‌ی جاری است؟ در این یادداشت، به این موضوع پرداخته ام که با وصف شدت گرفتن جنگ و گم‌شدن مؤقتی ندای مصالحه زیر گرد و خاک حمله و سقوط و انتقام، منازعه‌ی کنونی سرانجام در میز مذاکرات حل خواهد شد.

یکم: بن‌بست نظامی

پس از نزدیک به یک و نیم دهه شورش، طالبان به نسبت نخستین روزهایی که آرایش مجدد نظامی کردند، اکنون به صورت قابل توجهی، در وارد کردن تلفات بر نیروهای امنیتی ملی افغانستان و غیرنظامیان، گسترش قلمرو، تجهیز نظامی و تاکتیکی، موفق بوده‌اند. این گروه اکنون و پس از تصرف ده‌ها ولسوالی در دو ماه اخیر، در درصدی اراضی تحت کنترل، موازنه‌ای نزدیک با حکومت افغانستان برقرار کرده است. قدرت شورش‌گری و حمله بر قلمروهای بیشتر و ساحات استراتژیک طالبان، نسبت به یک دهه و نیم قبل، بسیار بیشتر شده و اتوریته‌ی حکومت در کنترل بر اراضی را عملا به چالش مواجه کرده است.

با این حال و با وصف قدرت نظامی طالبان که نسبت به سال‌های گذشته، استحکام بیشتری یافته، این گروه به هیچ صورت نمی‌تواند حکومت افغانستان را با دوام جنگ و خشونت ساقط کرده و به عنوان طرف غالب و پیروز جنگ، بر کشور حکومت کند. حکومت افغانستان اگرچه قلمروهای وسیعی را از دست داده اما همچنان بر جمعیت بیشتری کنترل دارد و از یک ساختار و نیروی نظامی مجهز و پرتعداد برخوردار است که حمایت وسیع مردمی در داخل و حمایت سیاسی و فنی از طرف شرکای استراتژیک افغانستان را با خود حمل می‌کند.

نیروهای امنیتی ملی افغانستان کماکان به صورت باالفعل توان حفاظت از نظام در برابر حملات طالبان برای ساقط کردن نظام را دارد. بیش از سه صد هزار نیروی ارتش ملی، پولیس و امنیت ملی افغانستان شامل ده‌ها هزار نیروی قطعات خاص و هوایی که با ده‌ها هزار نیروهای محلی موسوم به خیزش مردمی، اردوی محلی و مفرزه‌های امنیتی حمایت می‌شود، توان دفع حملات طالبان بر قلمروهای باقی‌مانده در کنترل حکومت و بازپس‌گیری بخشی از اراضی سقوط کرده را دارد. نیروهای امنیتی ملی اگرچه بر اثر حملات طالبان تلفات قابل توجهی را تحمل کرده و اراضی وسیعی را از دست داده است اما همچنان یک نیروی قابل اتکا و مطمئن در حفاظت از نظام در برابر حملات طالبان به منظور ساقط کردن نظام است.

توازن در توان و قدرت نظامی میان دوسوی جنگ، به صورت دوسویه صادق است. همان‌طور که طالبان توان ساقط کردن نظام و ساختار امنیتی مجهز، پرتعداد و قابل اتکای افغانستان را ندارد، در سوی مقابل، جنگ برای محو و نابودی طالب، بعید است که به سرانجامی برسد. فارغ از این‌که حس ما نسبت به طالب چیست، این واقعیت را نمی‌توان انکار کرد که طالبان پس از حدود یک و نیم دهه جنگ، اکنون به یک ساختار و زمینه‌ی بومی و فراکشوری توانمند برای دوام شورش مجهز شده است که نابودی و فروپاشی آن، بعید به‌نظر می‌رسد. به خاصه اکنون که نیروهای خارجی در آستانه‌ی خروج کامل از افغانستان هستند، نابودی طالبان بعیدتر نیز شده است.

به این ترتیب، جنگ افغانستان عملا به بن‌بست رسیده است. دو طرف جنگ می‌توانند به حمله و خشونت و خونریزی ادامه بدهند اما به هیچ صورت، توان غلبه‌ی قاطع و ساقط‌کردن دیگری را ندارند. در بن‌بست نظامی کنونی، دوام جنگ، پیامدی جز خونریزی بیشتر، افزایش ادبیات خشونت و جنگ‌طلبی، کاهش اعتماد سیاسی برای مذاکره، ویرانی تأسیسات عامه، التهاب و ناآرامی اجتماعی و دشوارترشدن روند مذاکرات سیاسی ندارد.

در طول تاریخ بشر، نبردهای که به بن‌بست جنگی و نظامی رسیده، با مذاکره و مصالحه پایان یافته است. رو آورده به مذاکره و عقد توافق صلح برای پایان دادن به جنگ‌هایی که به بن‌بست نظامی می‌رسد، یک اتفاق پرتکرار در تاریخ جنگ‌های بشر و یک رویه‌ی معمول و جاافتاده در نظم جهانی کنونی است. بنا بر این، حکومت افغانستان و طالبان، به‌دلیل به بن‌بست‌‌رسیدن جنگ، انتخاب و گزینه‌ای جز مذاکره و دستیابی به یک توافق سیاسی برای پایان دادن به منازعه‌ی جاری ندارد.

دوم؛ مطالبه‌ی سراسری صلح

۴۲ سال جنگ و خشونت پیگیر، مردم افغانستان را به حد اعلایی از خستگی و نفرت از خشونت و جنگ رسانده است. بخش بزرگی از جمعیت افغانستان، در جنگ متولد شده، در جنگ جوان شده و در جنگ ازدواج کرده‌اند. خستگی و نفرت از جنگ میان مردم افغانستان به حدی فربه است که مجال جنگ برای ارزش نیز محدود شده است. بسیاری از شهروندان افغانستان به خوبی درک می‌کنند که جنگ کنونی، جنگ میان ارزش‌های متعالی و پدیده‌های بدطینت است اما به‌دلیل خستگی از دوام پیگیر جنگ، بخشی از انگیزه و انرژی‌شان برای حمایت از جبهه‌ی ارزش‌های انسانی جنگ را از دست داده‌اند.

خستگی مفرط از خشونت باعث شده که صلح و پایان جنگ به یک مطالبه‌ی سراسری و فراگیر تبدیل شود. میلیون‌ها شهروند افغانستان که در قلمرو تحت کنترل نظام جمهوری اسلامی زندگی می‌کنند، به خوبی درک می‌کنند که حکومت افغانستان در جنگ جاری، از حد اعلایی از مشروعیت اخلاقی، انسانی و میهنی برخوردار است اما خستگی مفرط از جنگ و تشنگی برای برقراری آرامش و ثبات باعث شده که میان دفاع از ارزش‌های والای متعلق به نظام جمهوری و ضرورت قطع جنگ، به مصلحت برقراری صلح متمایل شوند.

به همین صورت، در جبهه‌ی جنگجویان/رهبران طالبان و حوزه‌ی حامیان اجتماعی، نظامی و سیاسی این گروه، قطع جنگ، دستیابی به توافق سیاسی و برقراری مصالحه، یک مطالبه‌ی جدی و چشم‌گیر است. صدها هزار افغان در سراسر کشور که به جبر، اکراه یا ترجیح فردی تحت کنترل و در قلمرو طالبان زندگی می‌کنند، از پایان یافتن جنگ و عقد یک توافق صلح میان حکومت و دولت افغانستان حمایت می‌کنند.

قطع جنگ و برقراری صلح، اکنون مطالبه‌ی مشترک میلیون‌ها افغان در شهر و روستای افغانستان است. جنبش ضد جنگ و برقراری صلح اگرچه با سازوکار رسمی و مشهود فعال نشده اما در عمل، در سراسر افغانستان نفوذ دارد. کمتر خانواده‌ای در افغانستان وجود دارد که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از صدمات جنگ در امان مانده و قربانی ۴۰ سال خشونت نشده باشند. جمعیت بزرگی از افغان‌ها فارغ از این‌که روستایی هستند یا شهری، به نسخه‌ی سیاسی و اجتماعی طالب متمایل‌اند یا ارزش‌های نظم جمهوری، اکنون حاضرند بخشی از ارزش‌هایی که به آن‌ها باور دارند را به پای یک تعامل سیاسی قربانی کنند اما جنگ پایان یابد.

