پس از ماهها مذاکره، امیدبستن، چانهزنیهای پیدا و پنهان، شکلگیری گروههای سیاسی داخلی، منطقهای و بینالمللی برای روند سیاسی دوحه، ناگهان روند مذاکرات صلح به حاشیه رفت. از کابل، دولتمردان مستقر در ارگ ریاستجمهوری، بر طبل پاکستانستیزی، قهرمانتراشی، تهدید و ارعاب، صدور هشدار و نفرین به طالب کوبید و نسخههایی برای حکومتداری، نقشهی راه توافق سیاسی، مذاکره و صلح و جنگ پیچیدند که صرفا از پنجرهی دید ارگ ریاستجمهوری مقبول میافتاد. در طرف مقابل، طالبان از دوحه، کویته، پیشاور و میادین جنگ، عزم فتح کشور و لعن و نفرین کفر و الحاد و اجنبی و غلام و بردهی شرق و غرب جزم کردند.
پس از آنکه پاکستانستیزی و شعار طالبکشی و شکستن زانوی این گروه از کابل آغاز شد، در طرف دیگر جنگ، ولع تسخیر و حمله و تصرف بیدار شد. در حملاتی سریع و سهمگین، دهها ولسوالی در چند هفته در سراسر کشور سقوط کرد. با سقوط این ولسوالیها، هزاران غیرنظامی کشته و مجروح شدند. هزاران خانه ویران و دهها هزار خانواده آواره شدند. تنور ویرانی، آوارگی، خونریزی و وحشت برای جوشاندن روح و روان مردم افغانستان، شعله گرفت. دهها هزار خانواده از سراسر کشور، بار و بندیلشان را بستند تا فقط به جایی برسند که از گزند گلوله، حملات هوایی دولت، حملات چریکی طالبان و جنگ و خون در امان بمانند. شهرها و ولسوالیهای امن، محل ورود و اتراق هزاران آوارهی متواری شدند که نمیدانستند بهزودی، دوباره و چندباره آواره و متواری خواهند شد.
سناریوی سقوط ولسوالیها که پایان یافت، خشم و هشدار و تهدید کابل بازهم فعال شد. شعار «شکستن زانوی طالب» و فراخوان غیرمستقیم اعلام جنگ با پاکستان و طالبان، هرچند در تهییج احساسات و عواطف جنگزده مقبول بهنظر میرسید اما کارآمدی جز کاستن از فتیلهی تلاشها و انگیزههای مذاکره و توافق سیاسی نداشت.
پاسخ طالب به تهدید کابل، سنگینتر بود. دورخیز طالب برای دشتکردن شهرها و مراکز ولایات آغاز شد. فقط در چند روز، حملاتی سهمگین طالبان، بیش از ده شهر و مراکز ولایات را درنوردید. تبعات انسانی موج دوم حملات، تبدیل به یک فاجعه شده است. آوارگان باز هم، جابجا شدند. صدها هزار خانواده، از این شهر به آن شهر و از این کوتل به آن دره، سرانجام به مناطق ظاهرا امن و بهخصوص به کابل سرازیر شدند. بدون غذا، بدون سرپناه، بدون پوشاک و دریایی از اندوه، بیچارگی و فقر. موج فرار، رها کردن خانه و سرمایه و زندگی، فروش اموال و املاک، ترس سهمگین و بریدن مطلق آخرین قطرات امید از آینده و استقرار آرامش در سرزمینشان، چون کوهی از زمین برخاست. اکنون افغانستان در تنور بحران، ترس، فاجعهی انسانی، آوارگی میلیونی میسوزد. بهنظر میرسد ایستگاه آخر مسیری که در پیش داریم، یک جهنم واقعی باشد. فروپاشی همه چیز در همهجا و سقوط به یک هرج و مرج کامل، جنگ داخلی و جنگ همه علیه همه.
این مسیر خونبار که ممکن است رقتبارتر هم شود، زادهی چیست؟ واقع این است که عطش دولتمردان افغانستان برای صدور تهدید و هشدار و ولع طالبان برای فتح و کشتار و تصرف، این سرزمین رو به سوختگی را به پرتگاه نابودی همهچیز کشانده است. گیریم دولت افغانستان یا طالبان، موفق به شکستن زانوی یکدیگر شدند و بر کرسی اقتدار نشستند، نشاندن پرچم حاکمیت بر بلندترین بام ارگ حاکمیت یک سرزمین سوخته، ویران، نشسته در فاجعه و سراسر فلاکت، چه افتخار و و حرمتی دارد؟
آیا طالبان چنانکه بر طبل برجستهشدناش کوبیده میشود، نیرویی است که مأموریت دارد افغانستان را به ویرانی بنشاند؟ اگر چنین است که تبصرهای ندارد. اگر چنین نیست، تداوم این هجوم و حمله، جز ویرانی و خونریزی چه به خورجین طالب میافزاید؟
افغانستان سرزمین حاکمیت حاکمان تفنگ و شلاقبهدست نخواهد شد. چه این شلاق به دست ملاهبتالله باشد، یا به دست غنی. هر کس و گروهی که مدعی حاکمیت بر کشور است، پیش از هر چیزی باید ثابت کند که صلاحیت و مشروعیت اخلاقی و انسانی حاکمیت بر یک جغرافیای ۳۷ میلیونی را دارد. مردم افغانستان از جای جای کشور، این صلاحیت و مشروعیت را صرفا به کس و کسانی تحویل خواهند داد که با تعهد بر مصالحه و مذاکره، به چهار دهه خونریزی جنونآمیز نقطهی پایان بگذارند. قهرمان عصر امروز افغانستان، گروهی است که بتواند از فرصت تاریخی فعلی استفاده کرده و نقطهی پایان بر چهل سال ویرانی و خونریزی بگذارد.
هنوز هم، نفسهای صلح افغانستان زنده است. هنوز هم مجال و زمینهی نشستن بر میزهای مذاکره و چانهزنی و معلقکردن شلیک از میلههای تفنگ وجود دارد و میتواند افغانستان را از این فاجعه و تاریکی به آرامش و امنیت بکشاند. مسیر رفتن به این مجال تاریخی، از هر جا و طریقی میگذرد، جز تداوم حمله و خصومت و خونریزی. آنهایی که مدعی زعامت بر افغانستان هستند، باید ثابت کنند که کمرهاشان را برای ویرانی نبستهاند. سیر اتفاقات کنونی، جز به ویرانی، به هیچ منزلی نمیرسد. جنون ویرانی و نشاندن میلیونها انسان به باتلاق بحران و فلاکت و فاجعه را متوقف کنید. هنوز هم نفسهای صلح میتپد.