امریکا در افغانستان 2001 – 2014
نویسنده: کارلوتا گال
برگردان: جواد زاولستانی
بخش شصت و چهارم
7
بازگشت طالبان
تلفات و آسیبهای ناشی از جنگ ادامه یافت. یک اردوگاه چوپانان زیر بمباران قرار گرفت و 35 مرد، زن و کودک کشته شدند. من بیاطمینانی را که در تابستان آن سال در حال افزایش بود، حس میکردم. وضعیت وقتی با تردید بیشتر مواجه شد که مردم انتظار دیدن نشانی از رهبری قوی را از طرف حکومت میکشیدند. من با یک دهقان 19 ساله، لالا جان از ولسوالی دهراوود ولایت ارزگان مصاحبه کردم. او با آشفتگی گفت: «ما دیوانه میشویم. در یک طرفِ ما حکومت و نیروهای امریکایی قرار دارند و در سوی دیگر، طالبان. طالبان و امریکاییها بدون اجازه میآیند. ما هیچ یک را تحمل کرده نمیتوانیم.» او گفت که نیروهای طالبان چند هفته پیش وارد روستایشان شده و کسانی را که متهم به همکاری با حکومت بودند، وحشیانه لتوکوب کردند. او دربارهی طالبان گفت: «نصف مردم آنان را دوست دارند و نصف دیگر نه. هر کس میتواند امنیت بیاورد، این کار را انجام دهد: یک طرف باید از بین برده شود، یا طالبان یا حکومت. برای ما زیاد مهم نیست کدامیک از بین برود.»
مردم منتظر اقدام حکومت بودند. عبدالقادر نورزی، رییس دفتر کمیسیون مستقل حقوق بشر در قندهار و یک بزرگ قبیلهای پرنفوذ، گفت: «اگر دولت امنیت را تأمین کند، مردم در کنارش خواهند آمد.» همزمان با سپری شدن تابستان، مردم افغانستان دیدند که طالبان از حکومت کرزی و نیروهای بینالمللی، عزم راسختر دارند. پس از آنکه ایالات متحده، طالبان را در سال 2001، شکست قاطع داد، مردم افغانستان نمیفهمیدند که نیروهای ایالات متحده و ناتو چرا اینبار از برخورد با طالبان ناکام ماندهاند. این باعث شد که آنان فکر کنند توطئهای وجود دارد.
آنچه با حس ناامنی مردم یکجا شد، کاروزار شریرانهی انفجارهای انتحاری بود که از سال 2006 خیلی زیاد شد. پیش از 2001 کسی از انتحاری چیزی نشنیده بود. انفجارهای انتحاری آهسته آهسته، آغاز شد. در سالهای نخست، تعداد اندکی از انفجارهای انتحاری موفقانه انجام میشد و بعضی وقتها فقط باعث کشتهشدن خود انتحارکننده میشد. اما در سال 2006، موجی از 119 حملهکنندهی انتحاری، بر افغانستان حمله کرد. تقریبا در سه روز یک حمله صورت میگرفت. میزان بالای از این حملهها در شهر قندهار اتفاق افتاد. به نظر میرسید که مردم افغانستان هر گونه وحشت جنگ را در 25 سال گذشته تجربه کردهاند، اما بمبگذاران انتحاری با منفجر کردن خود در میان شلوغی دکانها و خریداران و در ترافیک سنگین جاده، وحشت تازهای در میان مردم افغانستان ایجاد کردند. آنها مردم افغانستان را گیج و سراسیمه و حکومت را فلج کردند و نیروهای ناتو را به دنبال سنگرهای زیرزمینی فرستادند.
مانند اکثر دینها، اسلام نیز انتحار را گناه میداند و به این دلیل، این شیوهی کشتار برای مردم افغانستان وحشتناک بود. طالبان و مربیان پاکستانی و القاعدهی آنان از وسیلهای کار میگرفتند که حداکثر وحشت و ترور را برای از بین بردن اعتماد مردم نسبت حکومت خلق کند، دولت را از منبع قدرتش فراری سازد و متحدان غربی دولت افغانستان را به فرار وادارد.
گروهی از همکاران ما در نیویارک تایمز، در یک بامداد ماه فبروری 2006، از نزدیک با یک بمبگذار انتحاری مواجه شدند. ما به طرف قرارگاه مرکزی پولیس رفتیم و این قرارگاه فقط چند بلاک از هوتلی که ما در آن اقامت داشتیم، فاصله داشت. جمعیت زیادی از مردم که کاغذ در دست داشتند، پیش دروازهی ورودی تجمع کرده بودند. دوچرخهها و موترسایکلهای آنان، در سرک پارک شده بودند. چند پولیس بالای چوکیهای پلاستیکی نشسته بودند و در آفتاب تابستانی خود را گرم کرده و با هم صحبت میکردند. ما به مانعی که دم در گذاشته شده بود، رسیدیم. اسکات ایلیس، عکاس امریکایی، و من در چوکی عقب نشسته و در پشت پنجرههای سیاه، از دید مردم پنهان بودیم. گزارشگر افغانستانی ما، روحالله، اصرار داشت که فلم سیاه را با آنکه غیرقانونی بود، بر شیشهِ موتر نگهداریم. او گفت که اوضاع در قندهار تغییر کرده است. قندهار برای خارجیها که در موتر اینسو و آنسو بگردند دیگر امن نیست. برای او و رانندهی ما که اگر در حال کار با خارجیها دیده میشدند، نیز امنیت وجود نداشت. پولیس انتظار رسیدن ما را داشتند و اشاره کردند که وارد شویم. یک مشاور ما را به طرف ساختمان اصلی و سپس به طبقهی بالایی که دفتر رییس پولیس در آن قرار داشت، رهنمایی کرد.
لحظهای که ما نشستیم، یک موج قوی هوا ساختمان را در هم کوبید و پنجرههای هر طرف را شکستند. صدای قوی منفجر شدن بمب طنین انداخت و همهی ما را تکان داد. ما به شنیدن صداهای انفجار عادت داشتیم، اما این انفجار خیلی نزدیک بود. در سراسیمگی آن لحظه، من آن مشاور را دیدم که یک بار از پیش رویم به پیش دوید و بعد به عقب. من دور خوردم و اسکات و روح الله را دیدم که از زینه پایین میدودند و من از دنبال آنان حرکت کردم.
ادامه دارد…