میراث سیاسی خاندان بارکزایی برای افغانستان امروز

میراث سیاسی خاندان بارکزایی برای افغانستان امروز

از دوست‌‌محمدخان تا محمدیعقوب‌خان

محمدتقی مناقبی

هرکه نامخت از گذشت روزگار

او نیاموزد ز هیچ آموزگار

الف- قتال برادران در سرزمین بدون پادشاه

پاینده محمدخان بارکزای از تبار محمدزای در دوران سلطنت هریک از فرزندان احمدشاه ابدالی نقش عمده‌ای را بازی کرده و همیشه شریک قدرت بود. خاندان و فرزندان او همیشه قدرت دوم دربار قبیله محسوب می‌شد. شاه زمان فرزند تیمورشاه او را به قتل رسانید و در نتیجه سلطنت خود را با کشتن وی قمار کرد. شاه محمود برادر و دشمن خونی شاه زمان به‌خصوص در دور دوم حکومت خود تمامی ۱۹ یا ۲۰ فرزند خان بارکزای را به حاکمیت ولایات مختلف منصوب کرده و خود سرگرم در حرمسرا گردید. او بعد از مدتی از ترس کودتا وزیر فتح خان بزرگ برادران بارکزای را به قتل رسانید و همان هم عامل سقوط دولت وی شد. حکومت‌‌های نیمه‌مستقل و خودسر این برادران نقش مهمی در ایجاد ملوک الطوایفی و بی‌نظمی سراسری در کشور داشت. از سال ۱۸۱۸ که محمودشاه محمود در هرات محصور شد، به روایت میرغلام محمد غبار تا سال ۱۸۳۴ یعنی قریب به دو دهه هرج‌ومرج مطلق در کل کشور حاکم بود. جنگ‌‌های قدرت میان برادران بارکزای در سال ۱۸۲۴ تا ۱۸۲۵ در جای جای کشور به اندازه‌ای شدید و ویرانگر بود که شماری از بزرگان هیئت تشکیل داده و در پیشاور میان‌شان صلح برقرار کرد. در نتیجه این صلح ولایت‌‌های افغانستان یک بار دیگر از نو مانند میراث پدری میان این برادران تقسیم شد؛ اما نتوانست آتش جنگ و نزاع را برای همیشه خاموش کند. قلمروهای ایشان روز به روز کوچک‌تر و مرزها تنگ‌تر می‌‌شد؛ اما آنان سرمست از کینه‌ی یکدیگر و کسب قدرت بیشتر بودند و همچنان به قتال و کشتار از بلخ تا کویته و از پیشاور تا قندهار و هرات ادامه می‌‌دادند.

حکومت مرکزی از بین رفته بود و قلمرو حاکمیت کابل از ولایات اطراف آن تجاوز نمی‌کرد. در این شرایط دوست‌‌محمدخان از میان فرزندان پاینده خان بارکزای آماده شده بود تا قدرت را به دست گیرد. او به روایت غبار، از ترس شورش برادران خود نام پادشاه بر خود ننهاد؛ بلکه خود را امیر نامید. امیر در آن زمان به قومندان لشکر گفته می‌‌شد و به سر قومندان اعلی، امیرالامرا می‌‌گفتند. همین نام باعث شد که همه حاکم کابل را دست‌کم بگیرند و بسیاری از ولایات همچنان مستقل بمانند.

ب. امارت اسلامی دوست‌‌محمدخان

دوست‌‌محمدخان در ۱۸۲۶ کابل را تصرف کرد و حاکم آن شهر شد و در ۱۸۳۵ رسما خود را امیر المؤمنین نامید. او در ۱۸۳۹ در جنگ اول افغان و انگلیس خلع شد و سپس از ۱۸۴۳ تا ۱۸۶۳ در راس قدرت بود. کل دوره حکومت وی حدود ۳۴ سال طول کشید. در ۱۸۶۳ در هرات فوت کرد.

