دشمن اشتباهی – 63

امریکا در افغانستان 2001 – 2014

نویسنده: کارلوتا گال

برگردان: جواد زاولستانی

بخش شصت و سوم

7

بازگشت طالبان

چند هفته بعد از حمله‌ی میدوسا، به تاریخ 3 اکتوبر، گروهی از سربازان امریکایی و کانادایی در حال پاک کردن سرک بودند. یک افسر پایین رتبه‌ی ارتش امریکا به نام گریگوری رابنسن، 23 ساله و مهندس رزمی از راسیکلر ایلونویز (RosiclareIllonois)،‌ بر سرک ایستاده بود و بولدوزرهای تیم او برای تخریب یک انبار کشمش و دیوار پهلوی آن از سرک به پایین حرکت کردند. ارتفاع دیوار شش فت بود. با پایین آمدن بولدوزرها، گویا سربازان لانه‌ی زنبور را ویران کردند. طالبان در انتظار نشسته بودند و بر افراد که بر سرک ایستاده بودند، آتش گشودند،‌ خمپاره و راکت‌های آر پی جی (RPG) فیر کردند. در ظرف یک دقیقه، آنان وسایط نقلیه‌ی ارتش و مواد انفجاری ویران‌گر را که در عقب موتر جابجا شده بود، زیر حمله گرفتند. دو سرباز کانادایی کشته و پنج تن دیگر زخمی گردیدند. یک راکت آر پی جی به موتر هوموی (Humvee) که در نزدیکی رابنسن بود،‌ اصابت کرد و نیروی این انفجار، او را به هوا پرتاب کرد. پای او زخمی شده بود و وقتی یکی از دوستانش زخم‌هایش را بسته می‌کرد، بر زمین افتاده بود.

جنگ مدت 45 دقیقه جریان داشت تا این‌که سربازانش به پایگاه عملیات پیشرَو (FOB)ویلسن عقب نشینی کردند، اما هنوز هم زیر شلیک گلوله‌ها قرار داشتند. دو هلیکوپتر نوع عقاب سیاه و یک هلیکوپتر اپاچی (Apache) به کمک رسیدند. وقتی کارکنان اپاچی نیم‌کت آن را باز کردند تا تمام زخمی‌ها را بر آن انتقال دهند،‌ رابنسن بالای یک تخت دراز افتاده بود. مرده‌ها و زخمی‌ها همه یک‌جا بار شده بودند. رابنسن گفت: «ما مانند ماهیان ساردین بسته شدیم. یک سرباز مرده در کنارم قرار داشت. وقتی ما را بالا کردند، مثل این‌که او بالای من افتاد. بازوی او بالای من افتاده بود.»[1] پای رابسن قطع شده بود و از مرکز پزشکی ایالات متحده در لندزتول جرمنی، توسط یک هواپیمای انتقال سربازان که پر از زخمی‌های جنگ عراق و افغانستان بود، پس به ایالات متحده انتقال داده شد. زخمی‌ها چهار صف بیش‌تر‌ از ظرفیت هواپیما در آن بار شده بودند. کارمندان صحی از راهرو میان آن‌ها رفت و آمد می‌کردند، به زخم‌های آنان رسیدگی می‌کردند و در فضای دلگیر‌کننده‌ی هواپیما، لباس آنان را عوض می‌کردند. رابنسن که در میان افراد نزدیک به مرگ شان قرار داشت و این فضا او را زیر گرفته بود،  گاهی به هوش می‌آمد و گاهی از هوش می‌رفت. او به من گفت: «حس کاملا دل‌گیر‌کننده و ترسناکی وجود داشت. دیدن افرادی که حال‌شان از من بدتر بودند و شنیدن ناله‌های آنان این حس را ایجاد می‌کرد. زمان سختی بود.»[2]

