با سقوط دولت افغانستان و رویکارآمدن طالبان فصل تازهای در مهاجرت و بحران پناهندگی افغانها در سطح بینالمللی بهوجود آمد. هزاران نفر در ماههای واپیسن سال پار، مجبور به مهاجرت شدند. بنابر آمار شورای پناهندگان نروژ (NRC) پس از رویکارآمدن طالبان، روزانه تا نزدیک به ۵ هزار نفر از طریق مرزهای غیررسمی به ایران مهاجرت کردند. گزارشها از مرز اسلامقلعه نیز نشان میداد که در عین زمان، روزانه بین ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ نفر از این مرز با ویزا و بهصورت قانونی وارد این کشور میشدند. تعداد زیادی از این مهاجران مدت ویزایشان در ایران سهماهه و یا یکماهه بود و هیچ تضمینی نبود که دولت ایران، ویزای این افراد را بعد از سه ماه تمدید کند. بنابراین کسانی که تمایل داشتند در ایران زمان بیشتری بمانند، مجبور بودند پس از این مدت بهصورت غیرقانونی در این کشور زندگی کنند. عین قصه در مورد کسانی که به پاکستان مهاجرت کردند نیز صادق است. یکی از مهمترین ویژگیهای این فصل از مهاجرت افغانها، سرعت و مقیاس بیسابقه آن بود. بیش از دهها هزار نفر از طریق برنامه تخلیه امریکا و کشورهای خارجی از افغانستان خارج شدند. همزمان بسیاری دیگر برای حفظ جانشان به مرزهای پاکستان و ایران هجوم بردند. طوری که بسیاری از آنها مجبور شدند ساعتها و روزها در صفهایی طولانی، پشت مرزهای پاکستان و ایران برای ورود به این کشورها شب را سر کنند.
در ارتباط با مهاجرت اخیر افغانها دو مسأله مهم بهوجود آمد. اولی نبود دولت مشروع و قانونی برای حمایت از حقوق مهاجران افغان در سطح بینالمللی و ملی. دوم اینکه بسیاری از کشورهایی که در برنامه تخلیه، افغانها را به کشورهای مختلف انتقال دادند در ارتباط با وضعیت پناهندگان افغان به شکل آشکاری، سلیقهای برخورد کردند. موضوعی که موجب شد بحران حقوقی، اجتماعی و امنیتی در ارتباط با مهاجران بهوجود بیاید. افراد زیادی که از طریق برنامه تخلیه امریکا و کشورهای خارجی از افغانستان خارج شدند، هویتهای جعلی داشتند. صدها نفر بهنام ژورنالیست، فعال مدنی و حقوق زنان و غیره از افغانستان خارج شدند که حتا تجربه یک روز فعالیت بهعنوان ژورنالیست و … را نداشتند. هزاران نفر با جعل اسناد، پرداخت رشوت به طالبان و سربازان خارجی توانستند سوار هواپیماهای غولپیکر و تجاری تخلیه شوند و افغانستان را ترک کنند. تنها در یک مورد رییس شرکت هواپیمایی کامایر، ۱۵۵ نفر از اقوام و خویشان خود را بهجای خبرنگاران و افراد واجد شرایط به ابوظبی انتقال داد.
بحران کنونی هر روز ابعاد تازهای پیدا میکند. ماههاست که بسیاری از افغانها در وضعیتی سردرگم و بلاتکلیف در کشورهای مختلف و کمپهای امریکا بهسر میبرند. گزارشها حاکی از آن است که ویزای بشردوستانه بسیاری از افغانها در امریکا رد شده است. پلتفرمهای دیگری که برای مهاجرت قانونی افغانها تعریف شده بود مثل برنامههای P2,P1 و … ابعاد نامشخص و حقوقی فراوانی پیدا کرده است. به طوری که بسیاری از کسانی که به امید این مکانیزمها از افغانستان خارج شدند، اکنون با آیندهای مبهم روبهرو هستند. پناهندگان در کمپهای امریکا و کشورهایی که بهصورت موقت از افغانها میزبانی میکنند با چالشهای فراوانی روبرو هستند. بسیاری از آنها سرخورده، ناامید و افسرده شدهاند.
نبود دولت مشروع و قانونی موجب شد تا کنسولگریها و سفارتخانههای افغانستان در بسیاری از کشورها از ارائهی خدمات به مهاجران عاجز شوند. دستگاه سیاست خارجی افغانستان با آنکه در گذشته نیز در حمایت از حقوق مهاجران چندان کارآمد نبود اما در شرایط فعلی بهکلی کارآیی خود را از دست داد. فعالیت سفارتخانههای افغانستان و بخشهای مختلف آن مختل شد. وضعیتی که به موجب آن فشار را بر افغانهای مهاجر مضاعف کرد. موارد ذکر شده در سایه نبود یک حکومت قانونی و مشروع میتواند مشکلات مهاجران را تداوم بخشد.
دولت پیشین افغانستان برای حمایت از حقوق مهاجران در سطح بینالمللی از مکانیزمهای حقوقی و سیاسی مختلفی استفاده میکرد. با این همه چارچوبهای مورد استفاده، کارآمدی چندانی نداشت و نمیتوانست تضمینکننده حقوق مهاجران و پناهندگان افغان در سطح بینالمللی شود. در نتیجه تنها چیزی که عاید مهاجر افغانستانی میشد بیپناهی، درماندگی و بیسرنوشتی در کشورهای میزبان بود. وضعیت غمبار مهاجران افغان که نزدیک به یک دهه است در اندونزیا در وضعیت بلاتکلیفی و سردرگمی زندگی میکنند، گواه این امر است. بخشی از این مسأله ناشی از بسترهای حقوقی مسأله است. کنوانسیون ۱۹۵۱ و پروتوکل الحاقی ۱۹۶۷ در امور پناهندگان که مبنای حقوقی رسیدگی به امور پناهندگان محسوب میشد، تنها میتواند از حقوق تعداد اندکی از مهاجران دفاع کند. به این معنی که خلاءهای این کنوانسیون موجب میشود تا بخشهای زیادی از ابعاد حقوقی، اجتماعی، سیاسی مربوط به پناهندگان و مهاجران تحت پوشش قرار نگیرد. واقعیت این است که نگرشهای احزاب و دولتهای دستراستی و ضد مهاجران در بسیاری از کشورهای مدافع حقوق بشر و لیبرال مانع اصلی بروزرسانی قوانین مرتبط با مهاجرت در سطح بینالمللی بوده است. نگرش غالب دربارهی مهاجران همچنان منفی و تابع ارزشهای راستگرایان افراطی است.
بخش بعدی مربوط به سفت و سختشدن قوانین مهاجرت و پناهندگی توسط کشورهای میزبان و همچنین یافتن سازوکارهای حمایتی است که باعث میشد دولت پیشین افغانستان تن به تفاهمنامههایی میان دولت افغانستان و کشورهای میزبان دهد که در ظاهر چارچوبی حقوق بشری و حمایتکننده از مهاجران و پناهندگان را داشت اما در عمل و در لایههای پنهان خود به مسأله بازگشت و اخراج مهاجران و پناهندگان میانجامید.
این مقدمه بلند با این پرسش ختم میشود که در نبود دولت مشروع و قانونی و همچنین نبود نظارت بر فرایند پناهندگی مهاجران افغان در کشورهای مختلف اکنون سازوکار حمایتی از مهاجران و پناهندگان افغان در سطح بینالمللی چیست؟ و چهکسی یا نهادی مسئولیت دفاع از حقوق مهاجران را ایفا میکند؟ چرا که به نظر نمیرسد روزها اعتراض و تظاهرات در شهرهای مختلف اندونیزیا، توانسته باشد نهادهای بینالمللی مانند کمیساریای عالی ملل متحد در امور پناهندگان را قانع کند که به به وضعیت اسفبار و سردگمی پناهنجویان افغان در این کشور پایان دهد. عین این مسأله در هند، یونان، ترکیه نیز در قبال مهاجران افغان صادق است.
سازمان بینالمللی مهاجرت گزارش تازه خود درباره پراکندگی مهاجران در جهان، افزایش یا کاهش مهاجران و عوامل مهاجرت را منتشر کرده است. گزارش پر است از دادههایی درباره ویژگیهای کمی مهاجرت. بر اساس این گزارش جمعیت مهاجران در حال حاضر، ۲۸۱ میلیون نفر در جهان میباشد. این در حالی است که جمعیت مهاجران در سال ۲۰۱۹-۲۰۲۰ رقم ۲۷۲ میلیون نفر را تشکیل میداد. گزارش نشان میدهد که ۹ میلیون نفر طی دو سال گذشته به جمعیت مهاجران افزوده شده است. بر اساس این گزارش، ۱۴۶ میلیون نفر از مهاجران را گروه مردان و ۱۳۵ میلیون نفر را گروه زنان تشکیل میدهند. یافتن وضعیت بهتر برای زندگی، مهمترین عامل مهاجرت در این گزارش ذکر شده است.
بر اساس یافتههای این گزارش، رقم قابل توجهی از مهاجران را آوارگان تشکیل میدهند. ۸۹.۴ میلیون نفر کسانی هستند که در وضعیت جابهجاشدن بسر میبرند. به این معنی که ۲۶.۴ میلیون نفر به عنوان «مهاجر»، ۴.۱ میلیون نفر به عنوان «پناهنده» و ۵۵ میلیون نفر به عنوان «بیجاشده داخلی» در جهان وجود داشته است. همچنین گزارش سازمان بینالمللی مهاجرت نشان میدهد که ۳۰.۷ میلیون نفر در جهان به علت حوداث داخلی اقدام به مهاجرت کردهاند. و ۹.۸ میلیون نفر به علت تعارض داخلی و خشونت اقدام به مهاجرت کردهاند.
برای من آنچه که این گزارش طولانی و پر از ارقام را قابلتوجه میکند این است که قصه مهاجرت افغانها و حاکمیت یک گروه تمامیتخواه در سالی که گذشت در آن خالی است. دادههایی کلی مبنی بر اینکه افغانستان چندمین کشور مهاجرفرست جهان است و یا آمارهای تکراری آن درباره میزان مهاجران افغان در ایران و پاکستان نمیتوانند گویای وضعیت کیفی مهاجران افغان در سال گذشته و قبلتر از آن را نشان دهند. مهاجرت برای انسانی افغانی همواره استراتژیای برای زندهماندن و بقا بوده است. آنچه انسان افغانی را مجبور به آوارگی و ترک وطنش میکند نه «یافتن وضعیت بهتر برای زندگی»، بلکه نبود امنیت و جنگ بوده است. بنابراین شاخص مطرح شده به عنوان عامل مهاجرت در گزارش IOM گویای واقعیت مهاجرت افغانها نیست.
بدون شک، یکی از تراژیکترین صحنهها و رویدادهایی که سال گذشته جهان را متأثر کرد. صحنههای فرار و سبقت هزاران زن و مرد افغان برای سوارشدن بر هواپیماهای غولپیکر امریکایی و تجمع شبانهروزی آنها پشت دروازههای میدان هوایی کابل بود. دادههای تولیدشده در گزارش سازمان بینالمللی مهاجرت عاری از توضیح فاجعه و به تصویرکشیدن درد و رنج انسان افغانی در میدان هوایی کابل و مرزهای ایران و پاکستان است.
افغانها چند دهه بیثباتی سیاسی و اجتماعی را در تاریخ خود تجربه کرده است. از این رو مهاجرت بخشی از تاروپود مردم افغانستان بهشمار میرود. مهاجرت برای عدهی زیادی همیشه راهحلی برای گریز از سرکوب (قتلعام گسترده مردم هزاره توسط عبدالرحمانخان)، بحرانهای سیاسی – اجتماعی و کنشی مداوم برای بقا بوده است.
پس از رویکار آمدن طالبان در نیمه ماه آگوست سال گذشته، مهاجرت از افغانستان در مقیاس گستردهای بوقوع پیوست. میل به مهاجرت و فرار از سیطره حاکمیت سیاه طالبان باعث شد صحنههایی آخرالزمانی در میدان هوایی کابل رقم بخورد. صحنههایی که تنها میتوان آنها را در فیلمهای هالیودی مشاهده کرد. صحنههای آویزانشدن از هواپیماهای غولپیکر امریکایی و سقوط افراد از این هواپیماها، مردم افغانستان و جهان را مات و مبهوت کرد.
فرار خفتبار اشرفغنی مردم افغانستان و جهان را شگفتزده کرد. با رویکارآمدن دوبارهی طالبان، موجی از ناامیدی، ترس و وحشت سراسر کشور را فراگرفت. پس از روزهای سقوط اولین مسألهای که هر بسیاری به آن میاندیشدند، نحوه خروج از افغانستان بود. همچنان که برنامه خروج نیروهای امریکایی در حال اجرا بود، هزاران نفر خود را به مرزهای پاکستان و ایران رساندند. طی چند دهه گذشته این پنجمین موج مهاجرت افغانها بوده است. جنگ، ناامنی، بیکاری، وضعیت اقتصادی و فقر فصل مشترک علل مهاجرت افغان ها شناخته شده است.
ما در وضعیت و جهانی نابرابر زندگی میکنیم. جهانی که منابع، ثروت، قدرت و امکانات در اختیار کشورهای معدودی است. جهانی پر از مرز که دولتها با پلیس و قوانین سفت و سختشان از آن به شدت محافظت میکنند. مرزها ما را به کشورهای شمال و جنوب، به آسیایی و اروپایی و به جهان سومی تقسیم میکنند و بر مبنای این خطکشیها، هویتهای ما را تعریف میکنند. عبور از مرزها غیر ممکن است. چرا که هویتهای ما از قبل تعریف شدهاند و مجاز نیستیم از این مرزها عبور کنیم ولو اینکه مرزهای جغرافیایی را شکسته باشیم. برای صاحبان مرزها تفاوتی نمیکند که دیروز در مرزهای ایران و ترکیه مادر مهاجری مجبور شده است برای حفظ جان فرزندانش از سرما خود را قربانی کند. مهم این است که مرزها حفظ شوند.
مهاجران افغان از آسیبپذیرین اقشار جامعه مهاجر در جهان بهشمار میروند که از کمترین حمایتهای حقوقی، سیاسی و اجتماعی در سطح ملی و بینالمللی برخوردارند. پالیسی طالبان برای مدیریت وضعیت بیجاشدگان داخلی و حمایت از حقوق مهاجران چیست؟ جمعیتی که به واسطه رنج تحمیلشده از سوی آنان مجبور به مهاجرت شدهاند. این پرسش مطرح است که پس از مهاجرت گستردهای که با رویکارآمدن دوباره طالبان در کشور اتفاق افتاد و حجم عظیمی از نیروهای تحصیلکرده و متخصص کشور را ترک کردند، طالبان چگونه میخواهند جای خالی این نیروی عظیم را در ساختارهای اداری کشور پر کنند؟ و در نهایت اینکه آنها چگونه میخواهند از حقوق این حجم انبوه مهاجران در کشورهای میزبان دفاع کنند؟ شاید مسأله با تحلیل و نگاهی به مراسم وزارت امور مهاجران این گروه به مناسبت روز جهانی مهاجران برای ما روشنتر شود:
در نیمه دسامبر سال گذشته میلادی در حالی که بخش عظیمی از مردم افغانستان در تلاش بودند تا برای فرار از وضعیت بوجودآمده پاسپورت تهیه کنند، حکومت طالبان و وزارت مهاجرین این گروه از روز جهانی مهاجران تجلیل کرد. مقامهای طالبان به مناسبت این روز تأکید کردند که تا بهار سال آینده، زمینه بازگشت مهاجران به کشور را فراهم میکنند. ملاحسن آخوند، رییس الوزرای این گروه در پیامی به مناسبت روز جهانی مهاجران گفت که رسیدگی به مشکلات مهاجران و بیجاشدگان داخلی در اولویت کاری حکومت تحت امر او قرار دارد.
خلیلالرحمن حقانی سرپرست وزارت مهاجرین و عودتکنندگان این گروه عامل اصلی مهاجرت افغانها طی سالهای گذشته را حضور نیروهای خارجی در افغانستان عنوان کرد و شیرمحمد عباس استانکزی در این برنامه گفت که با رویکارآمدن امارت اسلامی، شرایط کشور برای بازگشت افغانها فراهم شده و این گروه وظیفه دارد برای بازگشتکنندگان شغل مهیا کنند. او نیز از مهاجران خواست به کشور بازگردند و از مزایای عفو عمومی استفاده کنند.
نه رییسالوزرا و نه سرپرست وزارت مهاجرین طالبان، هیچکدام برنامهای عملی برای مدیریت وضعیت مهاجران و بیجاشدگان داخلی ارائه نکردند که نشان دهد آنها چطور و با چه مکانیزیمها و منابعی میخواهند زمینهی اشتغال، ادغام، مسکن، امنیت و بازگشت میلیونها مهاجر افغان را فراهم کنند. در واقع برنامهای نداشتند که ارائه کنند. نمونه استراتژی و فهم طالبان از مسأله مهاجرت افغانها را در این رویکرد طالبان میتوان دید که ملا هبتالله آخوندزاده، رهبر طالبان در پیامی از والیان خود خواست تا با همکاری علمای کرام با کسانی که قصد مهاجرت از کشور دارند، دیدار کنند و مشکلات آنها را بشنوند. البته از حکومتی که مشروعیتش نزد جامعهی بینالمللی و مردم افغانستان روشن نیست، انتظار نمیرود که پالیسیای عینی برای حل موضوع مهاجرت ارائه کند.
مسأله کاملاً روشن است. طالبان مشروعیت بینالمللی و داخلی ندارند. اگر آنها این مشروعیت را هم میداشتند، محال بود که دانش، فهم و توانایی سیاسی و حقوقی لازم را برای چانهزنی و حمایت از حقوق مهاجران و پناهندگان افغان در سطح ملی و بینالمللی داشته باشند. بنابراین از حمایت این گروه عقبگرا از مهاجران و پناهندگان که خود مشروعیتش را گدایی میکند باید دست شست. میماند نهادها و سازمانهای حقوق بشری و بینالمللی. سیاستها و مکانیزمهای این نهادها تابع منابعی است که در اختیار آنها قرار میگیرد نه ارزشهای حقوق بشری و اخلاقی. روشن است که این منابع را چه کشورهایی در اختیار آنها قرار میدهد. آلمان سالانه مبالغ کلانی به دولت کرواسی پول میدهد تا این کشور مانع ورود مهاجران از مرز بوسنی به خاک این کشور و اروپا شوند. همین طور میشود به دیوار بلند مرزی میان ترکیه و ایران اشاره کرد و به میلیونها یورویی که دولت اردوغان بابت ممانعت از ورود مهاجران به یونان و کشورهای اروپایی میگیرد. بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که میلیونها پناهنده و مهاجر افغان با آیندهای مبهم روبرو هستند. چرا که برای هیچ کس مهم نیست که کودک مهاجر افغان در آبهای سرگردان کدام دریا غرق میشود و یا اینکه چگونه در مرزهای ترکیه یخ میزند. برای کسی فرقی نمیکند که پلیس ایران موتر مهاجران را چگونه به گلوله میبندد. مهم نیست که در اندونزیا ده سال را در وضعیت معلق سپری کرده باشی. اما مهم است که حدود مرزها برای دیگری مشخصتر شود. دیوارهای مرزی، بلندتر شوند. پولهای بیشتری به دولتهای یونان و ترکیه پرداخت شود و در نهایت اینکه سازمانهای UNHCR, IOM, OCHA و … حضور نمادین بیشتری در کشورهای مهاجرفرست داشته باشند.