امیر دوست‌‌محمدخان مانند اسلاف ابتدا تلاش کرد قدرت و ثروت را تنها در خاندان خود جمع کند. از این جهت کوشش کرد هر مدعی قدرت و هر دارنده ثروت را از میان بردارد. او از زنان پرشمار حرمسرای خود ۲۷ پسر داشت و بعد از تصرف اغلب شهرها، تمامی کشور را قریه به قریه همراه با کل نیروهای مسلح میان آنان تقسیم کرد. در این زمان سلطان محمد طلایی برادر امیر دوست‌محمد خان که جد بزرگ محمد داودخان و ظاهرشاه می‌شود، حاکم پیشاور بود. او پیشاور را به دولت محلی سیکه واگذار و به جلال آباد فرار کرد. دوست‌‌محمدخان با پنجاه هزار لشکر به‌منظور بازپس‌گیری پیشاور تا مرز خیبر پیش رفت؛ اما ظاهرا با اشاره دولت انگلیس بدون جنگ به کابل بازگشت.

در ۱۸۳۹ دولت انگلیسی هند از سه نقطه وارد خاک افغانستان شد، دوست‌‌محمدخان بدون جنگ به مزار شریف و از آن‌جا به آسیا میانه فرار کرد. مردم افغانستان با اتحاد در برابر انگلیس جنگیدند؛ اما موفق نشدند. انگلیس‌‌ها در کابل شاه شجاع فرزند تیمورشاه و نواسه احمدشاه ابدالی را برای بار دوم به‌عنوان پادشاه تعیین کرده و افراد ضعیف و خائن را به‌عنوان مقامات برگزیدند. در ۱۸۴۰ مردم از وضعیت به تنگ آمده علیه انگلیس در نقاط مختلف کشور دوباره قیام کردند. امیر دوست‌محمد نیز به شمال افغانستان بازگشت و در جنگ بامیان از قوای کابل شکست خورد. چندی بعد، جنگ بزرگی در شمالی علیه حکومت انگلیسی کابل درگرفت. انگلیس‌‌ها شکست خورده به کابل فرار کردند؛ دوست‌‌محمدخان که از مزار به آن‌جا آمده و رهبری را به عهده گرفته بود، همراه با سه نفر از نزدیکان خود از لشکر افغانی جدا گردیده به کابل رفت و خود را به انگلیس‌‌ها تسلیم کرد. او وسایل شخصی خود را به‌عنوان نشانی به قومندانان مردم شمالی و از جمله پسرش محمدافضل خان فرستاد تا در برابر انگلیس نجنگند. او به انگلیس‌‌ها تعهد سپرد که هرات و قندهار خارج از قلمرو حکومت افغانستان محسوب گردد. او همچنین تعهد کرد که سیاست خارجی افغانستان را انگلیس تعیین کند و افغانستان حق نداشته باشد بدون اجازه انگلیس با کشور ثالثی ارتباط قایم نماید، یعنی امیر هم خاک را واگذار کرد و هم استقلال را؛ با وجود این، لرد مگناتن جنرال انگلیسی در کابل وی را به هند تبعید کرد و شاه شجاع را به قدرت رسانید.

دوست‌‌محمدخان در ۱۸۴۳ به خرج دولت انگلیس دوباره به کابل آمد و به روایت میرغلام محمد غبار تمامی قومندانان وطن‌دوست به‌خصوص قومندانانی پشتونی را که انگلیس برای سرشان جایزه تعیین کرده بود، یا اعدام کرد و یا محبوس ساخت. او از جمله میریزدان بخش بهسود بزرگ‌ترین خان تاریخ هزاره را در کابل به میهمانی طلبید؛ اما در سفر به بامیان با حیله اعدام کرد. نائب امین الله خان لوگری و محمدشاه خان غلجای از جمله بزرگ‌ترین دشمنان انگلیس توسط وی کشته شدند. وزیر محمداکبرخان فرزندش نیز در این زمان توسط وی در جلال‌آباد حبس شده بود و در آن‌جا مسموم و به قتل رسید.

در تمام دوره ۳۴ ساله حکومت دوست‌‌محمدخان و حتا کل دوره امارت خاندان بارکزای از قبیله محمدزای افغانستان غرق در ملوک الطوایفی، جنگ‌‌های بی‌پایان میان برادران دوست‌‌محمد و سپس ۲۷ فرزند وی بود. تجاوزات انگلیس و سیکه مشکلات دیگری را برای مردم به‌وجود آورده بود. از فرهنگ، هنر، تمدن، امنیت، تجارت، صنعت هیچ بوی در این ویرانه وجود نداشت. افرادی مانند محمدشاه خان غلجای هیچ‌گاه وی را به‌دلیل تسلیم‌شدن به انگلیس نبخشید و تا آخرین قطره خون علیه او جنگید تا کشته شد. در جنگ اول افغان و انگلیس، گرچه انگلیس عقب‌نشینی کرد؛ اما از راه دیپلماسی پیروز شد و با به قدرت رساندن دوباره‌ی امیر دوست‌‌محمد، در عمل افغانستان را مستعمره رایگان خود کرد. افغان‌‌ها با هزاران شهید و رنج و زحمت نتیجه جنگ را باختند. امیر دوست‌‌محمدخان در  ماه جون ۱۸۶۳ در حالی در هرات وفات کرد که پسرانش تا آخرین قطره خون علیه یکدیگر می‌‌جنگیدند و افغانستان را جهنمی برای مردمش ساخته بودند.

ج. از امیر شیرعلی‌خان تا امیر محمدیعقوب‌خان

با مرگ امیر دوست‌‌محمدخان، پسرش شیرعلی‌خان حاکم هرات اعلان امارت کرده برای سرکوب برادرانش لشکری تهیه نمود و جنگ را از قندهار آغاز کرد. برادرانش را در قندهار، جلال‌آباد، غزنی، بامیان، بلخ، کابل و دیگر شهرها یکی یکی با شمشیر از قدرت کنار زد. شیرعلی‌خان از ۱۸۶۳ تا ۱۸۶۷ و از ۱۸۶۸ تا ۱۸۷۹به مدت ۱۵ سال حکومت کرد. او به قدری از نزدیکان و خاندان خود نسبت به قدرت بیمناک بود که حتا پسرش محمدیعقوب‌خان را نیز در حبس نگهداشته بود. در ۱۸۶۷ برادرش محمد افضل خان او را از قدرت کنار زد و خود را پادشاه اعلام و چند ماه بعد فوت کرد. بعد از فوت او برادر دیگرش محمداعظم خان خود را پادشاه اعلام کرد. شیرعلی‌‌خان توانست محمداعظم را تنها چند ماه بعد از اعلام امارت در جنگ ششگاو غزنی از قدرت خلع و ارگ کابل را بار دیگر تسخیر کند. این بار شیرعلی‌خان در سال‌های ۱۸۷۲ تا ۱۸۷۶ مانند پدرش کویته و کل سرزمین سیستان را به انگلیس‌‌ها واگذار کرد. او همچون اسلاف خود در برابر قدرت‌‌های خارجی مانند انگلیس‌ها، روس‌‌ها و سیک‌‌ها همیشه مطیع و در برابر مردم افغانستان همیشه خشن و بی‌رحم بود.

با هجوم انگلیس در ۱۸۷۹ و آغاز جنگ دوم افغان و انگلیس، شیرعلی‌‌خان به مقصد آسیای میانه به بلخ فرار کرد و در همان جا وفات کرد. امیر محمدیعقوبخان فرزند امیر شیرعلی‌‌خان در ۱۸۷۹ به قدرت رسید و به مدت یک سال حکومت کرد. امارت او همزمان شد با تسخیر کابل به دست انگلیس. او در معاهده گندمک بخش‌‌های دیگر از سرزمین کشورش را همانند پدر و پدرکلان خود به انگلیس‌‌ها واگذار کرد. نماینده انگلیس او را در کابل از امارت خلع و تحت‌الحفظ به هندوستان منتقل کرد. در کابل حاکم انگلیسی سر کیوناری حکومت می‌‌کرد. مردم افغانستان این بار نیز حضور انگلیس را تحمل نتوانسته علیه آنان قیام عمومی کرده و انگلیس‌‌ها را از افغانستان بیرون کردند. در این زمان، عبدالرحمن خان فرزند محمد افضل خان نواسه امیر دوست‌‌محمدخان که از ترس کاکاهای خود به بخارا فراری بود، با اشاره انگلیس به افغانستان بازگشت تا کاری را که سر کیوناری با مرگش در کابل انجام داده نتوانسته بود، او با دیپلماسی به پایان ببرد.

از این مقطع از تاریخ کشور یعنی از آغاز امارت خاندان بارکزای تا ۱۸۸۰ قریب به شصت سال، عمده نتایجی را که می‌گیریم موارد زیر است:

  • برای این خاندان همانند فرزندان و نواسه‌‌های احمدشاه ابدالی، مهم حفظ قدرت شخصی بود و مردم هیچ جایگاهی در نزد آنان جز پرداخت خراج، تهیه سرباز و قربانی برای جنگ‌‌ها نداشتند؛
  • آنان حتا برای خاندان خود نیز حرمتی قائل نبودند، قتل و جنایت نسبت به برادران و نوامیس همدیگر برای‌شان عادی بود؛
  • حرم‌سراهای آنان پر بود از زنان و چنان که می‌‌دانید، امکان داشتن همه‌ی آنان از راه‌‌های مشروع دینی وجود نداشت؛ بنابراین، آنان علاوه بر جنایت و قتال علیه مسلمانان و علیه همدیگر به‌منظور کسب یا حفظ قدرت، هیچ پایبندی به ظواهر شریعت نیز نداشتند؛
  • آنان در برابر قدرت‌های خارجی مانند انگلیس و سیک‌‌ها و حتا شاهان قاجار در ایران همیشه مطیع و تسلیم بودند؛ اما در برابر مردم وطن خود همیشه ظالم و زورگو و تباه‌کننده؛
  • عدالت، امنیت مردم، رفاه، ترقی و سعادت مردم افغانستان برای هیچ یک از آنان مفهومی نداشت. آنان سرمست از باده قدرت و شهوت بوده و در این راه خاک وطن، مردم وطن و استقلال وطن را به مفت می‌‌فروختند؛
  • اقوام غیرپشتون در این شصت سال گرچه خسارت‌‌های مالی بسیار دیدند و مورد تهاجم و زورگویی قرار گرفتند؛ اما کمتر خون‌شان ریخته شد؛ بیشترین قربانی را در این دوره اقوام و قبایل پشتون متحمل شدند؛ زیرا هم در تهاجمات خارجی در نوک حمله بودند؛ هم بیشترین سرباز را برای فرزندان پاینده خان بارکزای و فرزندان پسرش امیر دوست‌‌محمدخان فراهم می‌کردند. در اکثر خانه‌های این قوم بزرگ همیشه گلم عزا دایر بود تا قلمرو حکومت یکی از فرزندان مشروع یا نامشروع امیر دوست‌‌محمدخان یک قریه نسبت به برادر دیگرش کمتر یا زیادتر شود!
  • این گونه نیست که این وضعیت محصول حاکمیت افراد خاصی باشد که از دوست‌‌محمدخان تا محمدیعقوب‌خان آغاز و انجام یابد؛ بلکه هر وقت که اراده جمعی و منافع عمومی مردم فدای منافع فردی و قومی و شخصی شود، همین بلا نازل خواهد شد. به همین جهت است که حکایت‌‌های ذکرشده از آن دوره برای شما آشنا است. زیرا ما از آن زمان درس نگرفتیم و این وضعیت در چهل سال گذشته باز بالای ما تکرار شد و اگر باز هم درس نگیریم، قصه بیچارگی و تباهی ما پایانی نخواهد داشت.
دیدگاه‌های شما
  1. افغانستان به دلیل اینکه ذهنیت قومی شونیستی رهبران پشتون را در ذهن خود دارد فاقد یک روحیه ملی است و از درون به جزایر دور افتاده ازهم تقسیم شده.
    حس یکجابه گرایی و مالک بودن افغانستان در بین رهبران پشتون بقوت خود باقیست به همن علت است که دیگر اقوام را مهاجر خطاب میکنند در نبود روحیه ملی گرایی است که درین کشور حکومتها پا نمیگرند و عمر شان کوتاه تر و کوهتاتر میشود.

  2. افعانستان امروز با اینهمه مشکلات، میراز شهوت رانی های پادشاهان سدوزای، محمدزای وقومیت گرایی ال یحی ومزدوران کا جی بی، سی ای ا و ای اس ای بنام قوم،دین، جهاد، زحمتکشان، پرولتالیای جهان، ریش ومندیل و۰۰۰ است که کشور را فرسنگها از مدنیت وپیشرفت دور نگهداشته اند۰

  3. واقعا اگر ما از تاریخ گذشته خود درس نگیرم هیچ وقت ازین فلاکت دربدری و مهاجرت نجات پیدا نمیکنم .
    بنظر من تا زمانیکه مردم در افغانستان سطح علمیت شان بالا نرود و خود از زیر سیتره ملاح ها و رهبران جاهل بیرون نکشد سرنوشت ما بهتر ازین نخواد شد ..

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *