به بسیج‌های مردمی، در سطح محلی صلاحیت رهبری جنگ را بدهید

به بسیج‌های مردمی، در سطح محلی صلاحیت رهبری جنگ را بدهید

در روزهایی که طالبان به‌صورت برق‌آسا، ولسوالی‌ها را یکی پی دیگر تصرف می‌کردند، روحیه‌ی عمومی ناگهان سقوط کرد. نیروهای امنیتی، یا با عقب‌نشینی، پاسگاه‌ها و قرارگاه‌ها را اکثرا با تجهیزات برجامانده‌ی نظامی واگذار می‌کردند یا با قرار گرفتن در تنگنا، پس از تسلیم‌شدن، قلمرو را ترک می‌کردند. سرعت و گستردگی حملات طالبان به حدی بود که گویی نیرویی جلودار جنگ‌جویان این گروه نیست.

در اوج پیروزی‌های طالبان و پیشروی سریع جنگ‌جویان این گروه، موجی از بسیج‌های مردمی در گوشه-گوشه‌ی کشور قد برافراشت. نیروهای مقاومت مردمی در برابر طالبان شکل گرفت و با گذشت هر روز، به صفوف این نیروهای بومی افزوده شد. به پا خاستن نیروهای بسیج مردمی، علاوه بر این‌که به لحاظ نظامی، روحیه و توان جنگی نیروهای امنیتی ملی را برای مقابله با حملات طالبان افزایش می‌داد، مهم‌تر از آن، به‌لحاظ سیاسی روایت رسانه‌ای و تبلیغاتی طالبان در جریان این حملات را نیز مخدوش می‌کردند. طالبان ادعا می‌کردند که جنگ‌جویان این گروه، با استقبال مردم محل، تسلیمی نیروهای امنیتی و درخواست گسترده‌ی ملت به قلمرو حکومت پیشروی کرده و اکثرا بدون درگیری و جنگ، این ساحات را تصرف کرده‌اند. به پا خاستن بسیج‌های مردمی، این روایت طالبان را به چالش مواجه کرد. روایتی که اهمیت آن برای طالبان بیش از پیروزی‌های نظامی بود.

اطلاعات و گزارش‌هایی که جبهات جنگ مخابره می‌شود، نشان می‌دهد که با گذشت چندین هفته از شکل‌گیری بسیج‌های مردمی، هنوز هم، پالیسی‌های جدی، همه‌جانبه و کافی برای حمایت و تجهیز این نیروها در دستور کار نهادهای امنیتی قرار نگرفته است. هرچند به‌صورت پراکنده حمایت‌هایی صورت گرفته است اما حمایت‌های صورت‌گرفته، کافی، برخاسته از یک پالیسی روشن حکومت در خصوص حمایت از این نیروها و گسترده نبوده است.

علاوه بر مشکلات در عدم حمایت و تجهیز کافی این نیروها، مطرح‌کردن بحث ملیشه و افراد مسلح غیرمسئول از طرف برخی از مقامات حکومت در خصوص این نیروها، به مانند زهری عمل می‌کند که باعث می‌شود انگیزه‌‌ی این نیروها در دفاع از محلات‌شان در برابر طالبان مخدوش شود. ملیشه‌خواندن نیروهایی که بدون هیچ مسئولیت و امتیازات مالی رسمی، برای حمایت از حکومت دست به سلاح می‌برند، غیرمسئولانه و دسته‌کردن تبر به جان خویشتن است.

فارغ از این‌که مشکلات گسترده‌ای در حمایت و تجهیز این نیروها وجود دارد، در خصوص چگونگی تقسیم و توزیع صلاحیت جنگی به این نیروها نیز به‌نظر می‌رسد دست‌کم تاکنون خلاهای جدی وجود دارد. تاکنون، نیروهای بسیج مردمی در هیچ نقطه‌ی کشور، هیچ گونه صلاحیت قابل اتکایی در رهبری جنگ در محلات‌شان ندارند. در صورتی که این نیروها به‌صورت خودجوش و بدون چشم‌داشت به امتیازات مالی و عملا به‌عنوان نیروهای رضاکار، حاضر شده‌اند در دفاع از محلات‌شان و نظام جمهوری اسلامی افغانستان تفنگ به دوش بگیرند، اما هیچ صلاحیتی در رهبری جنگ در سطح محلات نداشته باشند، دشوار است که انتظار داشته باشیم، این نیروها بدون داشتن هیچ نقش و صلاحیتی در رهبری جنگ، به مقاومت‌شان ادامه دهند.

حکومت باید در سطح محلی، نیروهای بسیج مردمی را در رهبری جنگ مشارکت داده و بخشی از صلاحیت‌های رهبری جنگ در سطح محلات را به این نیروها واگذار کنند. در برابر سهمی که به این نیروها در رهبری جنگ واگذار می‌شود، به‌صورت خودکار این نیروها مجبورند در برابر صلاحیت‌های واگذارشده، مسئول و پاسخگو باشند.

بدون حمایت و تجهیز کافی از این نیروها، نبود حمایت سیاسی از آن‌ها و غیبت‌شان در تصمیم‌گیری و رهبری جنگ در سطح محلی، نه‌تنها روند بازپس‌گیری قلمروهای از دست‌رفته به پیشرفت قابل توجهی نخواهد رسید که ممکن به‌زودی، شاهد زوال روحیه، انگیزه و صفوف این نیروها در سطح محلات باشیم. چنین اتفافی در وضعیت کنونی برای نیروهای امنیتی کشور یک چالش و شکست مخرب و تعیین‌کننده خواهد بود.