این تجربه‌ی دردناک او تا حدود زیادی در کشمکش و آشفتگی سال 2006 به چشم نیامد. تلفات امریکایی‌ها در عراق و افغانستان از مردم پنهان می‌شد، ‌چون اداره‌ی بوش بر انتشار عکس‌ها و فلم‌های که از سربازان کشته و زخمی گرفته می‌شد، محدودیت وضع کرده بود. در سال 2006، جنگ عراق به یک جنگ داخلی تنزیل یافته بود و ماه اکتوبر آن سال، پرتلفات‌ترین ماه برای امریکایی‌ها از 2001 بدین‌سو بود. در عراق، 111 تن و در افغانستان 17 تن از اعضای ارتش امریکا کشته شدند. اگر افغانستان کاملا فراموش نشده بود، اما یقینا نگرانی اصلی برای امریکا نبود. نزدیک بود طالبان، پایتخت معنوی شان، قندهار، و بیش‌تر بخش‌های جنوب افغانستان را پس بگیرند. نگاه امریکا به سوی دیگر دوخته شده بود.

کاناداهایی که مسئولیت قندهار را برای چهار سال آینده به عهده گرفتند،‌ از جلوگیری تجمع طالبان در اطراف شهر قندهار ناکام ماندند. مانند بریتانیایی‌ها در هلمند، آنان برای پیش‌برد مأموریت شان با کمبود افراد مواجه شدند و به زودی مجبور شدند موضع دفاعی بگیرند. در یک مورد، جنرال فرسر، باعث برانگیختن خشم والی ولایت قندهار،‌اسدالله خالد،‌ شد؛‌ چون او پیشنهاد کرده بود که نیروهای ناتو عقب‌نشینی کرده و فقط از شهر دفاع کنند. معنای این کار این بود که آنان باقی ولایت را به طالبان وگذار کنند.

خالد که از چهارده سالگی جانشین پدر شده و یک‌جا با مجاهدین جنگیده بود،‌ از کانادایی‌ها خواسته بود که بیش‌تر تهاجمی عمل کنند. پدر او یک بزرگ قبیله‌ای در ولایت غزنی و یک فرمانده مشهور مجاهدین بود. او از آنچه شنید، آنقدر احساساتی شد که در نیمه سخنرانی جنرال، اتاق را ترک کرد. یک بررسی مستقل دوران خدمت کانادایی‌ها در افغانستان به نام گزارش هیئت منلی ( Manley Panel Report)، در سال 2008 نتیجه‌گیری کرد که دست‌کم یک هزار سرباز دیگر بر علاوه‌ی سربازان که در قندهار حضور داشتند،‌ نیاز است تا بتوانند امنیت این شهر را تأمین کنند.[3] کانادا نمی‌توانست این تعداد سرباز را فراهم کند و تا تهاجم ایالات متحده در سال‌های 2009 و 2010 هیچ‌یک از کشورهای اعضای ناتو برای تکمیل کردن این تعداد سربازان، گامی پیش نگذاشتند.

پیش از این زمان، نفوذ طالبان آن‌قدر عمیق شده بود که یک نیروی هفده هزار نفری از سربازان و نیروهای امنیتی برای پاک‌سازی قندهار لازم بود.

ادامه دارد…


[1] مصاحبه با گریگوری سی رابنسن، پایگاه عملیات پیشرو ویلسن، ژیری، ولایت قندهار،‌ افغانستان، 24 جنوری، 2011.

[2]گریگوری رابنسن بار دیگر در سال 2010 به همان پایگاه بازگشت. او یکی از ده‌ها سربازی بود که پای‌شان قطع شده بود، اما به میدان جنگ در افغانستان بازگشتند.

[3]این گزارش در سال 2008 نشر شد. نسخه‌ی انترنتی آن با نشانی زیر در دسترس است:

http://www.afghanistan.gc.ca/canada-afghanistan/assets/pdfs/Afghan_Report_web_e.pdf, accessed January 14, 201

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *