نویسنده: عمر صدر
مترجم: ارسلان الهام
در ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۱، ۲۵ روز پس از تصرف کابل از سوی طالبان، یک دختر جوان، خشمگین از سکوت در مقابل ظلم و ستم طالبان، در مرکز پروان در شمال کابل در برابر خشونت طالبان فریاد برآورد. تقریباً سه ماه بعد٬، در ۳۰ نوامبر ۲۰۲۱، راشمین جوینده به خیابان آمد و پیش روی یکی از مکاتب کابل ایستاد شد و در مقابل منع دختران از آموزش اعتراض کرد. او گفت زنان افغانستان برای رسیدن به دستآوردهای طی بیست سال گذشته از داخل خانه شروع تا جامعه برای آن جنگیده و مبارزه کردهاند. اما حالا طالبان ثابت کردهاند که هیچ وقت حقوق زنان را قبول نخواهند کرد. تقریبا یک ماه بعد، در ۲۸ دسامبر ۲۰۲۱، یک دختر شجاع که رهبری اعتراضات را بدوش داشت چیزی را بیان کرد که بسیاریها با آن همدل است: آنها نمیخواهند طالبان حاکمشان باشند. او گفت «ما [تاجیکان] خود ما میتوانیم حاکم خود باشیم. آنها [طالبان] باید به ولایاتشان برگردند».
اینها فقط چند مورد از نشانههای خشم عمومی در برابر ناکام ماندن طالبان در امر حکومتداری است. اما برای حوزه ضد طالب، این اعتراضها نشانههای است که آگاهی جمعی در آن تبلور یافته است؛ یک اراده سیاسی که بنیادگرایی، شوونیسم قومی و استبداد را بر نمیتابند و برای حاکم بودن بر سرنوشت خودشان و آزادی از قید طالبان، مبارزه میکنند.
سرکوبگری طالبان
در چهار ماه گذشته که طالبان کنترل افغانستان را روی دست گرفتهاند، این گروه یک سلسله فرامین و دستورات بهشدت بنیادگرایانه را بهطور تدریجی اعلان و تطبیق کردهاند که باعث از بین رفتن آزادیها و حقوق اساسی شهروندان شده است. تغییر پالیسیهای عامه در چارچوب اخلاقی اسلام به تعبیر دیوبندی و افغانیت (ملیگرایی قومی افغانی) اراده و انتخاب آزاد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مردم را محدود کرده است. محدودیتها با بستن مکاتب متوسطه شروع شد اما بهطور سریع به دیگر ابعاد سیاسی و زندگی اجتماعی گسترش یافت. این محدودیتها شامل منع قرار دادن موسیقی، تراشیدن ریش، حضور زنان در اجتماع و سلب حق کار از زنان در بسیاری از ادارات دولتی میشوند.
در حالیکه افغانستان در آستانهی بدترین فاجعه انسانی در جهان قرار دارد، این سیاستها بحرانهای اقتصادی و اجتماعی را تشدید کرده است. خیلیها وضیفهشان ره از دست دادند و با سقوط دولت و حاکمیت قانون، بازار نیز سقوط کرده است. سیاستهای گذشتهگرا که بسیاری از هنجارهای اجتماعی-فرهنگی را منع کردهاند، باعث دلسردی سرمایهگذاریها شده و نیز وضع محدودیت بر فعالیت زنان کسب و کارهای به رهبری زنان را از بین برده است. بدتر از این، اقدامات طالبان در راستای حل بحران انسانی کشور نیست. در عوض، این سیاستها در راستای مهندسی اجتماعی افغانستان در کسوت شریعت و به اصطلاح فرهنگ افغانی و با پیروی از پارادایم نسبیگرایی فرهنگی تحمیل شده در بسیاری دولتهای استبدادی میباشند.
اعتراضات و ماهیت آنها
سلسلهای از اعتراضات مدنی پیوسته، پراکنده، و خودجوش اما الهامبخش بر سر حقوق بشر در افغانستان سر برآوردند. این اعتراضات که عمدتاً از سوی زنان سازماندهی و رهبری میشد، به تدریج و آگاهانه حکومت و سیاست طالبان را به چالش کشید. اعتراضات نشاندهندهی یک اختلاف فکری دو طیف سیاسی بر سر تعریف و چارچوبهای حقوق اساسی مانند حق آموزش، حق کار، برابری، آزادی، و حقوق زنان، ساختار قدرت، و نظم بسیاری چیزها است.
در قدم نخست، این جنبش تاهنوز پراکنده است چون گردهمایی کلان و جمعی زیر سلطه حکومت سرکوبگر طالبان ناممکن است. بسیاری با به خطر انداختن جانشان به خیابان آمدند. برای مثال، در ۵ نوامبر، جسد چهار فعال زن از جمله فروزان صافی، استاد دانشگاه و فعال اجتماعی، که از ۲۰ اکتوبر بدینسو مفقود شده بودند، در بلخ در شمال افغانستان پیدا شدند. بنابر صحبتهای نویسنده با معترضان، آنها بخشی از گروه کلانتر متشکل از چهل معترضی بودند که در اوایل سپتامبر در بلخ بعد از اعتراضات دستگیر، شکنجه، و از سوی طالبان زندانی شده بودند. آنها اولین قربانیان خشونت طالبان بعد از تسلطشان بود. برای کاهش این تهدید، چندین اعتراض در مقیاس کم در نواحی مختلف کابل و دیگر شهرها به راه انداخته شد. با سرکوب اعتراضات یا منع گردهمایی از سوی طالبان، معترضان در مکانهای سرپوشیده و خانهها گرد هم آمدند.
برعلاوه، ماهیت خودجوش بودن اعتراضات حاکی از این است که برآمده از دل جامعه است؛ این اعتراضات از سوی مردم عادی رهبری میشود که زندگیشان از سیاستهای استبدادی طالبان عمیقاً متأثر شده است. این معترضان دانشآموزان، کارمندان خدمات ملکی، کتابخانهدارها، فعالین رسانه، شاعران، و زنان خانهدار هستند. بسیاری از فعالان حتا مسافتهای طولانی تا مرکز کابل را پیاده میروند که به تظاهرات بپیوندند چون حتا هزینه و کرایه موتر را ندارند. این معترضان که از میان تودههای مردم میآیند، این فصل مقاومت و تاریخ افغانستان را از طریق اعتراضات مدنی مینویسند و این امر یک بخش مهم تحول اجتماعی افغانستان را نشان میدهد.
هیچ محرک خارجی تا حالا برای پشت این جنبش حضور وجود ندارد. برعکس، مردم برای حقوق بشر مبارزه میکنند در حالیکه کشور ازی سوی جامعه بینالملی به حال خود رها شده و در مقابل خشونت طالبان چشمشان را بستهاند. در حالیکه این اعتراضات حول گفتمان جهانی حقوق بشر شکل میگیرد، به میزان زیادی بومی مانده است. طوریکه در بیست سال گذشته، به رسمیت شناختن حقوق بشر در افغانستان محصول مبارزات زنان در خانه و در جامعه بود. آنها به تنهایی در برابر هر نوع نابرابری جنگیدند.
در بیست سال گذشته، جامعه جهانی گروهی از تجاران حقوق بشر را تولید کردند که حقوق زنان را به تجارت تبدیل کردند. اما نخبگان نهادهای غیردولتی حقوق بشر که از سوی کشورهای کمککننده برای تبلیغ و ترویج حقوق بشر منابع مالی دریافت کردند، حالا کشور را ترک کردهاند. بنابر این، اعتراضات فعلی با سلبریتیهای حقوق زنان که جوایز بینالملی دریافت میکردند هیچ پیوندی ندارند. زمانیکه بعضی از نخبگان نهادهای غیردولتی برای تعامل با طالبان لابی میکنند، این معترضان در کابل مشروعیت و صلاحیت نهادهای غیر دولتی که به نمایندگی زنان با طالبان وارد تعامل میشدند را با پرسش مواجه کردند.
در آخر، اعتراضات برای حقوق و آزادی تا بحال در همه جای کشور سراسری نشده است. این اعتراضات عمدتاً در ولایات فارسیزبان از جمله کابل، بلخ، هرات، تخار، کندز، پنجشیر، پروان، و دایکندی رخ داده است. اعتراضات در تاریخ ۱۸ و ۱۹ آگست در ولایتهای عمدتاً پشتوزبان از جمله ننگرهار، کنر، و خوست ماهیتشان متفاوت بود: اعتراضات در مناطق فارسیزبان که مطالباتشان را آزادی و حقوق بشر بود تشکیل میداد، اعتراضات در مناطق پشتو زبان شهروندانی بودند که در برابر جابجا شدن پرچم طالبان با پرچم قانون اساسی ۲۰۰۴ اعتراض کردند.
تکنیکهای اعتراضات
برای نشان دادن جسارت سیاسیشان در اعترض در برابر وحشیگری طالبان، معترضان روشهای خلاقانهی را برای انتقال پیامشان و بسیج مردم روی دست گرفتند. یکی از این روشها این بود که معترضان مناسبتهای اجتماعی-فرهنگی را به تریبونی برای سازماندهی و ابراز مطالباتشان تبدیل کردند. برای مثال، در ۲۲ دسامبر، شب یلدا، بسیاری از زنان گرد هم آمدند تا شب یلدا را تجلیل کنند، که نه تنها به کار گرفتن یک اتفاق فرهنگی برای اهداف سیاسی بود، بلکه یک تلاش هدفهمند برای حفظ فرهنگ فارسی و مقاومت فرهنگی بود.
در یک مناسبت دیگر، در ۲۸ دسامبر، یک زن معترض از زبان اشاره استفاده کرد تا جهان را ترغیب کند که به حکومت طالبان مشروعیت ندهد. او گفت: « طالبان غیرنظامیان را به قتل میرسانند… لطفاً حکومت تروریستان را به رسمیت نشناسید.» استفاده از زبان اشاره از جهات مختلف یک روش قدرتمند بود. از یک طرف، اشاره به این داشت که طالبان بر آزادی بیان و عقیده محدودیت وضع کرده است، و مردم مجبور شده تا تا با زبان اشاره افکارشان را بیان کنند. از طرف دیگر، به این امر اشاره میکرد که جامعه جهانی نسبت به مردم تحت ستم افغانستان بیتفاوتی اختیار کرده و به آنها گوش نمیدهند. همچنان، معترضان برای جبران کردن بیعلاقگی رسانههای جریان اصلی در نشر صدایشان، آنها از تریبونهای رسانههای اجتماعی از جمله اسپس تویتر و کلاب هاوس به گونه راهبردی برای برگزاری گفتوگوهایشان استفاده میکنند.
مطالبات حقوق و آزادی
طی چند ماه گذشته این امر مسلم شده است که خواستهها و مطالبات اصلی اعتراضات «نان، کار، و آزادی» است. این سه اصطلاح، در حالیکه مجزا بهنظر میرسند، عمیقاً به هم وابسته و درهم تنیدهاند. آزادی پیششرط بسیاری از حقوق از جمله حق کار و حق آموزش و پیششرط رسیدگی به فقر و توسعه نیافتگی است. طوریکه آمارتیا سین، برنده جایزه نوبل، استدلال میکند: «درهم تنیدگیهای فروانی میان آزادیهای سیاسی و فهم و تحقق نیازهای اقتصادی است.» با این حال، حق نان بدون حق کار ناممکن است. به همین ترتیب، حق کار بدون آزادی برآورده نمیشود. به عبارت دیگر، این اصطلاحات مکمل و ضامن آزادی مثبت است. برای نخستین بار آیزیا برلین، فیلسوف لیبرال، ۶۳ سال پیش میان اصطلاح «آزادی مثبت» و «آزادی منفی» تفکیک قایل شد. براساس نظریه برلین، آزادی منفی یک ضعیت است: «اگر دیگران مرا از انجام کاری باز دارند، که در صورت عدم بازدارندگی از سوی آنها میتوانستم انجام دهم، من به همان اندازه آزاد نیستم: اگر این ساحت فراتر از یک حداقل معین از سوی انسانهای دیگر تنگ و کوچک شود، وضعیت من را میتوان اینطور توضیح داد که من سرکوب شدهام یا ممکن به بردگی کشانده شدهام.»
از اینرو، این اعتراضات و شعارها نشانههای مقاومت فارسیزبانان در برابر تمامیتخواهی طالبان است که میخواهند برای اهداف هر فرد تصمیم بگیرند. در نهایت، اهداف معترضان نهتنها آزادی از اجبار، محدودیتها و دخالتهای تحمیلشده از سوی طالبان بلکه همچنان آزادی مثبت است – توانایی عمل با اراده خود و مالک سرنوشت خود بودن. تنها آموزش و کار است که زنان را قادر میسازد تا صاحب سرنوشت خودشان باشند.
فهم ماهیت این اعتراضات برای هر نقشه راه سیاسی دربارهی آینده افغانستان مهم است. این اعتراضات این پنداشت که تمام کشور یک جامعه قبیلهای، گذشتهگرا و حامی طالبان است را رد میکند. برعلاوه، زنان که به گونه راهبردی مشروعیت سیاسی و اخلاقی حکومت طالبان را به چالش میکشد بخشی از یک مقاومت وسیعتر در برابر طالبان است. درک و تصدیق مبانی جمعیتی و جامعهشناختی جنبش کنونی زنان بسیار مهم است. این اعتراضات بخش اجتماعی-فرهنگی خاصی از افغانستان را نمایندگی میکند که قدرت طالبان را به چالش میکشد و میخواهد تسلط خود را با پیوند زدن به رهایی و آزادگی گسترش دهد. اینکه کابل و شما افغانستان – از کابل تا بلخ و از هرات تا تخار – مناطق اصلی و پایگاه اجتماعی اعتراض است نشان میدهد که افغانستان حداقل به لحاظ فرهنگی و اخلاقی به دو حوزه متفاوت تقسیم شده است: یکی که ضد طالب است و خواست آن یک جامعه سیاسی لیبرال، کثراتگرا و دموکراتیک است و دیگری که میخواهد با طالبان به امید اینکه بتواند آن را اصلاح کند وارد تعامل شود. در آخر، سرکوب وحشیانه معترضان نشان میدهد که امکان بسیار کمی وجود دارد که بتوان حتا روی حداقلترین حقوق انسانی شهروندان با طالبان توافق رسید. از اینرو، امکان همزیستی مسالمتآمیز با آنها بسیار کم است.