با توجه به اقبال رو به افزایش برقراری صلح در مقایسه با دوام جنگ در افکار عمومی افغانستان، هیچ یک از طرف‌های جنگ نمی‌توانند در برابر یک مطالبه‌ی ملی و فراگیر قرار بگیرند.  ممکن است در کوتاه مدت، ایستادگی در برابر خواست عمومی برقراری صلح برای طرف‌های جنگ مقدور باشد اما سرانجام راهی جز تمکین به خواست عمومی که روز به روز گسترده‌تر می‌شود وجود ندارد. جامعه‌ی افغانستان به هر صورت به لحاظ فکری میان حمایت از نظام جمهوری و طالبان تقسیم شده است. هیچ یک از طرف‌های جنگ نمی‌توانند برای مدت‌های طولانی، برخلاف خواست سراسری در عقبه‌ی اجتماعی‌شان بر طبل جنگ بکوبند. از این منظر، جنگ جاری، با گذشت هر روز، عقبه‌ی حمایتی‌اش در جامعه را از دست می‌دهد و کاهش حمایت و پشتیبانی از جنگ، و فزونی گرفتن نفرت و خستگی از آن، طرف‌های جنگ را ناگزیر خواهد کرد که به مطالبه‌ی عمومی تن در دهند. ممکن است در کوتاه مدت با استفاده از جبر و زور یا تاکتیک‌های استخباراتی و روانی، ماشین جنگ بچرخد اما سرانجام محکوم به توقف است.

سوم؛ اجماع منطقه‌ای و جهانی برای صلح

به استثنای پاکستان که هرچند در مقام سخن از تلاش حداکثری برای برقراری صلح در افغانستان سخن می‌گوید اما در عمل، مشوق و محرک ماشین جنگی طالبان در افغانستان هستند، تقریبا هیچ کشور در سطح همسایگان افغانستان، قدرت‌های منطقه، شرکای استراتژیک افغانستان و جامعه‌ی جهانی وجود ندارد که به لحاظ سیاسی، اخلاقی، اقتصادی و تجهیزاتی، دوام جنگ در افغانستان را حمایت کنند. همه‌ی کشورهای جهان اجماع نظر دارند که منازعه‌ی جاری در افغانستان باید از طریق یک روند سیاسی پایان یابد.

کشورهای جهان هم اکنون به لحاظ حمایت‌های پیدا و پنهان، مستقیم و غیرمستقیم میان حکومت افغانستان و طالبان تقسیم شده‌اند. تعدادی از کشورها از طالبان و اکثر کشورها از جمهوری اسلامی افغانستان حمایت نظامی، سیاسی، مالی و تسلیحاتی می‌کنند اما این حمایت به منظور ایجاد موازنه‌ی قوا میان دوطرف جنگ و استفاده از ابزارهای فشار برای کشاندن و نگه‌داشتن دوطرف بر سر میز مذاکره و دستیابی به یک توافق سیاسی است. ایالات متحده، اتحادیه‌ی اروپا و دیگر شرکای استراتژیک افغانستان از حکومت در کابل حمایت می‌کنند تا در برابر حملات طالبان مقاومت کند اما این حمایت تسلیحاتی، سیاسی و مالی از حکومت برای ایجاد موضع بهتر در برابر طالبان در جریان مذاکرات است. برعکس آن در خصوص حامیان سیاسی، نظامی و مالی طالبان نیز صادق است.

همه‌ی این کشورها فارغ از این که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از کدام طرف جنگ حمایت می‌کنند، اتفاق نظر دارند که راه حل نظامی به بن‌بست رسیده و دوطرف باید با مذاکره و گفت‌وگو، به یک توافق سیاسی دست یابد.

واقع این است که دوام جنگ جاری هیچ حمایتی از طرف کشورهای درگیر در منازعه‌ی افغانستان ندارد. نه تنها تمایلی به حمایت سیاسی، نظامی و مالی از جنگ جاری وجود ندارد که توان کشورهای درگیری در منازعه‌ی افغانستان برای دوام حمایت مالی از جنگ پرهزینه‌ی افغانستان نیز رو به ته کشیدن است. اکثر کشورهای درگیر در این جنگ، دیگر دوام آن را در راستای منافع ملی خود بر نمی‌شمارند.

در صورتی که جنگ در افغانستان دوام یافته و شدت بگیرد، به خاصه اکنون که نیروهای خارجی در حال کامل کردند روند خروج‌شان از افغانستان است، احتمال وقوع جنگ داخلی و تبدیل شدن کشور به جهنم سراسر جنگ و نفرت و خشونت وجود دارد. مهم‌تر از ته‌کشیدن حوصله و توان سیاسی، مالی و نظامی کشورهایی که در منازعه‌ی افغانستان دخیل بودند، دوام و شدت گرفتن جنگ در افغانستان و تبدیل‌شان از سطح شورش به یک جنگ داخلی و فراگیر در سراسر کشور، یک کابوس واقعی برای همسایگان افغانستان و کشورهای غربی است.

سقوط افغانستان به یک جنگ داخلی و فراگیر در همه‌ی ابعاد، باعث خواهد شد که یک بار دیگر، این کشور در غیبت قانون، حاکمیت ملی و یک نظم سیاسی کم یا بیش مستقر و مسلط، به پناه‌گاه امنی برای افراط‌گرایان و شبکه‌های تروریستی فراملیتی تبدیل شود. شکل‌گیری و استقرار مجدد گروه و گروه‌های بنیادگرا و تروریستی فراملیتی، تهدیدی برای همه‌ی کشورهای جهان و به خاصه قدرت‌های بزرگ منطقه و جامعه‌ی غربی خواهد بود. هیچ یک از کشورها، ظهور مجدد چنین تهدید باالفعل برای امنیت ملی‌شان را به هیچ قیمتی بر نمی‌تابند.

علاوه بر امکان بالقوه‌ی پناه‌گرفتن شبکه‌های تروریستی فراملیتی، در صورت فرو رفتن کشور به کام یک جنگ داخلی، موجی از مهاجرت میلیونی از افغانستان به همسایگان، کشورهای منطقه و غرب به راه خواهد افتاد. مهاجرت، همین اکنون به یکی از بحران‌های بزرگ غرب تبدیل شده است. مسئله‌ی مهاجرین افغانستان در کشورهای همسایه و مشخصا ایران و پاکستان همین حالا نیز یکی از مسایل و مشکلات اساسی میان افغانستان و این کشورهاست. دست‌کم ۴ میلیون مهاجر افغانستان از دوره‌ی جهاد، جنگ‌های داخلی و استقرار امارت اسلامی طالبان در ایران و پاکستان زندگی می‌کنند. در صورتی که موج دیگری از مهاجرت در مقیاس چند میلیونی اتفاق بیفتد، به هیچ صورت قابل مهار نیست. همسایگان افغانستان و کشورهای غربی، به هیچ صورتی، ظرفیت تحمل، مدیریت و مهار این موج از مهاجرت در صورت بروز یک جنگ داخلی دیگر در افغانستان را ندارد.

به‌نظر می‌رسد پایان جنگ و منازعه‌ی جاری افغانستان توسط یک روند سیاسی، اجتناب‌ناپذیر باشد. هرچند که به‌دلیل حملات و افزایش خشونت در ماه‌های اخیر، روایت مصالحه و توافق سیاسی زیر گرد و خاک مسموم جنگ و خونریزی کمرنگ شد اما چیزی از این واقعیت نمی‌کاهد که طرف‌های جنگ به راه حل سیاسی، مذاکره و پایان این منازعه‌ی سهمگین و رقت‌بار توسط یک توافق سیاسی محکوم هستند.